راز های عاشورا – حجت الاسلام علیرضا پناهیان

امام زمانت رو نمی تونی تحمل کنی _ پناهیان

راز های عاشورا

گزیده متن کلیپ حجت الاسلام پناهیان : ریشه های پدید آمدن ظلمی که به امام حسین در کربلا شد را بررسی نکنی بی رو دربایستی بهت بگم نمی تونی یاری کنی امام زمان را بعد از ظهور، نمی تونی تحمل کنی امام زمانت رو بعد از ظهور، نمی تونی مقدمه ساز ظهور باشی…

دونه دونه تمام اتفاقاتی که از زمان پیامبر و امیرالمومنین …

عاشقان امام حسین درس های عاشورا رو نگرفته باشن… تا امامشون مظلوم شد برن کمکشون کنن … عاشورایی کسی است که از عاشورا عبرت گرفته باشه تا نزاره عاشورا پدید بیاد…

عاشورایی به این معنا که کاری ندارم که عاشورا چطور به وجود اومد و یا امام زمانم میاد چطور بایدیاری کنم ولی در نهایت مظلومیت قرار گرفت جان فدا میشم … این حداقل درس گرفتن از عاشوراست…

… میدونی چرا آقا گردن زدن؟ با اینکه کار فاجعه آمیزی به ظاهر نکرده بود… چون تو تاریخ خوندم؛ عاشورا از یک دومینویی آغاز شد …

… به امام زمان اعتراض می کنی…

ریشه های قتل امام حسین علیه السلام

علیرضا پناهیان: مردمان هوشمند از ریشه یابی قتل امام حسین ( علیه السلام ) نمی توانند بگذرند. چقدر خوب است در ذکر مصیبت ها از ریشه های این مظلومیت هم سخن به میان بیاید. حضرت زینب (سلام اله علیها) به برخی از این ریشه ها اشاره کرده اند. این ریشه ها را باید به تفصیل بیان کرد. چه شد که هنوز نیم قرن نگذشته فرزند پیامبر (صل الله علیه وآله) را به شهادت می رسانند؟ حرف های فراوانی در این باره است که می توان بر آن ها تفکر کرد.

ریشه اول: جریان نفاق

ان شا الله یک روزی برسد که اعتراض ها به خاذلین و قاتلین محدود نشود و اعتراض به ریشه های شکل گیری واقعه کربلا نیز صورت بگیرد. یکی از این ریشه ها، جریان نفاقی بود که در زمان پیامبر ( صل الله علیه وآله ) شکل گرفت و موجب نزول سوره منافقین شد. همان سوره ای که تأکید شده در نماز جمعه خوانده شود و این به این معناست که در نماز جمعه باید به این موضوع توجه کرد. این که چرا هر هفته باید در نماز جمعه سوره منافقین خوانده شود خیلی قابل تأمل است.

عبدالله بن ابی در سخنرانی خود دوقطبی مهاجرین و انصار را درست کرد. رسول خدا ( صل الله علیه وآله ) به قدری از این سخن ناراحت شدند که لشگر را در زمانی که آفتاب بود حرکت دادند. در نماز جمعه راجع به دوقطبی کردن جامعه باید صحبت شود. اختلاف نظر در جامعه اسلامی برکت است اما دوقطبی کردن جامعه و عزیز کردن یک قطب رفتار منافقانه است. امروزه در جامعه ما یک دوقطبی کاذب برقرار است.

من تشکر می کنم که اخیراً رئیس جمهور علیه دوقطبی سازی صحبت کردند. اما برای من خیلی عجیب بود که ایشان می توانند در یک سخنرانی هم علیه دوقطبی سازی صحبت کنند و هم یک دوقطبی کاذب ایجاد کنند! مثلاً راجع به مسأله زن به تبلیغات چی های انتخابات گرا بدهند. این رفتار در سخنرانی های ایشان زیاد صورت گرفته است.

ضرر دوقطبی سازی

ضرر دوقطبی سازی این است که خفقان روانی و دیکتاتوری رسانه ای ایجاد می شود و هر کس می خواهد انتقاد کند می ترسد او را به یک قطب نسبت بدهند. شایسته سالاری از بین می رود و خیلی از حرف ها در جامعه زمین می ماند. چون در فضای دوقطبی نمی شود مسایل را شفاف مطرح کرد. کسانی که طرفدار شفافیت هستند وقتی می بینند کسی که در دفاع از شفافیت صحبت می کند متعلق به یک قطب دیگر است شروع به صحبت کردن علیه او می کنند.

آیا دیکتاتوری رسانه ای که ذیل دوقطبی سازی صورت می گیرد شوم تر است یا دیکتاتوری امثال رضاخان و آل سعود که محبوب استکبار جهانی هستند؟ خدا لعنت کند کسانی که به این دوقطبی سازی ها دامن می زنند و هر کسی انتقاد می کند او را به یک قطب منتسب می کنند. صهیونیست ها این دوقطبی سازی را در کشورهای مختلف جهان پیاده کرده اند و موفق شده اند این گونه آن ها را مدیریت کنند.

یکی از ریشه های قتل امام حسین ( علیه السلام ) سوره منافقین است. این سوره درباره کسی نازل شد که می خواست جامعه را دوقطبی کند. انتخابات مجلس در رسانه ملی پرتنش نیست. چون مانند انتخابات ریاست جمهوری مناظرات تلویزیونی صورت نمی گیرد. اما به هر حال کسانی از انتخابات سوء استفاده می کنند و جامعه را دوقطبی می کنند. تخریب به صورت دوقطبی سازی خیلی بد است و چنین انتخاباتی نتیجه خوبی نخواهد داشت. می شود مثل انتخابات های کشورهای غربی که مردم به هر کسی رأی می دهند صهیونیست ها و عوامل خارجی روی کار هستند.

دوقطبی سازی یزید

امام حسین ( علیه السلام ) با این که قیام کرده بود می فرماید من نمی خواهم جامعه را دچار تنش کنم. کسانی در حد نماینده مجلس به دنبال تونس سازی از ایران اند. آیا شورای نگهبان و قوه قضاییه با کسانی که این گونه به دنبال آشوب اند نباید برخورد کنند؟ ما خبرگزاری هایی داریم که در حد به آتش کشیدن جامعه خبری را می زنند و وقتی رسانه های بیگانه به نقل از آن ها خبر را منتشر کردند خبر را پاک می کنند. آیا با این ها نباید برخورد شود؟

وقتی یزید کنار سر امام حسین ( علیه السلام ) به توهین مشغول بود باز به دوقطبی سازی می پردازد. دعوای بنی هاشم و بنی امیه را مطرح می کند و می گوید گاهی بنی هاشم برنده شده و گاهی نیز بنی امیه برنده شده اند. این یک روش منسوخ قدیمی است. هر وقت از این روش ها فاصله گرفتیم باید برای ظهور قریب الوقوع منتظر باشیم.

ریشه دوم و سوم: قبول سخن باطل، چشم پوشی از عمل قبیح

در یک روایت داریم که دو ویژگی برای مردم مدینه بر می شمارد که این دو ویژگی یکی دیگر از ریشه های قتل امام حسین (علیه السلام) اند. یکی این که به مسلمین می گوید به سوی سخن باطل با سرعت بییشتری می روید تا سخن حق. دوم این که فعل قبیح خاسری را می بینید ولی چشم پوشی می کنید و ندیده می گیرید. این جامعه به جایی می رسد که اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) را به قتل می رساند. زمان خلافت امیرالمومنین ایشان کلام بلندی دارند که یکی دیگر از ریشه های قتل امام حسین ( علیه السلام ) است. می فرمایند اگر شما باطل را توهین می کردید (یعنی آن قدر محکم با باطل برخورد می کردید که سبک می شد) و از مرّ حق کوتاه نمی آمدید کسانی بر شما مسلط نمی شدند که حالا نیاز باشد هزاران کشته بدهید تا بتوانید آن ها را کنار بزنید.

من از شورای نگهبان تقاضا می کنم که از مرّ حق کوتاه نیاید. شورای نگهبان اگر نتواند وسط دعواهای انتخاباتی به یک نامزد انتخاباتی کارت قرمز نشان دهد به مرّ حق عمل نکرده است. مثلاً به یک کاندید بگوید شما دروغ گفتید که می خواهند در پیاده رو ها دیوار بکشند. یا در مورد پول پخش کردن برخی نامزدها؛ در این شریط داور باید بلافاصه کارت قرمز نشان دهد. ممکن است همان موقع برخی ناراحت شوند اما مردم در دراز مدت از این رفتار تشکر خواهند کرد. داوری را نمی شود حذف کرد.

خفقان رسانه ای

خفقان رسانه ای امروز به یک معروفی تبدیل شده که نمی شود آن را نهی از منکر کرد. با برخی اندیشمندان و اساتید صحبت می کنم می گویند نمی توانیم حقیقت را بگوییم. شده است مانند خفقان زمان شاه با این تفاوت که امروز از هوچی گری های بی بی سی چی ها می ترسیم. متأسفانه برخی این روش ها را روش های حرفه ای رسانه ای می دانند. ان شا الله زمان چیرگی حق هم فرا خواهد رسید.

زمان امام زمان (عج) کسانی سخن باطل می گویند و امام زمان (عج) آن ها را اعدام می کنند. آزادی بیان در آن موقع وجود خواهد داشت اما بیان بیمارگونه را هم مردم می فهمند. امام زمان (عج) نیز طبق روایات دستور اعدام افراد را می دهند. مردم هم در آن موقع می دانند که این حرف ها نامش غرض ورزی است و نمی گویند نشانه عدم آزادی بیان است.

ریشه چهارم: خیانت سرداران و مسئولین

خیانت سرداران امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) به بهانه صلح و آرامش که موجب شدند صلح به امام حسن ( علیه السلام ) تحمیل شود، یکی دیگر از مقدمات قتل امام حسین ( علیه السلام ) بود. قبل از آن اشعث با سخنان فریبنده ای، صلح و مذاکره را به علی ( علیه السلام ) تحمیل کرد. ابوموسی اشعری نیز در سستی اش با معاویه موجب شد امیرالمومنین ( علیه السلام ) او را لعنت کند. با این که در قلمروی حکومت خودشان بودند. آتش کوتاه آمدن در مقابل دشمن و مذاکره با دشمن را اشعث در دل جامعه انداخت و بعد ابوموسی اشعری آن مذاکره احمقانه را انجام داد که این ها همه مقدمات قتل اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) است.

سخنرانی امام حسین علیه السلام در منا

امام حسین ( علیه السلام ) سخنرانی ای در منا دارند و در آن جا به اصحاب شان فرمودند صحابه و تابعین را جمع کنید. در آن سخنرانی حضرت فرمودند درباره نهی خدا از علمای یهود عبرت بگیرید که دیگران را از قول بد و سخن گناه آلود نهی نکردند. اگر به این نهی امام حسین ( علیه السلام ) توجه شده بود کربلا بر پا نمی شد و امام حسین ( علیه السلام ) قطعه قطعه نمی شد. از سکوت علما نهی کردند و فرمودند مردم به شما احترام می گذارند چرا این احترام تان را خرج نمی کنید؟ مگر نمی بینید به فقرا و ضعفا چقدر دارد ظلم می شود؟

یکی دیگر از نکات قابل تأمل این است که حضرت زینب ( سلام اله علیها ) فریاد زدند: عمر سعد تو شاهدی و می بینی که دارند فرزند پیامبر را می شکند؟ یعنی حضرت زینب ( سلام اله علیها ) نمی دانند عمر سعد فرمانده سپاه دشمن است؟ می دانند اما دارند اعلام می کنند کسانی حسین ( علیه السلام ) را کشتند که ما به آن ها چشم یاری داشتیم. ان شا الله خداوند جامعه ما را حسینی تر و عزاداری های ما را عمیق تر قرار دهد.

رازهای عاشورا

نسل حسینی

درک اولویت‌های زمانه و لزوم تشخیص مفاهیم مهم و کلیدی که امروزه برای «جانِ ما» و «جامعۀ ما» و «جهانِ ما» نجات‌بخش خواهد بود، ضرورت دارد و باید مورد بحث و بررسی و دقت نظر قرار ‌گیرد. امروز جامعۀ بشری نیازمند حسین(علیه السلام) است، «اولویت امروز ما درک دوباره و عمیق‌ترِ عاشوراست»، هنوز رازهای عاشورا به قدر کافی درک نشده است. امروز نوبت بازگشتِ بشریت به فطرتِ خویش فرارسیده است. «رابطۀ زمانۀ ما با فطرت» و «رابطۀ فطرت با موضوع اباعبدالله(علیه السلام )» چیست؟ چرا امروزه نوبتِ بازگشتِ جهان بشریت به فطرت فرارسید است؟ همان‌طور که وقتی یک انسان به بن‌بست می‌رسد خود به خود به فطرتِ خویش باز می‌گردد، عالم بشریت نیز وقتی به بن بست می‌رسد و راهِ نجاتی پیدا نمی‌کند به فطرتِ خود باز می‌گردد. خلأ تئوریکی که امروز در عالم پدید آمده است یکی از جلوه‌های این بن‌بست است.

فطرت؛ مهمترین پایگاه دین است و مشکل انسان‌ها شکوفا نشدن فطرت است. مسیر رشد یعنی شکوفا کردنِ فطرت، دین و اوامر الهی، پاسخی به نیاز فطریِ ما هستند. فطرت فقط نقش آغاز کننده ندارد بلکه ما هر لحظه نیاز به مراجعه به فطرت داریم. همه نیاز به عاشقی و بازگشت به فطرت دارند: هم آنهایی که در بی‌دینی به بن‌بست رسیده اند، هم دینداران که در معنویت رشدی کرده‌اند، و هم جوانانی که می‌خواهند دینداری را آغاز کنند.

امام حسین علیه السلام و چشیدن لذت

برای شکوفایی فطرت، کافی است یک گوشه از فطرتِ انسان شکوفا شود، چون همۀ خوبی‌ها یک گوهر دارند، مانند منبعِ آبی که اگر یک روزنه در آن ایجاد شود، دسترسی به همۀ آب منبع ممکن خواهد شد. و شکوفایی اولیۀ فطرت با حسین(علیه السلام ) است. چون حسین (علیه السلام) شکوفاترین بخش فطرت است. حسین (علیه السلام) ما را به تماشای خوبی‌ها می‌برد و اولین تجربۀ چشیدنِ لذتِ یک علاقۀ فطری را برای ما رقم می‌زند. محبتِ ما به اباعبدالله (علیه السلام) یک جاذبۀ فطری است و حسین (علیه السلام) جلوۀ عالیِ فطرت است. محبتِ اباعبدالله (علیه السلام) یک معیار و یک محک فطری است. امام حسین (علیه السلام) ملاک سعادت و شقاوت بشر است و مرز مرد و نامرد و حق و باطل را مشخص می‌کند.

مرحلۀ بعد از شکوفایی ابتدایی فطرت، کشف حقیقت «عبودیت» در دل است. کسی که فطرتش شکوفا شود اول به دنبال ارباب و مولای خود می‌گردد. عبودیت فراتر از اطاعتِ پروردگار است. اگر عبد نباشیم، هر چه از خدا اطاعت‌ کنیم، فایده ندارد و عبادت و اطاعت ما مانند عبادت و اطاعتِ ابلیس خواهد بود. دین به ما نمی‌گوید آدم خوبی باش، می‌گوید عبدِ خدا باش. عبودیت و بندگیِ پروردگار دو وجه مهم دارد: 1-وابستگی و نیاز مطلقِ عبد به خدا 2- انجام اوامرِ پروردگار

امام حسین (علیه السلام) با حماسۀ عاشورا در واقع می‌خواست دو کار بزرگ انجام دهد: 1- عبودیت طاغوت را از بین ببرد تا انسان‌ها دیگر بندۀ طاغوت نباشند. 2- بستر را برای عبودیت خدا فراهم کند.

کربلا اوج تجلی «بندگی خدا» و اوج تجلی «بندگی طاغوت» بود. امام حسین (علیه السلام) نهایت رذالت و شقاوتِ عبد طاغوت را نشان داد.

راز اول: جایگاه فطرت

ریشه اول، جایگاه فطرت

متن کلیپ:

امروز نوبت چیه؟ امروز کدام مفهوم نقش راهبردی برای نجات جان ما و جهان ما و جامعۀ ما دارد برای رسیدن به اهدافی که در نظر همۀ ما طبیعتاً آن اهداف معلوم است چی‌ها هستند. چرا امام زمان(علیه السلام) با حسین آغاز می‌کند؟ چرا اباعبدالله الحسین امروزه یک موضوع راهبردی است برای ما؟ چرا امام زمان( علیه السلام ) خودشان را به اباعبدالله الحسین( علیه السلام ) معرفی می‌کنند؟ چرا باید شعارشان یالثارات‌الحسین باشد؟ سینه‌زنان یاران امام زمان( علیه السلام ) هستند؟ آخرین قیام، قیام عزاداران است؟

شما وقت قیام حضرت هنگامۀ ظهور در آن زمان خواهید دید که محور انتقام خون اباعبدالله الحسین است. چرا؟ چرا زمانه دارد به امام حسین بر می‌گردد؟ چرا حسین؟ این لحظه‌ها را در تاریخ زندگی خودتان بچه‌ها ثبت کنید. این لحظه، لحظه‌های «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» است. «مَن عَرَفَ نَفسَه» یعنی برود خودش را بشناسد، نه خودِ پلیدش را! خودِ پاکش را، یعنی فطرتش را بشناسد. بروی خودت را ببینی، آینه‌ای است که از قبل عکس خدا بَر آن افتاده.

شما می‌دانید ما مهم‌ترین پایگاهمان برای دین فطرت است. اگر فطرت نبود معنا نداشت خداوند متعال به پیامبرش بفرماید تو فقط تذکر دهنده هستی. این تذکر به دلیل فطرت است. تو یادآوری کن، تو در درون خودش خوبی‌ها را دارد. «فِطرَة الله الّتی فَطَرَ النّاس علیها» ما در فطرت خودمان هم خوبان عالم را می‌شناسیم، هم خوبی‌ها را می‌شناسیم، هم خدا را می‌شناسیم، هم حیات آخرت را می‌شناسیم! هم پستی حیات دنیا را می‌شناسیم! هم برتری جاودانگی را می‌شناسیم! هم تمام اسماء حضرت حق را می‌شناسیم! و هم همۀ اینها را بهش عشق می‌ورزیم! گرفتاری‌ ما این است که اینها همه پنهان هستند.

دینداری پاسخ به نیاز فطری

آقای شاه‌آبادی(ره) استاد عرفان حضرت امام، حضرت امام که محصول اندیشه و نگاه عرفانی آقای شاه‌آبادی است و این را خیلی‌ها در توصیف حضرت امام گفتند که امام بُعد عرفانی‌شان قوی‌تر از دیگر ابعادشان بود، وقتی که نگاه می‌کنید به نگاه عرفانی مرحوم شاه‌آبادی می‌بینید پایگاه نگاه ایشان به عالم معرفت فطرت است.

مرحوم شاه‌آبادی یک جمله‌ای دارند در کلماتشان که جملۀ عجیبی است. ایشان می‌فرمایند شما اگر دینداری بکنید به انگیزۀ اینکه پاسخ نیاز فطری خود را دارید می‌دهید، این مرتبت و منزلتش بالاتر از این است که دینداری بکنی برای کسب فلاح و سعادت دنیا و آخرت. این هم کلام عرفانی ایشان. حالا شما بروید تأمّل بکنید ایشان چرا این را فرمودند.

که آیا انسان مسیر کمال خودش را جز از بخش‌های بیدار فطرت باید آغاز کند؟! آیا انسان راهی به سوی سعادت دارد جز اینکه مراجعه کند به بخش‌های بیدار و فعال فطری خودش از آن طریق بقیۀ بخش‌های قلب خودش را بیدار بکند؟ اصلاً راه دیگری وجود دارد عقلاً؟!

اگر یک محبت فطری پیدا بکنی از آن علائق فطری در تو جوشان بشود لذّتی می‌بری از او که از هیچ‌یک از غرائض مادی و حیوانی نمی‌بری! این معلوم می‌شود این فطری است. آفرین. آها! این آن است که باید باشد. سرت برود تمام لذائذت برود! دست از آن لذّت فطری بر نمی‌داری. مگر لذّت فطری مثل لذّت حیوانی است؟!‌ یک دانه‌اش را پیدا کن! نجات پیدا می‌کنی از کلّ لذّت‌های دنیا!

حقارت همه لذت ها

اگر آن خوبی را پیدا نکرده‌‌ای که همۀ بدی‌هایت را ذوب کند از چشمت بیندازد و حقیر کند همۀ لذّت‌ها را در مقابل تو، تو هنوز به هیچ بخش فطرت خودت دسترسی پیدا نکردی. نیازهای فطری وقتی شکوفا بشوند اینقدر شدید هستند، وقتی احساس بشوند این نیازهای فطری اینقدر شدّت دارند هیچ نامی زیبندۀ آنها جز عاشقی نیست. عاشقی به زبان فارسی.

چرا جوان عاشق‌پیشه می‌شود؟ چرا احساساتی می‌شود؟ چون نوبت شکوفایی فطرتش است! سرگشته است! عشقش را می‌خواهد پیدا کند! معشوقش را می‌خواهد پیدا کند آدرس غلط بهش نده! آن انسان فطری است! تو هم اگر یک عمری دینداری کردی باید معلوم بشود دینداری‌ات درست بوده یا نه! به فطرت برگشتی یا نه؟! و علائق فطری شدید هستند! علاقۀ معمولی نیستند! فطرت یعنی آتش!

دوستان قبول دارید که می‌شد ما یک مدتی بنشینیم بحث‌های فطری بکنیم، لذّت ببریم و کم نیاوریم؟ بهتر نبود؟ آره این است، فطرت خیلی زیباست. به وجد می‌آید، آدم به رقص می‌آید وقتی به یاد خودش می‌افتد. فرمود: «مَن عَرَفَ نَفسَه» بعدش «عَرَفَ رَبَّه»؟ نه. فقط «عَرَفَ رَبَّه!» کسی خودش را شناخت قطعاً خدا را شناخته است تمام شده است رفته است! رفته است پی کارش.

هر فیلمی باید ما را از جسر طبیعت عبور بدهد به حقیقت فطرت برساند. سرگرم کننده است، لذّت دارد. شما الآن سرگرم نشدید با این حرف‌ها؟ نور صدا تصویر، هیچ امکاناتی هم نیست ها! چهار تا کلمه است داریم با همدیگر می‌گوییم. ازتان خواهش می‌کنم، ازتان خواهش می کنم در مورد فطرت یک کمی بیندیشید، هیجان‌انگیزترین لحظه‌های عمر خودتان را تجربه خواهید کرد.

راز دوم: حسین و فطرت

ریشه دوم، حسین و فطرت

متن کلیپ:

خب، خب خب! بالاخره فطرت بله زیباست. حسین (علیه السلام) نقش‌اش چیه در این وسط؟ «إنَّ لِقَتلِ الحسین حرارَةً فی قُلوبِ المؤمنین لا تَبرُدُ أبَداً» امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید پیامبر گرامی اسلام روزی نشسته بودند، اباعبدالله الحسین آمدند امام حسین را به سینه چسباندند. خب در جای دیگری ابن عباس و دیگران نقل می‌کنند که هر گاه پیامبر اکرم حسین (علیه السلام) را می‌دید اشک می‌ریخت.

بعد تا امام حسین را به امام حسین چسباندند یک کلامی گفتند که این کلام پرده‌برداری از رابطۀ فطری ما با اباعبدالله الحسین دارد. «وَ مَا أدراکَ مَا الفِطرَة». فرمودند برای قتل حسین یک حرارتی در قلب مؤمن هست، هیچ‌گاه سرد نمی‌شود. این یک بیان فطری است؛ لازم نیست از کلمۀ فطرت استفاده کنند.

محبت فطری آتش می‌زند. «إنَّ لِقَتلِ الحسین حرارَةً! حرارَةً فی قلوبِ المؤمنین! لا تَبرُدُ أبَداً» هیچ‌وقت سرد نمی‌شود. فرصت استثنایی الهی است که بخشی از فطرت را خدا با قتل حسین، با حرارت از قتل حسین در قلب شما شکوفا کرده است. امر فطری است! شما کسب و اکتساب نکردید برای اباعبدالله الحسین اشک می‌ریزید. نمی‌دانید این اشک از کجا می‌آید! پیامبر اکرم رازش را بیان می‌فرماید.

بعد امام صادق (علیه السلام) کلام پیامبر اکرم را توضیح می‌دهند. می‌فرماید: «بِأبی قَتیلُ کُلُّ عَبَرَة» به فدای آن کسی که کشتۀ اشک چشم است. گفتند آقا «مَا قَتیلُ کُلَّ عَبَرَةٍ؟» قتیل کلّ عَبره یعنی چی کشتۀ اشک چشم؟ یابن رسول الله. فرمود این حرفی که من دارم می‌زنم معنایش این است: «لَا یَذْکُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلَّا بَکَى» هیچ مؤمنی یاد حسین نمی‌افتد مگر اینکه اشک می‌ریزد.

راز سوم: حسین شکوفاترین بخش فطرت

ریشه سوم، حسین شکوفاترین بخش فطرت

متن کلیپ :

موفق‌ترین بخش وصایت؟؟؟(رسالت) پیامبر اعظم حسین است حسین. شکوفاترین بخش فطرت انسان حسین است حسین، حسین. آنجایی که میلی به حقیقت پیدا کرده‌ای امّا نسوختی نگداختی، هنوز نور وارد قلبت نشده است. فطرت اگر شکوفا بشود آتش می‌زند. فطرت اگر شکوفا بشود چیزی از وجود خاکی انسان باقی نمی‌گذارد و ما تنها تجربه‌ای که از فطرت شکفته شده می‌توانیم داشته باشیم حسین است حسین.

می گوید آقا یک چیزی را زیاد حرفش را بزنی از چشم آدم می‌افتد. زیاد تکرار بشود از چشم آدم می‌افتد. دوری و دوستی. شنیدید این را؟ پس چرا من هر چی می‌گویم حسین از چشمم نمی‌افتد؟ چرا؟ یک مدتی مدام برو درِ خانۀ امام حسین ببین امام حسین از چشمت می‌افتد؟ بعد از چهل روز ببینمت. کجایی دیگر؟ تو آسمان‌ها سیر خواهی کرد. تمام گناهت این است که کم می‌‌گویی حسین، کم تکرار می‌کنی حسین.

این را سؤال نکن دیگر. چرا حسین شکوفاترین بخش فطرت انسان است؟ به خاطر آن زخم‌هایی که گل‌هایی را بر روی بدن حسین شکوفه زد، آن شکوفه‌ها که بر بدن حسین می‌زد، هر یک از این شکوفه‌ها را برای شکفتن قلب شما به شما هدیه کرد حسین. این زخم‌ها و شکفته‌های بدن حسین بود که برای شکفتن قلب شما به شما هدیه می‌دهد.

فرار من به سوی تو

شما فکر کنید الآن در کنار اشکی که می‌ریزید. چون امام حسین بدن مطهرشان تیرباران شد دوستش دارید برایش گریه می‌کنید؟ یا چون حسین را نمی‌دانم به چه دلیلی دوست دارم وقتی می‌شنوم تیرها به سمت او نشانه رفته‌اند برای او آتش می‌گیرم؟ فکر کنید. آرام من حسین! قرار من حسین! فرار من به سوی توست حسین.

می‌خواهی بفهمی برای چی خلق شدی؟ برو کنار ضریح حسین بنشین، یک آه عمیق می‌کشی می‌گویی خدایا ممنونت هستم من را خلقم کردی. الآن به خودم رسیدم. مجلس عزا مجلس شکوفایی فطرت ما است. به همین دلیل لذّت می‌بری. لذّتی که اهل عیش و نوش در عالم نمی‌برند. شما که نه امام حسین را دیدید، نه صدای مظلوم او را شنیدید، نه غربت او را از نزدیک چشیدید، اینجوری برای امام حسین دارید اشک می‌ریزید. حق داشت مسلم بن عقیل بالای دارالاماره زار زار گریه می‌کرد.

راز چهارم: تماشا؛ عامل شکوفایی فطرت

ریشه چهارم، تماشا؛ عامل شکوفایی فطرت

متن کلیپ:

تماشا یکی از راه‌های شکوفا کردن علاقه‌های فطری است. شما را به تماشا ببرم؟ تماشا فطرت آدم را شکوفا می‌کند. با یک آیۀ قرآن شما را می‌برم تماشا. خواهش می‌کنم برو این آیۀ قرآن را و نظیر این آیۀ قرآن را پیدا کن. سحرگاهان تو خلوت خودت، تو تنهایی، تنهایی، تاریکی، تو خلوت خودت، با سکوت، هیچ‌کی نباشد، خودت تنها باشی. این آدابی که دارم به تو می‌گویم من درآوری نیست.

این آیۀ قرآن را بخوان. «ألَم تَرَ أنَّ الله یَسجُدُ لَهُ مَن فِی‌السَّمَواتِ وَ مَن فی‌الأرض وَالشَّمسُ وَالقَمَرُ وَالنُّجومُ وَالجِبالَ وَالشَّجَرُ وَالدَّوّار». نمی‌بینی همه دارند برای من سجده می‌کنند؟ نمی‌بینی؟ درختان، حیوانات، آسمان‌ها، زمین، خورشید، ماه. نمی‌بینی همه دارند سجده می‌کنند؟ خدا دستت را گرفته می‌برد تماشا.

تماشا چه‌کار می‌کند؟ کسی که تو فطرتش این سجده را دوست دارد، یک کمی تماشا کند دلش می‌خواهد. می‌گوید خدایا دلم می‌خواهد. من هم دوست دارم سجده کنم. تو را کشیده به تماشا. نگاه کن. ندیدی؟ «ألَم تَرَ؟» ندیدی؟ خدا انتظار دارد ببینی بخواهی. دلت بخواهد. اتفاقی که تو جبهه‌ها می‌افتاد می‌دانید چی بود؟ بچه‌ها می‌رفتند تماشا. خدا شاهد است به تعداد شما من جوان‌هایی دیدم که آمده بودند تماشا. بعد یک دفعه‌ای عاشقی رفیقشان را می‌دیدند؛ بال و پر زدنشان را و بعد پرپر شدنشان را. بعد به خدا می‌گفتند خدایا دلم می‌خواهد.

این مسیر شکوفایی فطرت است. بروی تماشا. رفتی تماشا؟ برو ببین. با تماشا حل می‌شود. «کونوا مَعَ الصّادقین»؛ «وَ ارکَعُوا مَعَ الرّاکِعین». امان از این معیّت! یک دفعه‌ای دلت می‌خواهد. آقای بهجت می‌فرماید که اینکه زندگی اولیاء خدا را خاطراتش را بخوانی مؤثرتر از کلاس اخلاق است. روشن‌ است؟!

راز پنجم: تماشای حسین زیباترین شکوفایی فطرت

ریشه پنجم، تماشای حسین زیباترین شکوفایی فطرت

متن کلیپ:

کدام خوب در میان همۀ خوبان عالم هست ببینی‌اش یک دفعه‌ای فطرتت خیلی شکوفا می‌شود می‌گویی دلم می‌خواهد؟ شهید! شهید این خاصیت را دارد. اصلاً سیدالشهدا را که حرفش را نزن. اگر کسی سیدالشهدا را ببیند که تمام است کارش. وایستاده بود دور حسین هی برای حسین تیر می‌‌خورد کیف می‌کرد. تیرها می‌خواست بیاید به سمت اباعبدالله الحسین خودش را سپر می‌کرد، تیرها را می‌زد. پرپر می‌زد دور حسین! آقا سخنرانی می کرد، این سپرش بود. اینقدر تیر خورد، اینقدر تیر خورد تا رو زمین افتاد. گفت آقا! السلام علیک یا اباعبدالله. نفسش فهمید دیگر بالا نمی‌آید، رو زمین افتاد.

بعد امام حسین آمد سرش را رو زانو قرار داد. گفت آقا دیدی هر جایی جلویت بودم تیر به تو نخورد. خوشت آمد؟ هنوز آقا را دارد می‌بیند. یک لبخند بزن حسین! همه‌اش برای تو بود. دلم را خوش کن. حسین هم خب می‌داند، عاشق‌پرور است. دلخوشی می‌خواهی عزیزم. فرمود: «أنتَ أمامی فِی‌الجَنَّة» تو بهشت هم جلوی من راه می‌روی، خیالت راحت باشد عزیزم.

«ألَم تَرَ؟» آیا ندیدند؟ آیا ندیدند همه برای حسین می‌میرند؟ بچه محرم است آمدید تماشا. ببینم شب عاشورا دلت می‌خواهد؟! بعضی‌ها فکر می‌کنند رفتند تو مجلس امام حسین حالا کیف کردند، حال کردند، نکردند، آدم شدند نشدند فرقی نمی‌کند. فرقی نمی‌کند؟! می‌دانی اینجا آخر خط است؟ آدم می‌شوی یا نه؟ به دلت بگو. بگو ماه رمضان آدم نشدی الآن محرم است! اینجا حسین است! حسین را دیدی دلت نخواسته؟

آخرین لحظه تماشا

این خدایی که تو را می‌برد تماشا سجدۀ ذرّات عالم را ببینی، آخرین لحظۀ تماشایش کجاست؟ سجدۀ حسین تو گودی قتلگاه است! آخرش اینجاست. حسین ما را می‌برد تماشا به تماشای آخرین تجلّی خوبی‌ها که خدا به خیلی‌ها اجازه نداد. به حضرت ابراهیم خلیل الرحمن اجازه نداد. خنجر را گذاشت سر بچه‌اش را از بدن جدا کند قربانی راه خدا کند، خدا فرمود نه بس است عزیز من. قبول است. دلش گرفت؛ گفت می‌خواستم قربانی کنم. راست می‌گفت. خدا فرمود نمی‌خواهم، بیشتر از این نشان نده. بس است، قبولت کردیم دیگر. امّا به حسین گفت حسین تا آخرش برو. برای این بود گفت: «إنَّ الحسین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاة». حسین تا آخرش را نشان داده.

و حسین زیباترین تلاوت قرآن ناطق است. و کربلای اباعبدالله الحسین و مصائب حسین مرور روضه‌ها حتی بدون سخنرانی، بدون مطالعه، تلاوت آیه‌های شرحه شرحه شدۀ عترت برای قلب توست. تکرار روضه یعنی تلاوت حسین. «یَتلوا عَلَیهِم آیاتِه»؛ آیات عترت را برای شما تلاوت کنم؟ می‌خواهید امشب بچه‌ها امتحان کنیم، روضه نخوانیم. یک زمانی کوفی‌ها قرآن سر نیزه کردند قرآن صامت. یک زمانی قرآن ناطق رو نیزه قرار دادند. کوفی‌ها یک رابطه‌ای بین نیزه و قرآن دارند.

راز ششم: حسین و عبودیت

ریشه پنجم، حسین و عبودیت

متن کلیپ:

سؤال این است که آقا اباعبدالله الحسین (علیه السلام) فطرت ما را شکوفا کردند. بعد چی؟ اگر فطرت شکوفا بشود، حالا با اباعبدالله الحسین (علیه السلام) ان‌شاءالله که زیباترین شکوفا شدن فطرت هست. ما اولین حقیقت نورانی‌ای که تو دلمان باید بیابیم و آن را شروع بکنیم به پرروش دادن، تا اصلاح بشود روحمان، این را به جامعه هم منتقل بکنیم جامعۀ‌مان هم اصلاح بشود، این را به جهان هم منتقل بکنیم جهان هم بشود، کدام فضیلت است؟ آن حقیقت نورانی‌ای که اباعبدالله الحسین دنبالش است که اتفاقاً در متن کربلا هست. آن مفهوم نه یک مفهوم اخلاقی است، نه حتی اطاعت از پروردگار عالم است. آن مفهوم یک مفهوم اجتماعی هم نیست.

آن مفهوم هم بعد از فطرت یک مفهوم بسیار زیربنایی، کلیدی و اساسی است. که باید اساساً بعد از اینکه از فطرت شروع کردیم بیاییم تو این مرحله. بعد از اینجا شروع کنیم به بقیۀ مفاهم برسیم. آن مفهوم مفهومی نیست جز عبودیت. شما عبد هستی، مولا می‌خواهی، اربابت ربّ‌العالمین است، کو؟ تو مملوک هستی، مالک داری، روزی‌خور هستی، صاحب داری. کسی فطرتش شکوفا بشود اول دنبال صاحبش می‌گردد.

امام حسین ما را به خود حقیقی‌مان بر می‌گرداند، بعد ما آنجا خداخواهی خودمان هم پیدا می‌کنیم. تو فطرت من را باز می‌کنی حسین. تو من را با خدا، من را با خودم آشنا کردی حسین. من اگر اینگونه که تو به من هدیه داده‌ای شکوفایی فطرت را بتوانم تلاش بکنم خدا مدد بکند فطرتم را باز بکنم برای خدا چه خواهم کرد؟

لقاءالله

لقاءالله چیه؟ حالا من یک روایت دیگر برایتان بخوانم، کار شما را بسازم، بروید درِ خانۀ حسین (علیه السلام) بگویید حسین می‌خواهم زیارتت کنم. پرسیدم از امام صادق (علیه السلام) «ما لِمَن زارَ قَبرَ الحسین (علیه السلام) » برای کسی که قبر حسین را زیارت بکند چی هست؟ چی بهش می‌دهند؟ آقا امام صادق (علیه السلام) فرمود: «کانَ کَمَن زارَالله فی عَرشِه» او مانند کسی است که به لقاءالله پیوسته، خدا را در عرش‌اش ملاقات کرده.

امام حسین برای چی قیام کرد؟ حضرت زهرا برای چی ناله می‌زد؟ چی می‌خواست؟ به کجا می‌خواست برساند؟ برای حداقل حسین کشته می‌شود؟ امام حسین برای چهار تا فقیر صرفاً فقرشان را برطرف کند آمد قیام کرد؟ بابا اینجور قیام که زیاد است تو دنیا انصافت را شکر! چگوآرا و گاندی و کی و کی و کی کم نبوده اینجور قیام! خب فرق امام حسین را تو با اینها نمی‌دانی چیه؟! امام حسین دو تا کار بزرگ می‌خواست انجام بدهد. یکی اینکه عبودیت طاغوت را از بین ببرد. اصلاً عبودیت طاغوت را کلاً از بین ببرد. یکی عبودیت پروردگار را بسترش را فراهم کند. کربلا اوج تجلّی بندگی خدا با اوج تجلّی بندگی طاغوت است. این دو تا را کربلا مقابل هم خدا قرار داده ببینی.

عبد غیر خدا جنایتکار می شود

یک حرفی که امام حسین زد ان‌شاءالله فهمیده باشیم این است. فرمود ببینید کسی عبد خدا نباشد قطعاً عبد غیر خداست؛ عبد غیر خدا شد خیلی جنایتکار می‌شود ها! من بگذار آخرش را بِهتان نشان بدهم، بترسید از عبد غیر خدا شدن.

دوستان من هر کدامتان بچه‌های خوبی بشوید، به خوبی‌ها علاقه‌مند بشوید، به خوبی‌ها؛ همان خوبی‌هایی که من یک کمی دیدی که باهاش خوب نیستم. می‌گویم تو برای خوب شدن آفریده نشدی، تو برای عبد شدن آفریده شدی. هر کدامتان بچه‌های خوبی بشوید، به خوبی‌ها علاقه‌مند بشوید یا عادت کنید خدا یک روزی سر این خوبی‌ها حالتان را می‌گیرد. این خوبی پسرت حضرت اسماعیل است که بناست پیغمبر بشود، می‌فرماید ابراهیم قربانی کن! بکش بچه‌ات را! عبد بودن با خوب بودن فرق می‌کند دوستان من. آماده‌ هستید عبد بشوید بچه خوب‌ها؟ آدم‌های خوب! عبد.

عاشورا ما را چه‌کار کند؟ عاشورا بیاید آدم مذهبی‌ها را تبدیل کند به عبد. آدم مذهبی‌ها را تبدیل کند به عبد. کربلا می‌دانی چه‌کار کرد؟ همین آدم خوب‌هایی که ما داریم ازشان صحبت می‌کنیم که عبد نیستند خوب هستند آمدند بزرگترین جنایت تاریخ بشریت را تو کربلا انجام دادند. امام حسین می‌‌خواست بفرماید آخر این سخنرانی را بیا کربلا امشب شام غریبان ببین. آدم بدها مگر چقدر می‌توانند بد باشند؟ آدم خوب‌ها مواظب خودتان باشید.

راز هفتم: انسان و عبودیت

ریشه هفتم، انسان و عبودیت

متن کلیپ :

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: «إنَّ القَلب لَیَتَجَلجَلُ فِی‌الجَوف یَطلُبُ الحَقّ فَإذا أصابَهُ إطمَأنَّ وَ قَرَّ» قلب انسان یَتَجَلجَلُ! تو سینۀ انسان می‌تپد تا به حقیقت برسد. این بی‌قراری در وجود او هست، تا وقتی به حق برسد آرام می‌شود. قلبش قرار پیدا می‌کند.

اگر می‌خواهی یک تلنگری به دل بزنی، کسی را از درون خانۀ دل صدا بزنی، گوهر تابناکی را که مؤثر است در سرنوشت آن انسان پیدا بکنی، گوهری را تقویت بکنی، اوّل باید گوهر عبودیت باشد. یکی از ویژگی‌های عبد احساس نیاز، نداری و وابستگی است. «أنتم الفقراءُ إلی الله» همیشه! این همیشه فارسی آن بغل تو قسمت سفیدش نوشته. «أنتم الفقراءُ إلی الله» همیشه! تحت هر شرایطی. من فقیرش هستم! من می‌خواهمش!

رابطۀ دیگر عبد با مولا دریافت امر است. دستور بده آقای من. من عبد هستم. اگر دستور اجرا نکنم احساس دور شدن از هویت اصیل و شیرین خودم دارم. مولای من، به من امر کن. امر نکنی فکر می‌کنی عبد تو نیستم، تو مولای من نیستی. دو وجه اساسی در مفهوم عبد، یکی وابستگی است، یکی امر. صبح بیدار می‌شوی از خواب چشمت را با امر باز می‌کنی. امر تو چیست مولای من؟ «با یاد تو می‌خوابم در خواب تو را بینم، از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی.» امر؛ امر تو کو؟ حیات من با امر تو است. دستور بده عزیز من.

تمام زندگی التهابت، سرگرمی‌ات، لذّتت، هیجاناتت، حرص و جوشت، حسرتت، سر فاصلۀ…، فاصله‌ای است که با خدا داری. مناجات یعنی خدایا من چشیدمت، می‌خواهمت، بیشتر می‌خواهمت، چه‌کار کنم؟! جهنم هم یک بهانه‌ای است برای عشق‌بازی با پروردگار عالم. ادب دارد عبد پیش مولا رویش نمی‌شود بگوید خدایا دوستت دارم. عبد است!

خونه می خوام راحت باشم

ای انسان خودت را لحظه‌ای ملاقات کن! بهشت از نظر تو خواهد افتاد! حتی اگر در بهشت متنعّم باشی! خودت را ملاقات کن. می‌خواهی از خودت برایت وقت بگیرم؟ از خودت وقت ملاقات بگیر. حقّ ویزیتت چقدر می‌شود من می‌دهم. خودت را ملاقات کن. فدایت بشوم ملاقات کن خودت را ببین چی می‌خواهی. بفهمی چی می‌خواهی تمام است، بردنت. بقیه‌اش زحمت ندارد. بقیه‌اش مشغول او هستی، مراقب او هستی، والِه او هستی.

یادتان هست یک وقت‌هایی با هم گپ اخلاقی می‌زدیم؟ می‌گفتیم خانه می‌خواهی؟ می‌بینمت تو قیافه‌ات نوشته خانه می‌خواهی. خانه می‌‌خواهی؟ برای چی خانه می‌خواهی؟ «آقا دیگه حاج آقا دیگه خانه می‌خواهد دیگه آدم، تو خودت خیالت راحته. خانه می‌خواهیم جوان هستیم دیگه.»

خب برای چی خانه می‌خواهی؟ «اِ! حاج آقا دیگر نمی‌شه، باید راحت باشیم دیگه.» خب عزیزم بگو من می‌خواهم راحت باشم، چرا می‌گویی خانه می‌خواهم؟ «خب حاج آقا نمیشه آدم راحت باشه بدون خانه که.» خب اگر شد چی حل است؟ «والّا چه عرض کنم.» ببین این آدم تا حالا خودش را ملاقات نکرده ها!

والّا چه عرض کنم؟ هیچی نمی‌خواهد عرض کنی؛ بفهم. خانه می‌خواهی؟ آره. برای چی می‌خواهی؟ برای راحت باشم. خب برای چی می‌خواهی راحت باشی؟ همین‌جوری بروی جلو، آخرش می‌گوید من هیچی نمی‌خواهم فقط خدا را می‌خواهم.

خودت باش!

شما می‌دانید بشر را در غرب با چی فریب دادند؟ با کلمۀ قلّابی بازگشت به خویشتن، خودت باش. با ترجمۀ قلّابی «مَن عَرَفَ نَفسَه». با همین فریب دادند. چرا با لیبرالیزم مردم فریب خوردند و طولانی‌ترین دوران فریب را با لیبرالیزم پشت سر گذاشتند؟ برای اینکه گفتند خودت باش! آزاد باش! هر چی دلت می‌خواهد!

این خیلی فریبنده بود! خیلی دل برد! چون واقعش این است که خدا هم همین را می‌گوید. ولی خدا می‌گوید خودِ پنهانت، آن نامردها می‌گویند خودِ آشکارت. فرق این است. آنها بازگشت به خویشتن را به اومانیزم، به گرایش‌های سطحی انسان ترجمه کردند و اینقدر دلبری کردند. تو برو با زبان خودِ او به او بگو! بگو من آزاد هستم، دلم می‌خواهد! منتها من به حقیقت دلم رسیدم، تو با لایه‌های سطحی دلت رسیدی.

راز هشتم: تماشای حسین و نجات عالم

ریشه هشتم،تماشای حسین و نجات عالم

متن کلیپ:

فطرت‌ها وقتی آمادگی پیدا کنند که قبلاً دلائلش را گفتم، شما حرف حق را بینداز و برو. کاری نداشته باش. می‌گیرد آقا جان. شما به هیچی‌اش نمی‌خواهد نگاه کنید. به حجم بمبارانی که علیه حقیقت در عالم می‌شود نگاه نکن. خبری نیست. «جاءَ الحَقُّ ذَهَقَ الباطِل» حق خاصیتش این است بیاید باطل را نابود می‌کند. این معجزۀ الهی را تجربه کن. تویی که معجزۀ الهی حسین را در قلب خودت تجربه کرده‌ای. حسین زبان گویای فطرت است! ما با جهانیان حرفی جز حسین نداریم! همۀ اهل عالم را با حسین آشنا کنی، تا اینها با حسین آشنا بشوند می‌گویند انگار ما سال‌هاست حسین را می‌شناسیم. همیشه با او بوده‌ایم. نقطۀ عزیمت ما است. خواستیم باصفاها را از میان ابناء بشر جدا کنیم، برانگیزانیم، مبعوث کنیم. بگوییم شما معطّل بقیه نشوید؛ بقیه شاید کارشان طول بکشد. باصفاها کجا هستند؟ بیایند برویم ببینم.

شما باصفاها را که زیاد هستند تو دنیا بردارید و ببرید موجی در عالم ایجاد خواهد شد که شاید آن موج همان موج ظهور باشد. بن‌بست‌ها خودشان را نشان دادند؛ مردم راه نجات می‌خواهند. «إنَّ الحسین مصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النّجاة» اباعبدالله الحسین. بله! مگر بن‌بست‌ها…، آقا چرا امروز نوبت حسین است. چون همه به بن‌بست‌ها رسیدند. حسین راه نجات است.

کار فرهنگی تو هزار تا موضوع انجام می‌دهیم جز اباعبدالله الحسین. ماها خیلی آدم‌های جالبی هستیم. ماها خیلی آدم‌های جالبی هستیم دربارۀ نماز، امر به معروف نهی از منکر، حجاب، خیلی از آن موضوعات کار می‌کنیم، ولی مؤثرترین عنصر فرهنگی جامعۀ دینی یعنی اباعبدالله الحسین که فرهنگ‌ساز و اصلاح‌کنندۀ فرهنگ هست را گذاشتیم کنار. عبوری می‌آییم یک سری می‌زنیم و فکر می‌کنیم همین مقدار مختصر سری که می‌زنیم کافی است.

راز نهم: بازگشت به حسین

ریشه نهم، بازگشت به حسین

متن کلیپ:

نوبت امام حسین است. نوبت بازگشت به اباعبدالله الحسین است. حتی برای مایی که ادعا می‌کنیم با امام حسین آشنا هستیم. از حسین باید آغاز کرد. با حسین باید حرکت کرد. رقیه ثابت کرد از حسین صمیمانه‌ تمنّا کنی حسین به خرابه هم می‌آید. حسین به خرابۀ وجود من هم سر بزن. پادشاه عالم! به خرابات هم می‌آید. رقیه ثابت کرد اگر تمنّا کنی، حسین به خرابه هم می‌آید. اگر بگویم قدردانی می‌کنی ان‌شاءالله. رقیه ثابت کرد اگر خوب تمنّا کنیم حسین با سر می‌آید.

منبع:www.mehrnews.com، panahian.ir.

درباره‌ی Zahra

حتما ببینید

راه پیمایی (پیاده روی) اربعین

پیاده روی اربعین – گرچه دوریم به یاد تو سخن می گوییم

راه‌پیمایی اربعین قوّت اسلام است، قوّت حقیقت است، قوّت جبهه‌ی مقاومت اسلامی است که این ‌جور اجتماع عظیم میلیونی راه می‌افتند به سمت کربلا، به سمت حسین، به سمت قلّه و اوج افتخار فداکاری و شهادت که همه‌ی آزادگان عالم باید از او درس بگیرند. از روز اوّل هم که اربعینی به وجود آمد، اهمّیّت اوّلین اربعین به همین اندازه بود. اهمّیّت اربعینِ اوّل این بود که رسانه‌ی پُرقدرت عاشورا است. از روز عاشورا تا روز اربعین...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *