روز پزشک و ابن سینا: اول شهریورماه هر سال، به مناسبت بزرگداشت ابن سینا، حکیم و پزشک سرآمد روزگاران، روز پزشک نامگذاری شده است؛ همو که به اعتراف همه عالمان شرقی و غربی، در ردیف بزرگ ترین دانشمندان تمام دوره های تاریخی این کره خاکی قرار دارد. درباره اش گفته اند که: «هیچ یک از علوم زمان برای وی بیگانه نبود» و خود می گوید که در هیجده سالگی، تمام دانش های زمانه را فرا گرفته و بر آن ها چیره شده بود؛ به طوری که سال ها بعد گفت: «آن چه در آن زمان می دانستم.
یاد و نام این دانشمند بزرگ را گرامی می داریم و این روز بزرگ، روز پزشک را به همه پزشکان بزرگوار، این سخت کوشان عرصه علم و عمل، تبریک می گوییم.
پزشکی ابن سینا
ابوعلی سینا، نه تنها یکی از بزرگ ترین فیلسوفان جهان، بلکه یکی از برجسته ترین چهره های تاریخ پزشکی در همه دوران هاست. مهم ترین اثر وی در پزشکی، کتاب قانون (القانون فی الطب) است که آن را پیش از سال 406 هجری قمری، یعنی در حدود 35 سالگی تألیف کرده است. این کتاب طی چندین سده، چه در سرزمین های اسلامی و چه در اروپای سده های میانه، همه کتاب های دیگر را در سایه خود نهاده بود.
اعتبار و شهرت کتاب قانون در محافل پزشکی جهان اسلام تا بدان جا رسیده بود که نظامی عروضی درباره آن چنین می گوید: «اگر بقراط و جالینوس زنده شوند، روا بُوَد که پیش این کتاب سجده کنند». البته ابن سینا به جز قانون، کتاب های دیگری هم در علم پزشکی نوشته است؛ کتاب هایی مانند الارجوزةٌ فی الطب که در قالب شعر نوشته شده و خلاصه مطالب کتاب قانون است، مقالة فی احکام الادویه القلبیه، رساله فی الفَصد، رساله فی القولنج و… .
پیشنهاد آیتالله خامنهای برای ترجمه کتاب قانون ابن سینا
«قانون» اگر مهمترین کتاب بوعلی سینا نباشد، یکی از مهمترین تألیفات علمی این دانشمند نامی است. «نثر مرحوم عبدالرحمن شرفکندی (ههژار) حقاً کار بسیار بزرگی را انجام داده؛ این ترجمهی کتاب قانون ابن سینا یک کار پیچیده و مرکب و بسیار ارزشمند است.
هزار سال این کتاب که به زبان عربی به وسیلهی یک ایرانی نوشته شده و در طول قرنها در دانشگاههای بزرگ پزشکی عالم مورد استفاده قرار گرفته، به فارسی ترجمه نشده بود.
من اطلاع داشتم که تا اندکی قبل، مثلًا شاید تا صد سال قبل، در مدارس پزشکی کشورهای اروپائی، قانون به عنوان یک مرجع مطرح بوده و به زبانهای اروپائی ترجمه شده بوده؛ اما فارسیزبان از دانستن قانون محروم بود! در سالهای اواسط ریاست جمهوری به این نکته توجه کردم که ما چرا قانون را ترجمه نکردیم.
یک جمعی را صدا کردم، گفتم بیائید همت کنید قانون را ترجمه کنید. یک حکمی داده شد و رفتند دنبال این کار. خوب، این کارها عشق لازم دارد؛ با حکم و با فرمان این کارها انجام نمیگیرد. در همین اثنا به من خبر دادند که این کتاب ترجمه شده و -به نظرم کتاب حدود هشت جلد است- کتاب مرحوم ههژار را آوردند.
من کتاب را که خواندم -حالا ما نه از پزشکی سررشته داریم، نه نشستهام این کتاب را با متن عربی قانون تطبیق کنم- دیدم هرکسی این کتاب را بخواند، حقاً و انصافاً در مقابل استحکام و استواری این نثر زیبا سر تعظیم فرود میآورد. خیلی خوب این ترجمه انجام گرفته. من البته ایشان را نمیشناختم؛ پرسیدم، گفتند ایشان کُرد هستند. بعد هم چند سال قبل اطلاع پیدا کردم ایشان از دنیا رفتند.»
کتاب قانون و توجه پزشکان
ابنسینا تألیف قانون را در حدود سال ۴۰۳ق و در گرگان آغاز نمود. بخشی از آن را در سال ۴۰۵ق و در هنگام حضور در ری و مابقی را در بین سالهای ۴۰۵ تا ۴۱۴ق در همدان تألیف نمود.
این اثر پس از تألیف، مورد توجه پزشکان و محققان بسیاری قرار گرفت که ترجمه، شرح و حاشیههای گوناگون، مؤید این مدعا است. تا پیش از قانون، آثار مشهور و نفیسی در پزشکی اسلامی وجود داشتهاند که دو عنوان از آنها به ویژه در تألیف قانون نقش داشتهاند؛ یکی «الحاوی»، تألیف محمدبن زکریای رازی و دیگری «الکامل فی صناعة الطب» یا کتاب «الملکی»، تألیف علیبن عباس اهوازی میباشد. واقعیت این است که مقایسهی این دو کتاب با القانون فی الطب، خود گواهی بر اهمیت و ممتاز بودن قانون است.
با نگاهی دقیقتر به ساختار کتاب، درمییابیم که مهمترین دلیل برتری این کتاب بر سایر کتب پزشکی عصر خود، نظم و طبقهبندی منحصر به فرد آن است. واقعیت این است که تا پیش از قانون، هیچکدام از کتابهای پزشکی، ساختار منظم و منطقی آن را نداشتند. ابنسینا این ساختار منطقی را از درهمآمیزی عصاره و اندیشههای دو دانشمند یونانی که آثار آنها در قرون اولیهی عالم اسلامی به عربی ترجمه شد، یعنی ارسطو و جالینوس پدید آورده است.
فلسفه پزشکی از نظر ابن سینا
ابنسینا موارد و مسائل نظری پزشکی را ارسطویی توضیح داده است، اما دستورات و دانستههای پزشکی را از جالینوس اخذ کرده و آنها را در کنار هم قرار داده است. واقعیت این است که علت اشتهار قانون در اروپا نیز آن بوده که حتی در زبانهای اروپایی نیز اثری اینچنین منظم و روشمند که آثار این دو دانشمند را به هم پیوند دهد وجود نداشته است. علت موفقیت ابنسینا در این عرصه آن بوده است که او علاوه بر آنکه پزشکی حاذق بوده، خود فیلسوفی شهیر و موفق نیز بوده است.
در مقام مقایسه بین فلسفهی پزشکی (ارسطو و جالینوس)، ابنسینا ضمن اینکه به حقانیت ارسطو رأی میدهد، پزشکان را از پرداختن به مسائل نظری صرف منع میکند تا عنصر فلسفه بر آراء پزشکی آنان غلبه نکند. در نخستین صفحات قانون، ابنسینا بحث مفصلی پیرامون تفاوت نگاه فلسفی با نگاه پزشکی در امور پزشکی محض نموده و مسائل پزشکی را از مسائل فلسفی جدا میکند.
از دیگر سو، به جز تبیین دقیق و اصولی مرز بین پزشکی و فلسفه و نیز تبیین دقیق موضوع حیات، سلامت، بیماری و مانند آن از نگاه فلسفه و فلاسفه، ابنسینا به ذکر مهمترین موارد پزشکی تا عصر خود و به نقل از مهمترین پزشکان پیش از خود، چه یونانی و چه اسلامی پرداخته است.
توصیف عظمت این کتاب را میتوان در کتاب چهار مقالهی نظامی عروضی سمرقندی به شکل تحسینبرانگیزی یافت که گفته است: «اگر بقراط و جالینوس زنده شوند سزاوار است که در پیشگاه این کتاب سجده نمایند». دلیل دیگر اهمیت این کتاب در علم پزشکی، وفور شرحها، ترجمههای اروپایی (لاتینی) و فارسی و نیز خلاصههای این کتاب میباشد که موجب ایجاد مکتبی در پزشکی شده است که از قانون سرچشمه میگیرد.
ساختار کتاب قانون ابن سینا
قانون از پنج کتاب تشکیل شده است که هر کتاب به چند فن، و هر فن نیز به چند تعلیم، و هر تعلیم نیز به چند فصل تقسیم شده است. اما این بخشبندی در سراسر کتاب یکسان نیست. کتابهای اول و سوم به چند فن و کتاب دوم به دو مقاله و کتاب چهارم نیز به چند فن تقسیم شده است.
در کتاب اول، کتاب کلیات، تعریف دانش پزشکی، ارکان (عناصر)، اخلاط چهارگانه، اعضای بدن انسان، نیروهای موجود در بدن انسان (شامل نیروهای طبیعی، حیوانی، نفسانی و نیروهای محرک)، شناخت بیماری، حفظ تندرستی، مرگ و شیوههای مختلف درمان آمده است.
در کتاب دوم، اصول کلی و داروشناسی، خواص و کیفیت داروها و فهرستی از نام داروها بر اساس ترتیب حروف الفبا مورد بحث قرار گرفته است. تعداد داروهایی که او در این کتاب نام برده و خواص آنها را برشمرده است، حدود ۸۰۰ قلم میباشد. قسمت اعظم این داروها گیاهی بوده و جزء داروهای مفرده (غیرترکیبی و ساده) به شمار میآیند.
در کتاب سوم، بیماریهای بدن انسان، از سر تا پا مورد بحث قرار گرفته است. در این بخش، راههای مختلفی برای بهبود این بیماریها طرح شده است.
در کتاب چهارم با محوریت تبها، بیماریهایی که اختصاص به عضو معینی از بدن ندارند بررسی شده است.
در کتاب پنجم، داروهای مرکب (ترکیبی و غیرساده)، انواع پادزهرها، قرصها، شربتها و مانند آنها شرح داده شدهاند. حدود ۶۵۰ داروی مرکب در این کتاب توضیح داده شده است.
شرح و ترجمههای کتاب قانون
قانون، کتاب مهم و در عین حال پیچیدهای است. بنابراین باید توقع داشت شروح و گزارشهای متعددی از آن پدید آمده باشد. تناوب شرحها که بر قانون نوشته شده آن را در زمرهی مهمترین آثار تمدن اسلامی و در ردیف اثر بسیار مشهور ابنعربی در تصوف یعنی «فصوصالحکم» قرار میدهد.
از سی سال بعد از فوت ابنسینا تاکنون صدها تفسیر و شرح و خلاصه بر کتاب قانون نوشته شده، اولین شرح را ابوعبیدالله جوزجانی، شاگرد و مریدش در قرن پنجم هـ.ق نوشته است. از شارحان قانون باید از علی رضوان متوفی به سال ۴۶۰ق، فخرالدین رازی، ابراهیمبن علی قطب مصری، قطبالدین شیرازی متوفی به سال ۷۱۰ق، ابوالفضل نامور خونجی، علاءالدینبن نفیس مشهور به ابننفیس، کاشف گردش خون ریوی، یعقوببن سامری، سدیدالدینکازرونی، محمد آقاسرایی، حکیم علی گیلانی و ضیاءالدین شجاعی نام برد.
متن کامل قانون یا بخشهایی از آن، بارها به فارسی ترجمه شده است. از جملهی این ترجمهها باید از ترجمهی متن کامل کتاب توسط ملا فتحالله شیرازی در قرن دهم، ترجمهی بخش تبها (کتاب چهارم) توسط حکیم «محمدشریفخان» و ترجمهی متن کامل از حاکم گیلانی یاد کرد. چند ترجمهی فارسی ناشناس نیز از قانون وجود دارد. قانون یکبار نیز به ترکی ترجمه شده است. این ترجمه را مصطفی ملتوقادی در عهد سلطان مصطفای سوم انجام داده است.
هماکنون تنها اثری که متن کامل قانون را به فارسی منتشر کرده است ترجمهی عبدالرحمن شرفکندی میباشد که توسط انتشارات سروش به زینت چاپ آراسته شده است. چاپهای متعدد این کتاب با استقبال طرفداران طب سنتی و گیاهی در ایران روبرو شده است. چاپ جدید این مجموعه، ۸ جلدی و با اصلاحیهای در عنوان کتاب، «قانون» به جای «قانون در طب» به همراه مجلد نمایهی موضوعی: اندامها، بیماریها و داروها صورت گرفته است.
ابن سینا و بحث و مناظره با دانشمندان
ابوعلی سینا در دوره ای درخشان از تمدن ایران زمین می زیست که دانشمندان چندی با او هم دوره بودند. ابن سینا از احوالات آن ها با خبر بود و بسیاری از ایشان، و از آن شمار ابوریحان بیرونی و ابوسعید ابوالخیر ملاقات، مناظره و نامه نگاری داشت.
می گویند هنگامی که ابن سینا، آن دانشمند عقل گرا، با ابوسعید ابوالخیر، به هم برخوردند، ساعت های بسیاری در اتاقی نشستند و جز به ضرورت از ن خارج نشدند و به مباحثه و مناظره پرداختند. چون بحث به پایان رسید و هر دو خارج شدند، به بوعلی گفتند: ابوسعید را چگونه یافتی؟ گفت: آن چه من می دانم، او می بیند. از ابوسعید هم پرسیدند: پورسینا را چگونه دیدی؟ گفت: آن چه ما می بینیم، او می داند.
فراز و نشیب زندگی ابن سینا
ابوعلی سینا، زندگی یکنواختی نداشت. در مدت عمر او، وقایع و حوادث گوناگون و متعددی بر او گذشت که از وزارت و مشاور حکومت گرفته، تا دربه دری و آواره گی و تبعید خود خواسته و حتی زندان را دربرمی گرفت. ولی با وجود این، پورسینا خم به ابرو نیاورد و با جهد و تلاش، آثار گران سنگی به زبان های عربی و فارسی نوشت که گاه تا 450 عدد کتاب و رساله به او نسبت می دهند.
ابوعلی در دو هفته آخر عمر پر بار خویش، به اطعام فقیران پرداخت و بردگان را آزاد ساخت و تمام قرآن را هر سه روز یک بار تلاوت کرد تا سرانجام در 58 سالگی، در روز جمعه اول رمضان سال 428 هجری قمری، مطابق 28 خرداد ماه 416 هجری شمسی در همدان بدرود حیات گفت و بدین سان، شمع زندگی یکی از درخشان ترین چهره های علم و حکمت جهان خاموش شد.
ارزش پزشکی
هر اندازه موضوع علمی پراهمیت و هدف آن مقدس تر باشد، آن علم هم از ارزش و اهمیت بیش تری برخوردار خواهد بود. موضوع دانش پزشکی بدن انسان، و هدف آن تأمین سلامت و تندرستی آدمی است، و اهمیت این موضوع و هدف از دیدگاه اسلام بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا اسلام تا آنجا به سلامت انسان اهمیت می دهد که اگر تکلیف واجبی به تندرستی آدمی لطمه بزند، نه تنها انجام آن از نظر شرع لازم نیست، که در چنین شرایطی انجام آن حرام خواهد بود.
در اسلام، علم پزشکی همتای علم دین، ارزشمند به شمار آمده است؛ چنان که امام علی علیه السلام فرمود: «دانش بر دو نوع است: دانش دینی و دانش بدن و سلامت آن». که اولی در تعدیل و سلامت روح آدمی می کوشد و دومی برای تندرستی و صحّت جسمی انسان تلاش می کند.
نیاز به پزشک ماهر
پزشکی حرفه ای است که در هیچ دوره ای، مردمان از آن بی نیاز نبوده و نیستند. تا دنیا، دنیاست، بیماری در آن فراوان یافت می شود و بیماران هم چاره ای جز مراجعه به پزشک و درمان ندارند. حضرت امام صادق علیه السلام در حدیثی گهربار، مردمان را از سه گروه بی نیاز نمی داند، ایشان می فرماید: «اهل هیچ سرزمینی از وجود سه طایفه و گروه که در کار دنیا و آخرتشان به آنان پناه برده می شود، بی نیاز نیستند و اگر آن ها را نداشته باشند، بی بهره و سرگردان می شون: فقیه دانشمند پرهیزکار، زمامدار نیکوکارو مورد اطاعت، و پزشک ماهر و مورد اعتماد».
نکته جالب در این فرمایش گران قدر این است که فقیه امور آخرتی مردمان را عهده دار است، زمامدار هم امور دنیایی آن ها را سر و سامان می بخشد و پزشک با تامین سلامت جسمی مردمان، آن ها را برای امور دنیوی و اخروی آماده و سرحال نگه می دارد.
اخلاق پزشکی
پزشکی و اخلاق، پیوندی مقدّس و ناگسستنی دارد. پزشکی به سلامت انسان می اندیشد و اخلاق، سعادت انسان را هدف خویش می داند. پزشکی پاسدار جسم است و اخلاق، نگهبان روح. یکی فضای زندگی فیزیکی را تلطیف می کند و دیگری فضای روابط اجتماعی و زندگی فرهنگی را یاری می رساند.
نگاه تک بُعدی به زندگی انسان، گاه تن را به فراموشی سپرده و نعمت بزرگ سلامت را از بشر گرفته، و گاه انسانیت انسان را دستخوش نسیان نموده و روح ملکوتی وی را نادیده انگاشته است. چه نیکوست که پزشک، افزون بر سلاح مادّی و دارو، مسیحادم و عیسی نفس باشد و با کلام و خلق نیک، تاعمق جان بیمار نفوذ کند و بیماری را شفابخش باشد.
در طول تاریخ، پزشکی شغلی مقدس بوده و بسیاری از طبیبان روزگاران کهن، از عالمان دینی و اولیای الاهی بوده اند و با همگامی پزشکی و اخلاق، با شفادهی بیماری جسمی بیماران، آن را وسیله جذب و هدایت مردم به سوی ارزش های معنوی قرار داده اند.
پزشکی و یاد خدا
سرور ساجدان، امام زین العابدین علیه السلام در مناجات با حضرت حق می فرماید: «شادمانی و راحتی من در راز و نیاز با توست، و شفا و بهبودی دردها و رنج های من درنزد تو می باشد».
یاد خدا در پزشکی نقش برجسته ای برعهده دارد. آنگاه که بیمار در مراحل شدید و بحرانی قرار گرفته و پزشک مضطرب و نگران است، تنها امید بخش دل او، اطمینان به قدرتی بی پایان و هستی بخش می باشدکه بر سراسر وجود بیمار حکومت می کند و درمان واقعی به دست توانای اوست؛ چنان که حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: «در هنگام بیماری، او شفابخش من است». پزشک با ایمان هیچ گاه به بن بست ناامیدی نمی رسد و همواره به خدای توانا متکی است و اگر خود را برای درمان ناتوان ببیند، بیمار را به طبیب واقعی همگان، خدای متعال راهنمایی می کند.
راز داری
راز داری، از وظایف اخلاقی و دینی هر مسلمانی است. در حدیثی آمده است: «راز برادر مسلمان خود را به دیگران بازگو کردن، خیانت است». این فریضه اخلاقی در مورد پزشک، بنا به اقتضای شغلی، از اهمیت بیش تری برخوردار است؛ زیرا با ایجاد اعتماد، بیمار با خیال آسوده، بیماری خویش را بیان می کند و درمان را آسوده می سازد. حضرت علی علیه السلام در این مورد می فرماید: «کسی که زوایای پنهان بیماری اش را کتمان کند، پزشکش از معالجه وی عاجز می ماند». در این خصوص، در سوگندنامه پزشکی بقراط حکیم آمده است: «آنچه در حین انجام دادن حرفه خود، و حتی خارج از آن، درباره زندگی مردم خواهم دید یا خواهم شنید، که نباید فاش شود، به هیچ کس نخواهم گفت؛ زیرا این قبیل مطالب را باید به گنجینه اسرار سپرد».
نیک خلقی
چهره باز پزشک و خوش خلقی اش، نیمی از درمان است و زبان خوش او، دوای بیمار. پزشک بداخلاق، تحمّل شنیدن درد دل و سخنان بیمار را ندارد و به او فرصت سخن گفتن نمی دهد و این، باعث درمان ناموفق می شود، ولی نیک خلقی، هم باعث آرامش و راحتی پزشک است و هم بیمار او. امام علی علیه السلام در روایتی گهربار، از پزشک به عنوان رفیق نام برده و می فرماید: «به مانند پزشکی رفیق باش که دوا را آن جا و آن گونه ای قرار می دهد که مفید باشد». پس بر پزشک است که با نیک خلقی، در دل بیمار جا باز کند و خود را رفیق و همدم او بداند، تابیمار هم او را یار و دوست خود بداند و ازاو کمک بطلبد.
بردباری
یکی از صفات ضروری و والا برای پزشکان، بردباری است. در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم: «سه چیز است که در هر که باشد، سزاوار اجر و ثواب است و ایمان آدمی را کامل می گرداند: اخلاقی که با آن با مردم زندگی کند، تقوایی که از حرام الاهی بازش دراد، و بردباری که او را از نادانی نادانان برکنار سازد».
پزشک به اقتضای شغلش، همواره با اشخاص و افرادی روبه روست که در اثر بیماری و گرفتاری، صبر و طاقت از کف داده اند و ممکن است کم ترین برخورد تند و نامناسب، آنان را بشوراند.از این رو، کم تر حرفه ای است که به اندازه پزشکی، نیازمند بردباری و خویشتن داری باشد. پس بر پزشکان است که هم کلام با نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله دعا کنند: «خدایا! مرا با علم و دانش بی نیاز گردان، و با حلم و بردباری زینت ده».
بیم و امید در پزشکی
پزشکی که به پروردگار متعال ایمان داردو از کیفرالاهی بیمناک است، احساس مسؤولیت فراوان کرده و در درمان بیماران، حداکثر تلاش و دقت نظر خود را نشان می دهد. او می داند که روزی باید پاسخگوی اعمالش باشد و در دادگاه خداوندگاری، همه کارهایش در مقابل دیدگانش قرار می گیرد.
از سوی دیگر، امید، سرمایه پزشک و بیمار در درمان است. اگر پزشک امیدوار نباشد، به معالجه دلگرم نمی شود و بیمار ناامید هم، خود را باخته و پیش از مرگ، به سراغ آن می رود. امید در پزشک موجب تحرّک و تلاش اوست و باعث نشاط و دلگرمی او می شود؛ از این روست که پزشک، حتی در بحرانی ترین لحظات هم نباید امید خود را از دست بدهد و خویشتن را تنها و عاجز از درمان احساس کند.
زن و پزشکی در بیانات رهبری
تفاوت زن و مرد
ما در مورد مسئلهی زن از یک سو، و مسئلهی دانش و تخصّص از سوى دیگر، و مسئلهی خدمت به بشریّت و افراد بشر هم از سوى دیگر، ادّعاهایى داریم به نام اسلام؛ ادّعاهاى ما در چهارچوب اسلام است. ما در مسئلهی زن معتقدیم که زنان در هر جامعهی سالم بشرى قادرند و میباید فرصت پیدا کنند که هر نفرى در حدّ سهم یک نفر، تلاش و مسابقهی خودش را در کار پیشرفتهاى علمى و اجتماعى و سازندگى و ادارهی این جهان به عهده بگیرد؛ و از این جهت، میان زن و مرد هیچ تفاوتى نیست.
هدف از آفرینش هر فرد انسان عبارت است از همان هدف از آفرینش بشریّت، یعنى رسیدن به کمال بشرى و بهره بردن از بیشترین فضایلى که یک انسان و یک فرد بشر میتواند به آن فضایل آراسته بشود. و فرقى بین زن و مرد نیست. نشانهی آن هم فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در درجهی اوّل و دیگر زنان بزرگ تاریخ در درجهی بعد از ایشان است. یعنى فاطمهی زهرا در قلّهی بشریّت قرار دارد و کسى از او بالاتر نیست؛ و میبینیم که این بزرگوار بهعنوان یک بانوى مسلمان، این فرصت را و این قدرت را یافت که خودش را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نیست.
زن و انتخاب قرآن
بخصوص شاید از همین جهت هم هست که خداى متعال در قرآن کریم آنوقتى که راجع به نمونهی انسانهاى خوب و نمونهی انسانهاى بد مثال میزند، مثال را در هر دو مورد از زن انتخاب میکند. در یک مورد همسر فرعون را و در مورد دیگر، همسر نوح را و [همسر] لوط را مثال میزند. وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ ءامَنُوا امرَاَتَ فِرعَون؛ و در مقابل هم در مورد انسان بد و نگونسار و کجرفتار، انسانى که در جهت غلط حرکت میکند، مثال میزند به زن نوح و [زن] لوط. خب جاى سؤال است که مرد هم بود؛ یکى را از مرد و یکى را از زن مثال میزد.
در همهی قرآن وقتیکه میگوید «وَضَرَبَ اللهُ مَثَلًا لِلَّذینَ ءامَنوا» یا «کَفَروا»، در هر دو مورد از زن مثال میزند. آیا این به معناى این نیست که ما باید از دیدگاه اسلام، پاسخى بدهیم به برداشت غلطِ متأسّفانه مستمرّ در تاریخ بشریّت نسبت به جایگاه زن؟
اسلام میخواهد بِایستد و این برداشت و روش غلط و فهم غلط از مسئلهی زن را - که در طول تاریخ هم وجود داشته - [اصلاح کند]. من تعجّب میکنم - جز استثناها - چرا اینجور بوده؟ چرا بشریّت همواره دربارهی مسئله زن و مرد، کج فکر کرده؟ [اسلام] میخواهد در مقابل این بِایستد. شما از تعلیمات انبیا که بگذرید، در همهی برداشتهاى بشرى و در همهی تحلیلهایى که بشر و تفکّرات بشرى داشتند، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطى است.
حقوق زنان در اروپا
در تمدّنهاى خیلى بلندپایهی دنیاى باستان - مثل تمدّن روم یا ایران - میبینید که برداشت از زن، یک برداشت غلط است؛ که من دیگر نمیخواهم جزئیّات و تفاصیل را بیان کنم و خودتان لابد میدانید و میتوانید هم مراجعه کنید.امروز هم وضع دنیا همینجور است؛ امروز هم - علیرغم همهی این جنجالها و هیاهوهایى که در زمینهی مسئلهی زن وجود دارد و ادّعاى اروپا در حمایت از زن و موضع انسانى زن - متأسّفانه همان برداشت غلط وجود دارد.
اروپاییها دیر آمدند وارد میدان شدند، یعنى دیرتر از کشورهاى اسلامى و کشورهاى غیراروپایى نسبت به مسئلهی زن تنبّه پیدا کردند و خیلى دیر فهمیدند مسئله را - چون میدانید تا دهههاى دوّم این قرن در هیچ جاى اروپا هیچ زنى حقّ رأى دادن نداشت، حقّ صرف کردن مال خودش را نداشت؛ [حتّى] آنجاهایى که دموکراسى هم بود؛
از دههی دوّم، یعنى از سالهاى ۱۹۱۶ یا ۱۹۱۸ به بعد، یواشیواش در کشورهاى اروپایى شروع شده که به زن حق بدهند براى اِعمالِ نظر، براى تصرّف در سرمایهی خودش، براى حقوق اجتماعى متساوى با مرد - چون خیلى دیر از خواب پا شدند، مثل اینکه میخواهند این عقبافتادگى از لحاظ زمان را با جنجالهاى دروغى جبران کنند، پُر کنند. البتّه بله، خانمهایى که ملکه میشدند یا خانمهایى که اشرافى بودند، در تاریخ اروپا وجود داشتند؛
امّا حکم یک زن و زنان یک فامیل یا یک تیره یا یک طبقه، غیر از مسئلهی زن است. این تبعیضها همیشه بوده. بله، خانمهایى هم بودهاند که در سطوح بالا قرار میگرفتند و مثلاً ملکهی یک کشورى میشدند، این امتیاز از طریق خانواده و میراث و این چیزها به آنها داده میشده؛ امّا برخلاف دیدگاههاى ادیان - ادیانى که سالم و دستنخوردهی آنها اسلام است و دیگر ادیان هم یقیناً همینجور - زن در جامعه بهعنوان زن، بههیچوجه از حقوقى برخوردار نبوده است.
نگاه اسلام به زن
در صحنهی تفکّرات عالم و بینش اسلام را مشاهده می کنیم، بروشنى درمییابیم که آنوقتى جامعهی بشرى خواهد توانست نسبت به مسئلهی زن و رابطهی زن و مرد، سلامت و کمال مطلوب خودش را پیدا بکند که دیدگاههاى اسلام را بدون کم و زیاد و بدون افراط و تفریط درک کند و کوشش کند آنها را ارائه کند. این ادّعاى ما است نسبت به مسئلهی زن در عالم.
ما آن چیزى را که در تمدّنهاى مادّىِ امروز نسبت به زن عمل میشود و وجود دارد، بههیچوجه قبول نداریم و آن را به صرفه و صلاح زن و صرفه و صلاح کلّ جامعه نمیشماریم. اسلام میخواهد که رشد فکرى و علمى و اجتماعى و سیاسى و - بالاتر از همه - فضیلتى و معنوىِ زنان به حدّ اعلىٰ برسد و وجودشان براى جامعهی بشرى و خانوادهی بشرى بهعنوان یک عضو، حدّ اعلاى فایده و ثمره را داشته باشد. و همهی تعالیم اسلام، از جمله مسئلهی حجاب، بر این اساس است.
حجاب و منزوی شدن زن
مسئلهی حجاب به معناى منزوى کردن زن نیست. اگر کسى چنین برداشتى از حجاب داشته باشد، برداشتى است کاملاً غلط و انحرافى. مسئلهی حجاب به معناى جلوگیرى از اختلاط و آمیزش بیقیدوشرط زن و مرد در جامعه است؛ که این به ضرر جامعه و به ضرر زن و مرد - هر دو؛ بخصوص به ضرر زن - است. حجاب بههیچوجه مزاحم و مانع از فعّالیّتهاى سیاسى و اجتماعى و علمى هم نیست؛ دلیل عینى آن هم پزشکان خانم هستند.
شاید یک عدّهاى تعجّب میکردند، شاید هنوز هم تعجّب کنند از اینکه یک خانمى در سطح بالاى علمى، در هر رشتهاى مانند در رشتهی پزشکى این سطح بالا را پیدا کردند، وجود داشته باشد که خودش را با تعالیم اسلامى و از جمله با مسئلهی حجاب منطبق کند؛ این براى بعضى باورنکردنى بود و نمیتوانستند تصوّرش را بکنند.
برخوردهاى لوده و هرزهی کسانى که حجاب را مسخره میکردند - در دوران رژیم طاغوت، افراد معدودى از خانمها و در دانشگاهها حجاب داشتند که مورد تمسخر و استهزا بودند - که آن قابل این نیست که کسى بخواهد با آن برخورد کند؛ این یک برخورد غیرانسانىِ جلف و غلطى است که انسان چیزى را که خودش قبول ندارد، به لجن بکشاند و به باد استهزا بگیرد - کارى که امروز رسانههاى غربى عیناً همین کار را میکنند، کار اَجلاف را انجام میدهند؛
امّا آن کسانى که اهل این جلافتها هم نبودند، اهل فکر و منطق و بمیزان گفتن و بمیزان اندیشیدن و اهل این چیزها بودند، آنها هم باور نمیکردند که ممکن باشد یک خانمى مقیّد باشد به مسائل اسلامى - از جمله مسئلهی حجاب - و بتواند مدارج علمى را طى کند و بشود عالم؛ همچنان که باور نمیکردند چنین کسى بتواند در زمینهی مسائل سیاسى و اجتماعى کسى بشود؛ کمااینکه فکر نمیکردند که بتواند یک عنصر فعّال انقلابى باشد.
نیاز کشور به پزشک زن
رشتهی پزشکى - نهفقط رشتهی زنان - براى خانمها از اولویّت برخوردار است؛ زیرا ما که معتقدیم به وجود یک فاصلهی ارتباطى و آمیزشى - آمیزش اجتماعى - بین زن و مرد، معتقدیم که نباید بین زن و مرد اختلاط بیقیدوشرط باشد، و معتقد به حجاب هستیم به معناى کامل و واقعى کلمه، نمیتوانیم در مسئلهی پزشکى بیتفاوت باشیم.
یعنى به همان تعداد که پزشک مرد داریم، به همان تعداد هم پزشک زن لازم داریم. بگذاریم زنها براى مراجعات پزشکیشان به طبیب زن مراجعه کنند؛ هیچ لزومى ندارد که ما این فاصله را برنداریم. بایستى کارى بکنیم که زنها بتوانند بدون هیچگونه مشکلى به طبیب مراجعه کنند و آن طبیب هم طبیب زن باشد.
بعضى از خانمها خیال میکردند بایستى اگر زن درس میخواند، فقط در رشتهی زنان - بیماریهاى ویژهی زنان و مسئلهی زایمان - درس بخواند؛ درحالیکه طبیب قلب، طبیب داخلى، طبیب اعصاب، طبیب چشم و انواع و اقسام رشتههاى تخصّصى پزشکى را خانمها موظّفند که دنبال بکنند؛ این فریضه است؛ امروز این تکلیف براى زنها بیشتر از مردها است.
اگرچه در جامعهی ما آموزش رشتههاى مختلف علوم که براى ساختن این جامعه لازم است، براى همه فریضه است، آن کسانى که بتوانند، حقیقتاً امروز از آن روزهایى است که علم، فریضهی شرعى است، علاوه بر اینکه فریضهی اجتماعى هم هست؛ فقط یک امتیاز نیست که یک کسى بخواهد به یک جایى برسد، یک شغل پُردرآمدى داشته باشد، پولى گیرش بیاید؛
مسئله این است که واجب است کسانى که میتوانند درس بخوانند، تخصّصها را پیدا کنند، امّا خواندن رشتهی پزشکى که براى مردها مثل بقیّهی رشتهها واجب است، براى زنها واجبتر است؛ چون زمینهی کار در میان خانمها کمتر است؛ ما به نسبتِ تعداد زنان در جامعه، پزشک زن کمتر داریم. بنابراین از نظر اسلام، این مسئله یک مسئلهی حلشده است و جامعهی ما باید پیش برود.
پیام زنان ایرانی مسلمان (پزشک زن) به دنیا
من میخواهم بگویم شما خانمها یک پیامى براى دنیا دارید؛ این پیام را دقیق کنید، مسجّل کنید و بدهید به دنیا. پیام، فقط هم پیام زبانى و شفاهى و کتبى نیست؛ بلکه بیشتر پیام عملى است. زنهاى ایران، بخصوص آن کسانى که در رشتههاى گوناگونِ دانش توانستهاند در چهارچوب اسلام و احکام اسلامى و مهمتر از همه مسئلهی حجاب حرکت بکنند، بایستى به زنان دنیا، به دخترهاى دنیا، به دانشجویان زن دنیا عملاً تفهیم کنند که علم به معناى بیبندوبارى نیست و لازمهی تحصیل علم، بیقیدى نسبت به موازین اخلاقى در مورد معاشرت زن و مرد نیست؛
بلکه میتوان با رعایت کامل این موازین، علم را هم تحصیل کرد و به جاهاى بالایى رسید؛ و وجود شماها میتواند بهعنوان یک نمونه از پیام جهانى اسلام نشان داده بشود.
بله، من هم این را قبول دارم که فرمودید امروز دنیا تشنه است تا ببیند پیام ادیان چیست. و در میان ادیان عالم، آن دینى که ادّعا میکند که میتواند جامعه را بهصورت همهجانبه بسازد، اسلام است. یعنى مسیحیّتِ امروز و بقیّهی ادیان بهطریقِاولىٰ، این ادّعا را ندارند؛ لکن اسلام ادّعا میکند که ارکان بناى یک نظام اجتماعى را در اختیار دارد که میتواند این پایهها و رکنها را بنشاند و بر اساس این پایهها، یک نظام اجتماعى و یک جامعهی سالم و پیشرفته بنا کند.
در همهی بخشها ما بایستى نشان بدهیم که این امکان در اختیار اسلام هست؛ از جمله در مسئلهی کسب دانش و همچنین در پیوند با این مسئله، مسئلهی زن و دانش. و شما هرچه بتوانید بخصوص دانشجویان دختر را تشویق کنید و تربیت کنید و پیش ببرید در رشتهی علوم، اینْ انقلاب را و کشور را به اهداف خودش نزدیکتر خواهد کرد. مردم به خدمات شما نیازمندند؛ همچنان که به روش و منش شما هم نیازمندند، به تعهّد و پایبندى شما به دین هم نیازمندند.
درجات علمی در سایه تربیت اسلامی یا سرگرمی زن
زنان جامعهی اسلامی، در سایهی تربیت اسلامی میتوانند به بالاترین درجات علمی و معنوی نائل شوند. اینکه میگوییم «در سایهی تربیت اسلامی»، به خاطر این است که در نظامهای غیراسلامی و در نظامهای طاغوتی نظامهایی که امروز متمثّل در تقلید کورکورانه از فرهنگ غربند برخی از زنان، بلاشک، مثل همهجا و مثل همهی قشرها، به مقاماتی از لحاظ معنوی میرسند. بلاشک این طور است.
لکن روند عمومی حرکتِ زنان این نیست. علّت چیست؟ علّت این است که یکی از مشخّصههای فرهنگ غربی، مشغول و سرگرم کردن زن و مرد به خصوصیّات مربوط به زنان است. این از خصوصیّات فرهنگ غربی است.
و اما این فرهنگ از کجا آمده است؟ آیا ناشی از تعالیم مسیحیّت انحرافی است؟ آیا ناشی از عادتها و روشهای اروپایی است که انسان در تاریخ و در داستانها و در جریانات غرب آن را مشاهده میکند؟ آیا ناشی از دستِ هدایت کنندهی بدخواهی است که اصلاً فرهنگ غرب را به این سمت پیش برده است؟
همهی اینها قابل تحلیل است. امروز شما فرهنگ غربی را ملاحظه بفرمایید: بخش عمدهای از وقت زنان و مردان، مجموعاً برای جلب توجّه همگان به مسائل مربوط به زنان، مسأله زیبایی، مسأله آرایش، مسألهی مد، مسألهی جلوهگریهای زنانه و مسائل شهوتانگیز بین زن و مرد میگذرد. این، وقت عمدهای از اوقات مردم را میگیرد. این، عمدی است. این، حساب شده است. بدیهی است یک زن در نظامی که آن طور هدایت غلط و خباثتآمیز و خطرناک دارد، نمیتواند همهی استعدادهای خودش را بروز دهد.
اقشار مختلف زنان در زمان طاغوت
1. محروم از ترقی
در آنجا، محیط عمومی جامعه، محیطی است که یک عدّه از زنان را به انزوا میکشاند. کمااینکه در زمان طاغوت آنهایی که سنّشان اجازه میدهد، یادشان است بسیاری از خانوادهها، بسیاری از دخترها، بسیاری از زنان خوب و با استعداد، در گوشهی خانهها ماندند و از ترقیّات محروم شدند؛ به خاطر اینکه فضای جامعه برایشان ناامن بود. اگر قرار بود دانشگاه بروند، حاضر نبودند.
اگر قرار بود به محیطهای هنری بروند، دلشان نمیخواست بروند. چون احساس ناامنی میکردند. حتی اگر در محیطهای علمیِ غیر دانشگاهی میخواستند بروند مثل مجامع و کنفرانسهای علمی همینطور بود. محیط جامعه، محیط ناامنی بود.
به محیط های تربیتی، ورزشی و تربیت بدنی میخواستند بروند، همینطور. یعنی بخش مهمی از زنان جامعهی ما، در زمان طاغوت از حضور در مجامع پرهیز میکردند. شما ببینید از دخترانی که بیسواد مُردند و خانمهایی که مسن شدند سالیانی را گذراندند و بدون سواد و معلومات کافی، یا بدون برجستگیهای گوناگون علمی و هنری از دنیا رفتند چقدر بودند کسانی که استعدادهای علمی داشتند، استعدادهای هنری داشتند، استعداد نویسندگی داشتند، استعداد سخنوری داشتند، استعداد تحقیقات داشتند، استعدادهای گوناگون پزشکی داشتند. امّا میدیدند محیط جامعه، محیطِ ناامنی است. اینها یک گروه بودند.
2. جرأت حضور
دستهی دیگری هم بودند که جرأت میکردند و وارد دانشگاه میشدند. حال یا برایشان آن فضای فاسد، اهمیت نداشت، یا نه؛ یک نوع گستاخی داشتند. میگفتند: «محیط فاسد است، باشد. ما وارد میشویم و نمیگذاریم فساد به ما سرایت کند». تعداد معدودی از این دختران داشتیم که در آن زمان، با چادر و با حجاب، در دانشگاهها مشغول آموزشهای گوناگون علمی، پزشکی و غیره بودند.
البته خیلی معدود بودند. اما غالبِ کسانی که وارد محیطهای علمی میشدند و این جرأت را میکردند که وارد شوند، وقت زیادی از اوقاتشان برای اینطور چیزها صرف میشد: برای رسیدگی به مُد، برای مسائل مربوط به چیزهایی که در یک محیط غیراسلامی، برای زنان حتماً وجود دارد (ارتباطات نامشروع و خطرناک، گفتگوها و مذاکراتی که بین خود زنان و دختران هست).
اینها چیزهایی است که وقت را میگیرد. البته وقت، مهمترین سرمایهی انسان است. هیچ سرمایهای در دنیا، عزیزتر از وقت نیست. اما بیش از وقت، همّت آنها را میگیرد. دختری که همّتش به مسألهی لباس و مُد و رفیق پسر و چگونه در فلان میهمانی ظاهر شدن و چطور به فلان مجمع راه پیدا کردن و چگونه راه رفتن، تا دیگران از او خوششان بیاید، باشد و به این چیزها بیندیشد، چقدر میتواند وقت خودش را در تحقیق صرف کند؟ چقدر میتواند خودش را در معلومات غرق کند؟ فقط عدّهی معدودی توانستند به آنجاها برسند.
محیط در نظام غیراسلامی، محیط رشد لااقل برای زنان نیست. مردان هم همینطورند. منتها در مورد مردان، وضعِ جوامع بشری، کمی فرق دارد. البته این موضوع، مخصوص جامعهی ما نیست. مردان یک امکانات بیشتری دارند؛ آسایشها و آسودگیهای بیشتری دارند، که اینها هم البته جزو تربیتهای دهها قرنی است که متأسفانه وجود داشته؛ که نسبت به مرد، نظر دیگری است تا نسبت به زن. زن از لحاظ اخلاقی، از لحاظ آبرویی و مانند اینها، آسیبپذیرتر است.
متخصصان پزشک زن
ما امروز بهترین متخصّصان را در زمینهی جرّاحی و بیماریهای زنان داریم. من این را در گزارش خانمها خواندم. این را قبلها، در سالهای متمادی، شنیده بودم که پزشکان مرد میگفتند: «کارهایی در جرّاحی زنان هست، که زن نمیتواند انجام بدهد.» من، هفت، هشت، ده سال پیش از این، نسبت به مسألهی جرّاحی زنان و به اصطلاح دانش بیماریهای زنان، حسّاس شده بودم و کمی آن را دنبال میکردم.
از بعضی پزشکان متدیّن پرسیدم: «چقدر این حرف راست است که میگویند کارهایی در جراحی زنان هست که زنها قادر نیستند انجام دهند؟» گفتند: «نه؛ هیچ اصلی ندارد. حرف بیخود و بیربطی است. خانمها همهی کارهایی را که یک مرد میتواند در باب دانش جرّاحی و عمل جرّاحی انجام دهد، میتوانند انجام دهند و حتّی گاهی بهتر از آن را.» این در زمینهی یک کارِ عملی است. آن کارهایی که صرفاً فکری یا صرفاً مغزی است که جای خود را دارد و کاملاً روشن است.
گستره ی پزشک زنان
به همان تعدادی که پزشک مرد داریم، پزشک زن لازم داریم. حالا مسأله فقط مسألهی زایمان و بیماریهای زنان که نیست! زنان هم به انواع و اقسام بیمارهایی که مردان میگیرند، مبتلا میشوند. برخی بیماریها ویژهی زنان است، برخی بیماریها ویژهی مردان است؛
اما این طور نباشد که اگر زن بیماری قلب گرفت، بیماری ریه گرفت، بیماری چشم گرفت، دندانش درد گرفت، مجبور باشد که حتماً به پزشک مرد مراجعه کند. چه لزومی دارد؟! ما باید به قدری پزشک زن در جامعه داشته باشیم که هر زن، برای مراجعهی به پزشک، هیچ احتیاجی به مرد نداشته باشد. البته اجباری نیست.
اگر زنی دلش میخواهد برای معالجه نزد پزشک مرد برود، ما مانع او نمیشویم. اما باید شرعاً و عرفاً، هیچ اجباری وجود نداشته باشد. وقتی الزام شرعی نبود، آنوقت البته، مراجعه کردن خانمها به پزشک مرد، اشکال شرعی هم پیدا میکند. یعنی وقتی زنان میتوانند به پزشک مرد مراجعه کنند که امکانِ این نباشد که به پزشک زن مراجعه کنند. وقتی امکان هست که به پزشک زن مراجعه کنند، در مراحلی که معاینات وسیع یا تماسهای یدی نیاز دارد، آنجا دیگر مشروع هم نخواهد بود که به پزشک مرد مراجعه کنند.
سی هزار پزشک زن
ما باید تا این حد، پزشک زن در جامعه داشته باشیم. یعنی سطح جامعه را از پزشکان زن پر کنیم؛ هر تعدادی که لازم باشد. یعنی اگر فرض بفرمایید مثلاً سیهزار پزشک مرد داریم، باید سیهزار پزشک زن هم داشته باشیم. ما تا این حد باید پیش برویم. و این نمیشود، مگر وقتی که نظام پزشکی و نظام بهداشت و درمان، برای این پزشکان زنی که امروز داریم ارزش قائل شود. به اینها امکان بدهند در مراکز تصمیمگیری حضور داشته باشند. به این، حتماً باید توجّه شود.
البته دوستان ما باید به مسؤولین بگویند که این کار را بکنند و در مجامع و هیأتهای تصمیمگیرنده برای انتخاب دانشجوی به اصطلاح دورههای تخصّصی، حتماً خانمها حضور داشته باشند، تا این خودش باعث پیشرفتی برای حرفهی پزشکی در میان خانمها باشد. خود شما هم، به نظر من باید این کار را یک حسنهی غیرقابل مقایسه با هیچ حسنهی دیگر به حساب آورید. اینکه شما بتوانید به بیماران زن برسید و آنها را از اینکه به پزشک مرد مراجعه کنند بینیاز کنید، به نظر من حسنهی بزرگی است.
منبع: khamenei.ir، hawzah.net