ایرانی ها قوم سلمان فارسی – سلمان فارسی شدن دشوار است!

سلمان فارسی یکی از اصحاب خاص رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله است که به دست ایشان به اسلام ایمان آورد و بدلیل ویژگی‌های برجسته‌ای که داشت، پیامبر خدا او را از اهل‌بیت خود نامید و ائمه معصومین نیز همواره از وی با تعظیم و محبت یاد می‌کردند.

تولد حضرت سلمان در شهر کازرون و رشد و پرورش ایشان در اصفهان


در وادی علم و ادب و تربیتِ انسانهای برجسته هم تاریخ گذشته‌ی کازرون، تاریخ پر افتخاری است؛ علاوه بر اینکه نسبت سلمان فارسی – چهره‌ی شاخصِ زنده‌ی برجسته‌ی همیشگیِ تاریخ اسلام – این صحابی بزرگوار به این منطقه هم خود مایه‌ی افتخار است. البته سلمان فارسی متعلق به همه‌ی ایران است؛ همه‌ی مردم ایران، همه‌ی فارسی‌زبانان، همه‌ی کسانی که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلمانند. سلمان متعلق به کشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم کازرون، ولادت او را در میان خودشان و در این ناحیه میدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نمای او را در منطقه‌ی اصفهان میدانند؛ منافاتی هم ندارد.

علاوه بر شیراز، علاوه بر استان فارس و شهر کازرون و دشت ارژنه، که نام مبارک سلمان فارسی را به خودشان متوجه میکنند و حق هم دارند، و علاوه بر مردم اصفهان که بر نشو و نمای این عنصر الهی مدعی‌اند که در میان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همه‌ی مردم ایران – از دور و نزدیک – مفتخرند به شخصیتی مثل سلمان.
قالوا ابوالصّقر من شیبان قلت لهم
کلاّ و لکن لعمری منه شیبانُ

فارس و ایران از سلمان است


نباید گفت سلمان فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است. مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمه‌ی زلال حقیقت، آن چنان یک انسانی را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت». او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد؛ و شخصیتهائی مثل جناب ابی‌ذر و عمار و مقداد و دیگر صحابی‌ها در مقام تقویم و مقایسه در رتبه‌های بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این برای ما درس است، این برای جوان ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن.

این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند؛ همچنانی که مجاهدت، صفا، پایبندی به عقیده‌ی حقی که آسان به دست نیامده است، مردم کازرون را به یک مردم نمونه‌ای تبدیل میکند که یاد مردم کازرون، نام مردم کازرون، نام شهر کازرون در ذهن انسانی که علاقه‌مند به سرنوشت این کشور است، همواره ثبت و حک میشود. اینها شرافتهای حقیقی است.

سه خصوصیت سلمان که موجب محبت امام صادق(علیه‌السلام) به او شد

3 خصوصیت حضرت سلمان_رهبری


«عَن مَنصورِ بنِ بَزرَج، قال: قُلتُ لِأَبی عَبدِاللّهِ الصّادِق علیه‌السلام: ما أَکثَرَ ما أَسمَعُ مِنکَ یا سَیِّدی ذِکرَ سَلمانَ الفارسی»، راوی می‌گوید چقدر من زیاد می‌شنوم از شما که نام سلمان را می‌برید و از او یاد می‌کنید. معلوم می‌شود که حضرت [امام صادق علیه‌السلام] مکرّر در مکرّر راجع به سلمان مطالبی را می‌فرموده‌اند. این شخص تعجّب می‌کند که چیست که اینقدر موجب شده شما به او توجّه دارید، یا شاید مثلاً به او محبّت دارید و از این قبیل.

«فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»، یعنی نسبتِ او، فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است. این البتّه به هیچ‌وجه، طعن به قوم فارس نیست؛ پیغمبر اکرم و ائمّه علیهم‌السلام از فارس – مردم ایران- تمجید کردند، تعریف کردند؛ در این که تردیدی نیست. می‌خواهد بفرماید که این شخص، فراتر و بالاتر از این است که به نسبتِ قومی شناخته بشود؛ نسبتِ او، نسبتِ عقیده و دین و پیامبر است؛ او کأنّه -مثلاً- فرزند پیغمبر است.


«أَ تَدری ما کَثرَةُ ذِکری لَه؟» [حضرت فرمود] می‌دانی چرا؟ «قُلتُ: لا. قال: ثَلاثِ خِصالٍ»، سه خصوصیت در سلمان بود که این موجب می‌شود که من او را زیاد یاد کنم و نام او را ببرم -لابد مثلاً- اجلال کنم او را، تعظیم کنم او را یا محبّت به او بورزم.

خصوصیت اول، ترجیح خواسته امیرالمؤمنین بر خواسته شخصی خود


«أَحَدُها: ایثارُه هَوی أَمیرِالمُؤمِنین علیه‌السلام عَلی هَوی نَفسِه»، چیست آن سه خصلت؟ یکی‌اش این است: میل امیرالمؤمنین را بر میلِ خود غلبه می‌داد. از این معلوم می‌شود که بیش از یک بار چنین چیزی اتّفاق افتاده که حضرت چیزی را اراده کردند، سلمان چیز دیگری در دل خود و در ذهن خود می‌خواسته است ولیکن میل و هوای امیرالمؤمنین را  – «هَوی» یعنی میل- بر میل خود ترجیح داده است.   ببینید مقام امیرالمؤمنین را؛ حالا البتّه اینها که گوشه‌وکنارهای آن عظمت و آن جلالت الهی و ملکوتی و جبروتی است ولی خب، اینها همه، هرکدام یک نشانه است.

خصوصیت دوم، دوست داشتن فقرا و ترجیح آنها نسبت به ثروتمندان


«وَ الثّانیَة: حُبُّهُ لِلفُقَراء وَ اختیارُه اِیّاهُم عَلی أَهلِ الثَّروَةِ وَ العَدَد»، [دوّم:] فقرا را دوست می‌داشت. بعضی‌ها از طبقه‌ی مستضعف جامعه اصلاً بدشان می‌آید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها می‌دانند؛ او نه؛ فقرا را دوست می‌داشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح می‌داد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایه‌دارِ محترمِ خیلی پول‌داری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانه‌ی این برود یا خانه‌ی آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح می‌داد؛ اینها درس است دیگر. ما طلبه‌ها، ما جامعه‌ی روحانیت و علمی، یکی از خصوصیات‌مان از اوّل همین بوده است که با ضعفا و طبقه‌ی ضِعاف نزدیک بوده‌ایم؛ این خیلی امتیاز بزرگی است.

بله، گاهی پول‌دارها ممکن بود سراغ یک عالمی هم بیایند، او هم یک احترامی بکند امّا معاشرت روحانیون ما، علمای ما، مراجع ما، ائمّه‌‌ی جماعت ما -علمائی که بودند با مردم- عمدتاً با مردم فقیر و زیر متوسّط بوده است؛ این خیلی چیز مهمّی است؛ این را باید نگه بداریم. حالا که علما و روحانیت، به یک موقعیتی در عالم سیاست دست پیدا کرده‌اند، نباید آنچه را تاریخچه‌ی ما و سنّت کهن ما است از دست بدهیم. اینکه در یک شهری یک عالمی مثلاً باشد، [ولی] بین مردم معروف باشد که ایشان با تجّار و با پول‌دارها و با باغ‌دارها و مانند اینها [اُنس دارد] – مهمانی خانه‌ی این؛ مهمانی در باغ آن- امّا با فقرا نه، اُنسی ندارد؛ این چیز خوبی نیست. این هم یک خصوصیت.

خصوصیت سوم، دوست داشتن علم و دانشمندان


«وَ الثّالِثَة: حُبُّهُ لِلعِلمِ وَ العُلَماء»، یکی هم این [سوّمی]: جناب سلمان علم را دوست می‌داشت، علما را دوست می‌داشت. این سه خصوصیت در این بزرگوار، موجب می‌شود که امام صادقِ با آن جلالت و عظمت، نسبت به او گرایش پیدا کند، محبّت -یا تجلیل و تعظیم- نسبت به او بکند. «إِنَّ سَلمانَ کانَ عَبداً صالِحاً حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکین»، [می‌فرمایند: سلمان بنده‌ی صالحِ حنیفِ مسلمان است و از مشرکین نیست.]

 موعظه سلمان فارسی به خلیفه زمان درباره تفاوت خلافت و پادشاهی


یک وقت جناب عمر، به جناب سلمان گفت: «أملک انا ام خلیفه؟»؛ به نظر تو، من پادشاهم یا خلیفه؟ سلمان، شخص بزرگ و بسیار معتبرى بود؛ از صحابه‌ى عالى‌مقام بود؛ نظر و قضاوت او خیلى مهم بود. لذا عمر در زمان خلافت، به او این حرف را گفت. «قال له سلمان»، سلمان در جواب گفت: «ان انت جبیت من ارض المسلمین درهما او اقل او اکثر»؛ اگر تو از اموال مردم یک درهم، یا کمتر از یک درهم، یا بیشتر از یک درهم بردارى، «و وضعته فى غیر حقه»؛ نه این‌که براى خودت بردارى؛ در جایى که حق آن نیست، آن را بگذارى، «فانت ملک لا خلیفة»، در آن صورت تو پادشاه خواهى بود و دیگر خلیفه نیستى. او معیار را بیان کرد.

در روایت «ابن اثیر» دارد که «فبکا عمر»؛ عمر گریه کرد. موعظه‌ى عجیبى است. مسأله، مسأله‌ى خلافت است. ولایت، یعنى حکومتى که همراه با محبت، همراه با پیوستگى با مردم است، همراه با عاطفه‌ى نسبت به آحاد مردم است، فقط فرمانروایى و حکمرانى نیست؛ اما پادشاهى معنایش این نیست و به مردم کارى ندارد. پادشاه، یعنى حاکم و فرمانروا؛ هر کار خودش بخواهد، مى‌کند.

سلمان فارسی شدن دشوار است!


باید با عمل، و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املاء می‌کند و از ما می‌خواهد. با این عمل، باید جزو این خاندان و وابسته‌ی به این خاندان بشویم. این‌طور نیست که قنبرِ درِ خانه‌ی علی (علیه‌السّلام) شدن، کار آسانی باشد. این‌گونه نیست که «سلمان منّا اهل‌البیت» شدن، کار آسانی باشد. ما جامعه‌ی موالیان و شیعیان اهل‌بیت(علیهم‌السّلام)، از آن بزرگواران توقع داریم که ما را جزو خودشان و از حاشیه‌نشینان خودشان بدانند؛ «فلان ز گوشه‌نشینان خاک درگه ماست». دلمان می‌خواهد که اهل‌بیت درباره‌ی ما این‌طور قضاوت کنند؛ اما این آسان نیست؛ این فقط با ادعا به دست نمی‌آید؛ این، عمل و گذشت و ایثار و تشبه و تخلق به اخلاق آنان را لازم دارد.

آیه الله ناصری: کسی درجه ایمانش به سلمان نرسیده

کسی درجه ایمانش به سلمان نرسیده_ آیت الله ناصری

دو زار آبرو

دو زار آبرو _ سلمان فارسی_ استاد پناهیان

یکی از رفقا به من می‌‌گفت دو زار نگو چون الآن دو زار کسی نمی‌فهمد. واقعاً اینجوری است؟ چون دوزاری الآن نیست دیگر دو زار که نداریم. دو زار یعنی دو ریال. رفقا بعضی‌ها همان دوزار، دو زار آبرو اسیرشان می‌کند. دو زار آبرو، رودربایستی. ببین گاهی از اوقات خدا به ته دلت نگاه می‌کند می‌بیند تو یک ذرّه برایت مهم است اهل دنیا دربارۀ تو چی بگویند. خدا به ملائکه‌اش می‌فرماید این مال نیست، این را بیاندازید دور. اصلاً داخل آدم حساب نمی‌کند. حالا هی شما برو بگو بابا خدایا چرا ما را تحویل نمی‌گیری؟ به خدا بابا ما یک غلطی کردیم آن ته دلمان آن گوشه غلط کردیم نفهمیدیم شما کوتاه بیا! می‌فرماید کو؟ آخر آنجا هست آخر! بیرونش نمی‌توانی بکنی که! خب من چه‌کار کنم یک ذرّه این ته دلم اینجوری است دیگر چه‌کارش کنم؟! حالا یک کمی ضجّه بزن ببینم چه کار می‌توانم بکنم برایت بعداً.

یعنی خدا از قبل می‌بیند تو ته دلت یک گوشه‌اش دوزار، یک ذرّه اعتبار پیش لش و لوش‌های دنیایی می‌خواهی اصلاً دیگر نگاهت نمی‌کند! نه بابا این چه‌کارش؟ چی مثلاً؟ ولش کن. خدا شاهد است اینها را حالا از ما گفتن. به ما گفتند که از ما گفتن. حالا ما که کسی نیستیم.

نیش عقرب و سلمان

یک آقایی را عقرب زده بود. بعد آوردند پیش امیرالمؤمنین. گفت خیلی ناله می‌زد و آقا دارم می‌میرم! آقا فرمود نترس نمی‌میری. یک مدّت دو ماهی می‌گذرد، دو یا سه ماه حضرت فرمودند خوب می‌شوی. بعد از دو سه ماه حضرت آن اواخر بیماری‌شان که دیگر هنوز در رنج بودند رفتند عیادتشان. گفت آقا من هنوز خوب نشدم، دارد پدرم در می‌آید. آقا فرمود نه دیگر وقتش رسیده که این بدنت دارد غالب می‌شود بر بیماری‌ات و خوب می‌شوی. بعد فرمودند می‌خواهی من بگویم چرا اینجوری شدی حکمتش را؟ چون حوادث عالم حکمت دارند دیگر. یک کسی باشد به آدم بگوید خب بد نیست، خیلی خوب است. گاهی اوقات لازم است، بقیه‌اش را باید با فکر و ایمان خودمان با خوف و شوق ببریم جلو.

گفت چرا آقا. فرمود یک جایی دیدی نشسته بودی با رفقایت، اینها پشت سر سلمان فارسی بد می‌گفتند. به خاطر اینکه منِ علی بن ابی‌طالب را دوست دارد بد می‌گفتند. به خاطر اینکه شیعۀ ماست بهش بد می‌گفتند. تو خودت هم حالا آدم حسابی هستی. می‌خواستی دفاع کنی دفاع نکردی. بعد حضرت فرمودند اگر دفاع می‌کردی جانت در خطر نبود که نمی‌زدند که. اگر دفاع می‌کردی پولت هم در خطر نبود، ضرر که نمی‌کردی. در رودربایستی گیر کردی. گفتی حالا الآن رفاقت به هم می‌خورد به من می‌گویند اُه تو چقدر شلوغش می‌کنی و اینها، حالا آن یک ذرّه اعتبار. نمی‌‌خواهد. خب چرا؟ آن زمان انقلابی‌بودن به این بود که از سلمان علی بن ابیطالب(ع) دفاع کنی. چقدر آدم خوبی بوده این آدم که بلافاصله خدا مجازاتش می‌کند یک عقربی می‌زند یک دو سه ماه به خودش می‌پیچد.

رفقا بعضی‌ها دو زار آبرو اسیرشان می‌کند. دو زار آبرو.

نگاهت رو به پدیده ها تغییر بده

آدم‌خوارها وسلمان_ استاد پناهیان

  ما باید برای خودمان این را مسئله کنیم آیا ما نگاهمان و پدیده‌ها درست است یا نه؟ مثلاً شما می‌توانید نگاهی به پرخوری داشته باشید نگاهی، که احساس کنید یک شباهت‌تان حیوانات افزایش پیدا کرده. همچین می‌خواهی پرخوری کنی می‌زنی کنار بدت می‌آید، می‌گوید نه ندهید من نمی‌توانم. اُ بابا چقدر شما زاهد شدی! می‌گوید نه من یک اتفاقی افتاده برایم، از یک مقداری به بعد بیشتر می‌شود این گاو و گوسفندها می‌آیند جلوی چشمم، اصلاً یک بد می‌شود. نگاه است. شما می‌توانید با خودتان این کار را بکنید. می‌‌توانید یک کاری بکنید زیاد خوابیدن شما را شبیه به یک موجوداتی مثلاً قرار بدهد. بعد یک دفعه‌ای بدت بیاید، می‌پری از خواب. چقدر؟ چقدر این فیلم و تلویزیون می‌تواند در تغییر نگاه آدم موثر باشد چقدر؟! آیا یک فیلم از آدم خوارها درست کنیم ببینیم غیبت کردن چه جوری است؟!

آدم‌خوارها و سلمان!

دو نفر نشسته بودند به سلمان گفتند سلمان برو ببین توی انباری چیزی گیر می‌آید بخوریم؟ هیچی نداریم گرسنه‌مان است. گفت من هرچی گشتم چیزی پیدا نکردم. گفتند سلمان دست به دریا بزند دریا خشک می‌شود. بعد این دو نفر آمدند پیش پیغمبر اکرم. رسول خدا فرمود کباب خوردید گوشت خوردید. گفت نه آقا گوشت کجا بود؟ ما یک تکه نان هم گفتیم سلمان بیاورد پیدا نشد. فرمود نه چرا گوشت خوردید شما الان.  گفتند ما نخوردیم یا رسول الله! دیگر اینها به خودشان شک کردند، رسول خدا دارد می‌فرماید. فرمود آثار گوشت روی محاسنتان هست ایناها! ایناها هست. گفتند بابا چیزی نخوردیم! فرمود گوشت سلمان را خورده الآن تکه‌هایش روی سر و روی‌تان است، چی گفتید پشت سر سلمان؟ من دارم می‌بینم. اجرا می‌کرد پیغمبر اکرم این آیه قرآن را!

می‌فرماید اینقدر به خودت این را تلقین کن تا نگاهت به غیبت بشود آدم خوار. آدم خوار! اُه اُه! آدم خوار! اینها کار هنر است دیگر، یعنی هنر اگر بیاید وسط، هنر اگر بیاید شروع کند. عالم‌ها زیاد لازم نیست نگاهشان درست باشد به اندازه هنرمندها، هنرمندها خیلی باید نگاهشان درست باشد.

 ما باید این برایمان مسئله بشود که نگاه‌مان چیست؟ نگاهمان به همه چیز، برگردیم نگاهمان را چک بکنیم.

ایستادگی در برابر سرزنش

پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: دل و قلب انسان، که ظرف محبّت خداست، ظرف معرفت خداست، باید سه ویژگی داشته باشد، صلابت ، رقّت و صفا داشته باشد. گفتند یا رسول‌الله! صفا و رقّت و صلابت دل به چیست؟ حضرت فرمود صفای دل به این است که گناه نکنی و آلوده به علاقه‌های بد نباشد، رقّت دل به محبّت شما به برادران دینی‌تان هست، صلابت به چیست یا رسول‌الله؟! فرمود صلابت به این است که شما از سرزنش سرزنش‌کننده‌ها نترسید. 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى آنِیَةً فِی الْأَرْضِ فَأَحَبُّهَا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مَا صَفَا مِنْهَا وَ رَقَّ وَ صَلُبَ وَ هِیَ الْقُلُوبُ فَأَمَّا مَا رَقَّ مِنْهَا فَالرِّقَّةُ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ أَمَّا مَا صَلُبَ مِنْهَا فَقَوْلُ الرَّجُلِ فِی الْحَقِّ لَا یَخَافُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ وَ أَمَّا مَا صَفَا مَا صَفَتْ مِنَ الذُّنُوبِ.؛ در حقیقت اگر انسان در مقابل سرزنش های دشمنان محکم بایستد جهاد انجام داده و در راه خدا ایستادگی کرده است. امروز هم اینگونه است اگر ما در برابر سرزنش های دشمنان که به اقسام مختلف وجود دارد ایستادگی کرده و در مقابل حرف های نا امید کننده ی دشمن که از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده می کنند؛

بایستیم، به گفته ی پیامبر اکرم (ص) بهشتی شدنمان بی تردید خواهد شد.رسول خدا(ص) می‌فرمایند: وقتی که کسی ایمان داشته باشد و ایمانش را به ورع برساند، وارد بهشت می‌شود. کسی قانع باشد به رزق خودش، وارد بهشت می‌شود، بعد می‌فرماید اما اگر کسی می‌خواهد بی‌تردید وارد بهشت بشود، از سرزنش کسی نترسد.

ایرانی ها قوم سلمان فارسی

اِنتَهَى الإیمانُ إلَى الوَرعِ ، مَن قَنَعَ بما رَزَقَهُ اللّه ُ دَخَلَ الجَنَّةَ ، و مَن أرادَ الجَنَّةَ لا شَکَّ فلا یَخافُ فی اللّه ِ لَومَةَ لائمٍ؛ پس باید با تمام توان و قوا در مقابل سرزنش ها و زخم زبان ها و ناامیدی هایی که دشمنان اسلام وانقلاب به وسیله های مختلف سعی در القای آن دارند ایستاد و دلسرد نشد. خداوند متعال در قرآن کریم نیز به ما وعده ی این سرزنش دشمنان و پیروزی ما در اثر پایداری در برابر آنان داده است.

آیه های زیادی در قرآن وجود دارد که درباره ایرانی می باشد، یکی از آن آیه ها در آیه ۵۴ سوره مائده می باشد : يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحُِبهُُّمْ وَ يحُِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلىَ الْكَافِرِينَ يجَُاهِدُونَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يخََافُونَ لَوْمَةَ لَائمٍ  ذَالِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ  وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيم‏ …

خداوند ویژگی هایی را بیان می فرماید وعلامه طباطبایی گفته اند که این آیه درباره یک قومی می‌آیند به جای شما مؤمنین، آنها قوم قوی‌ای هستند که رسول خدا فرمودند: این قوم همان قوم سلمان فارسی هستند. خیلی‌ها نشسته بودند گفتند این قوم، کی‌ها هستند؟ این گفت قوم ماست، او گفت عشیرۀ ماست، او گفت قبیلۀ ماست، حضرت فرمود نه! اینها قوم سلمان فارسی هستند که اگر ایمان به ثریا برسد، قوم سلمان فارسی به آن دسترسی پیدا خواهند کرد و روزی با این دین با این استحکام می‌آیند.”رُوَِى أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الایة، فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ یَدَهُ عَلَى مَتْنِ سَلْمَانَ وَ قَالَ هَذَا وَ ذَوُوهُ ثُمَّ قَالَ لَوْ کَانَ الْإِیمَانُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَیَّا لَنَالَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ.” 

ویژگیِ این قوم چیست؟ «لا یَخافونَ لَومَةَ لائِم» اینها از هیچ سرزنشی نمی‌ترسند. در روایات دیگر گفته می‌شود که این گروه شیعیان علی‌بن ابیطالب(ع) هستند.

سلمان تمام ادیان را تست کرده بود

سلمان فارسی_ آقای رائفی پور

 جمله ای که حضرت علی علیه السلام روی قبر سلمان فارسی نوشتند

 جمله ای که حضرت علی علیه السلام روی قبر سلمان فارسی نوشتند

 انیمیشن درجات ایمان در بیان مقام سلمان فارسی

انیمیشن درجات ایمان سلمان

منبع: khamenei.ir،panahian.ir، haram.razavi.ir، abasalih

درباره‌ی Zahra

حتما ببینید

تشکیلات

” تشکیلاتی ” نیستی نیا، به درد امام زمانت بخور

تشکّل احساس مسئولیت از طرف همۀ اعضاست. هیچ‌کدام از بچه‌های یک تشکّل هیئت، اداری کار نمی‌کنند، رفع تکلیفی کار نمی‌کنند. تقسیم کار به صورت بسیار دلنشین انجام می‌گیرد...  تشکیلاتی نبودید جلو نیا...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *