شعر یک رسانه است و بیان معجزه آفرینش

مقام معظم رهبری درباره شعر و ادبیات فارسی:

شکی نیست که شعر یک ثروت ملی است. اگر کسی در این تردید بکند، در یکی از بدیهیترین مسائل تردید کرده. شعر یک ثروت برای هر کشور است؛ یک ثروت بزرگ و پرثمری است. اولاً باید این ثروت را ایجاد کرد، ثانیاً باید این را روز به روز افزایش داد که دچار خسران و کم آمدن و کاهش نشود. ثالثاً باید از آن برای نیازهای کشور استفاده‌ی بهتر و برتر کرد. نمیتوانم ادعا کنم و بگویم که عامل رشد و گسترش دامنه‌ی شعر در کشور ما که نسبت به گذشته بسیار آشکار و بیّن است دقیقاً چه هست.

شکی نیست که یکی از مهمترین عواملش، باز بودن فضای جولان در عرصه‌های مختلف فکری و علمی و ذهنی است که این هدیه‌ی انقلاب است به ما، بلاشک. ما دوران قبل از انقلاب را دیدیم، شعرای آن وقت را دیدیم،با خیلیشان نشست و برخاست داشتیم. بهترین‌هایشان هرگز این مجال را پیدا نمیکردند که در یک منظر عمومی، در یک محضر عمومی بیایند خودشان و شعرشان را ارائه بدهند.

انزوای شعری

یک شاعری مثل مرحوم امیری فیروزکوهی که حقاً در قله‌ی غزل زمان خودش قرار داشت، بیشترین تجلی و نمایشی که از او میشد مشاهده کرد، در یک جلسه‌ی خصوصی بود که در گوشه‌ی انزوای خودش، چهار تا، پنج تا دوست و رفیقش باشند و او غزل خودش را بخواند. یا حالا در عرصه‌ی شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایىِ زمان خودش بود و به نظر من از همه‌ی اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معنای شسته رفته و بهتری داشت، در یک گوشه‌ای زندگی میکرد؛ کسی از او خبری نداشت، کسی او را نمیشناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. یعنی وضع عرضه‌ی شعر این بود. طبیعی بود که وقتی بزرگان شعر این جور منزوی و در عزلت و در خمول زندگی کنند، جوان‌ها خیلی رشد پیدا نمیکنند.

انظباط شعری

شعر با اینکه مثل بقیه‌ی انواع هنر قابل تو قاب گرفتن و محدود کردن نیست – این را کاملاً میدانیم و قبول داریم. انضباط به معنای آنچه که در امور متداول زندگی مطرح است، در عالم هنر به این شکل امکان‌پذیر نیست. نه توقع میشود داشت، نه اصلاً لازم است. من گمان میکنم اگر آنچنان انضباطی بخواهد اعمال بشود، به آن شکلی که در مسائل گوناگون زندگی اعمال میشود و باید بشود، هنر ضایع خواهد شد. بنابراین آن انضباط، مورد نظر من نیست – اما بالاخره خود شاعر مسئولیت دارد؛ آن کسانی که میتوانند زمینه‌های گرایش شاعر به عرصه‌های مورد نیاز کشور را فراهم بکنند، آن‌ها هم مسئولیت دارند.

ما امروز مردممان به چیزهایی نیاز دارند که این نیازها با زبان هنر که از جمله زبان شعر هست، قابل برطرف شدن، قابل تأمین شدن است. امروز اخلاقیات زیادی در کشورمان مورد نیاز است که به صورت اخلاق ملی در بیاید. ما فراموش نکردیم که چند قرن در زیر چکمه‌ی استبداد زندگی کردیم. بهترین پادشاهان ما در طول تاریخ که ممکن است به نام این‌ها افتخار هم بکنیم، جزو ظالم‌ترین و قسیالقلب‌ترین مردم زمان خودشان و حکام دوران خودشان بودند.

نادرشاه از لحاظ قهرمانی و به عنوان یک قهرمان ملی یک اسطوره است؛ اما برای مردم خودش، در آن زمانی که زندگی میکرده، یک دیو مهیبی است. شاه عباس هم همین‌جور است. ما به این‌ها افتخار میکنیم، به خاطر اینکه این‌ها کارهای بزرگی کردند. اما شما ببینید با مردم کشور، این‌ها چه جوری رفتار کردند. خوب‌هایشان – آن‌هایی که به اصطلاح خوب بودند و اهل تقوای نسبی بودند – چه جور عمل کردند، آن‌هایی هم که اهل تقوا نبودند، چه جور عمل کردند.

شعر اخلاقی

ما قرن‌ها اینجور زندگی کردیم و خلقیاتی در ما به وجود آمده؛ این خلقیات بایستی اصلاح و اسلامی بشود. ما احتیاج داریم به صفا، احتیاج داریم به یکرنگی، احتیاج داریم به روح اخوت و برادری، احتیاج داریم به اینکه هر انسانی در جامعه‌مان نسبت به همسایگان خودش در خانه، در محل کسب، در خیابان احساس امنیت کند و خود را در امان بداند؛ احساس ناامنی نکند. این‌ها الان فراهم نیست. ما قدرت ابتکار، شجاعتِ نوآوری را به عنوان یک خصلت ملی لازم داریم.

خطرپذیری را برای کارهای بزرگ به عنوان یک خصلت ملی نیاز داریم. این‌ها جزو خصال ملی ما الان نیست. ممکن است کسانی در این خصلت‌ها درجه‌ی بالایی هم داشته باشند که ما حاضریم دست این‌ها را هم ببوسیم، اما این کافی نیست. این‌ها باید به صورت خصال ملی دربیاید. ترحم کردن به یکدیگر، امید به آینده، تزریق امید به دیگران؛ این‌ها خصوصیاتی است که اگر در یک ملت باشد، آن ملت راه تکامل را خوب میپیماید. ما به این‌ها نیاز داریم. این‌ها به چه وسیله تأمین میشود؟ این‌ها دستوری که نیست؛ نصیحتی هم نیست. این‌ها با زبان هنر میتواند القاء شود؛ آنچنان که فضا را پر کند. بنابراین یکی از نیازهای امروز ما، شعر اخلاقی است.

شعر آئینی

شعر آئینی صرفاً متوجه به مسائل مربوط به ائمه (علیهم‌السّلام) و خاندان پیغمبر است که خیلی هم خوب است؛ یعنی آنجا مرکز بسیار خوبی است؛ مرکز عاطفه است. یکی از خصوصیات شیعه همین است که در کنار آن جنبه‌ی برهانی و عقلی مستحکمی که در عقاید ما وجود دارد – هیچ کدام از مذاهب اسلامی، استحکام عقاید کلامی شیعه را ندارد؛ چه در اصول درجه‌ی یک، چه در اصول درجه‌ی دو – اختصاصش به جنبه‌ی عاطفی است؛ عواطف جوشان، عشق؛ همین‌هایی که حالا توی این شعرهای شما جوان‌ها هست که انسان واقعاً لذت می‌برد وقتی این‌ها را میبیند.

این الگو ساختن و نشان دادن الگوهای واقعی زندگی از ائمه (علیهم‌السّلام) یا از چهره‌های معصومین به جای این الگوهای مصنوعی و تقلبی و بدلی که امروز با انواع و اقسام وسائل دارد به همه‌ی ملت‌ها، نه فقط به ملت ما – فلان هنرپیشه، فلان آدم عوضی به عنوان الگو، زن و مرد دارند معرفی میشوند؛ مانکن‌ها و رقاص‌ها – تلقین میشود، خوب است و من کمترین تردیدی ندارم در این که این کاری که شماها در زمینه‌ی مسائل ائمه و توسلات و اظهار عشق و محبت و مرثیه میکنید.

 یک بخش مهمی  از شعر آئینی ما میتواند متوجه مسائل عرفانی و معنوی بشود. و این هم یک دریای عظیمی است. شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند، مثنوی. خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است.

شعر معجزه آفرینش

دو مطلب است که یکی راجع به شعر است، یکی راجع به زبان فارسی است. آنچه راجع به شعر میخواهم بگویم [این است که] پدیده‌ی شعر یکی از معجزات آفرینش است، یکی از معجزات عالم خلقت همین پدیده‌ی شعر است؛ مثل خود بیان، بیان هم یکی از برترین معجزات پروردگار در عالم آفرینش است. اینکه شما قادر هستید که ذهنیّت خودتان را، صُوَر ذهنی خودتان را به کسی منتقل کنید با قالب کلمات، در قالب الفاظ، این خیلی حادثه‌ی مهمّی است، خیلی پدیده‌ی بزرگی است. خب ما [چون] عادت کرده‌ایم، به عظمتش توجّه نمیکنیم؛ این خیلی از ساخت خورشید و ماه و ستارگان و این چیزهایی که خدای متعال به آنها قسم میخورد بالاتر است؛ لذاست [میفرماید:] اَلرَّحمٰن، عَلَّمَ القُرءان، خَلَقَ الاِنسان، عَلَّمَهُ البَیان؛

اوّلین چیزی که خدای متعال بعد از اصل خلقت، در مورد خلقت انسان بیان میکند، تعلیم بیان است؛ «بیان» معجزه‌ی آفرینش است. در اقسام بیان، شعر این خصوصیّت را دارد که از جمال و زیبایی برخوردار است. هر بیانی زیبا نیست؛ معجزه است، مهم است امّا زیبایی در شعر است. در شعر، اینکه شما میتوانید یک مفهوم برجسته‌ای را در قالب الفاظی که کنار هم میگذارید، به مخاطب منتقل کنید زیبا است، زیبایی دارد؛ هنر بودنش هم به خاطر همین است که جنبه‌ی «زیبایی» دارد. خب، حالا که این ‌جور شد و امتیاز جمال را دارد، این امتیاز موجب شده است که یک رسانه‌ی اثرگذار باشد. شعر یک رسانه است؛

یک رسانه‌ی اثرگذار است و برای انتقال مفاهیم، کارآمدیِ مضاعف دارد نسبت به بیان غیر شعری؛ اغلب هنرها همین‌ جور هستند. البتّه هنرها با هم متفاوتند؛ خود شعر یک خصوصیّات و یک امتیازات ویژه‌ای دارد.

شعر و تعهد آوری

این قدرت تأثیری که در شعر وجود دارد، مسئولیّت‌آور است. به طور کلّی همه‌ی اشیاء، همه‌ی اشخاص، همه‌ی پدیده‌هایی که شأن بالاتری دارند، مسئولیّت بالاتری هم دارند. جنابعالی هم اگر چنانچه در مجموعه‌ای از آحاد جامعه بُرشِ بیان و نظر و رأی داشته باشید، مسئولیّتتان بیشتر از آن کسی است که این بُرش را ندارد. بنابراین شعر به مناسبت همین قدرت تأثیرگذاری، دارای مسئولیّت است، تعهّد دارد، تعهّدی بر دوش شعر هست؛ این تعهّد چیست؟ قرار گرفتن در خدمت جریان روشنگریِ الهی در طول تاریخ بشر. دو جریان در طول تاریخ وجود داشته: جریان بیّنات و جریان اغوا؛ جریان هدایت و جریان ضلالت، اضلال.

«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنٰت» یک جریان است در طول تاریخ، «لَاُغوِیَنَّهُم اَجمَعین» هم که حرف شیطان است، یک جریان دیگر است. مسئولیّتِ شعر این است که در خدمت آن جریان اوّل قرار بگیرد؛ علّتش هم واضح است، چون این را خدا داده، مال خدا و نعمت الهی است و ما بندگان خدا هستیم [پس] بایستی هر چه به ما نعمت داده، در خدمت جریان نبوّت و هدایت از سوی پروردگار قرار بدهیم؛ خب بنابراین، تعهّد این است.

مغالطه تفکیک جنبه های تعهد و زیباشناختی شعر

یک مغالطه‌ی ناشیانه‌ای هم در اینجا بعضی میکنند که جنبه‌ی زیباشناختی شعر و جنبه‌ی هنری شعر را از جنبه‌ی تعهّد شعر تفکیک میکنند و جدا میکنند؛ شعر را تقسیم میکنند به شعری که برای خودش رسالت قائل است، مسئولیّت قائل است، تعهّد قائل است، و به شعری که شعر محض است. میگویند آن اوّلی شعر نیست، شعار است؛ این یک مغالطه‌ی واضحی است؛ حالا یا ناشی از غفلت است، یا ناشی از کم‌سوادی است. ببینید، قلّه‌های شعر فارسی چه کسانی هستند؟

سعدی، حافظ، مولوی، فردوسی؛ اینها قلّه‌های شعر فارسی‌اند. شما ببینید شعر اینها که قلّه‌ی هنر شعریِ طول تاریخ ما است، در چه جهتهایی به کار رفته! سعدی یک بوستان دارد که بهترین اثر هنری او است -گلستان بعد از بوستان قرار میگیرد- در بوستان  شما نگاه کنید، [می‌بینید] این هنر فاخرِ فوق‌العاده برجسته همیشه در خدمت اخلاق، در خدمت تعلیم، در خدمت تعهّد [است]؛ از اوّل تا آخرِ بوستان این جوری است [یعنی] هنر شعر در خدمت اخلاق است.

شعر عرفانی، شعر ممتاز

بلاشک شعر عرفانی، شعر برجسته و شعر ممتاز است؛ بزرگانی مثل مرحوم علّامه‌ی طباطبائی شعر حافظ را برای بعضی از شاگردانشان تفسیر میکردند که اینها نشسته‌اند آن تفسیرها را نوشته‌اند و جمع کرده‌اند و تدوین کرده‌اند؛ یعنی عرفانِ شعر حافظ این [جور] است.
عشقت رسد به فریاد گر خود بَسان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چارده روایت

حافظ این [جور] است؛ قرآن را حالا از رو هم ما به سختی میخوانیم [امّا او] از بَر میخواند آن هم با چهارده روایت که هفت قاریِ معروفِ صاحبانِ سبکند که هر کدام دو راوی دارند، میشود چهارده روایت؛ یعنی اینها این جوری‌ هستند، این قلّه‌ی شعر است. فردوسی [همین طور]؛ فردوسی، «حکیم فردوسی» است؛ شما توجّه کنید، در بین شعرای ما «حکیم فردوسی» [مطرح] است؛ حکمت فردوسی حکمت الهی است. در عمق داستانهای فردوسی، حکمت گنجانده شده؛ تقریباً در همه‌ی داستانها یا بسیاری از داستانهای فردوسی، حکمت هست؛ لذا به فردوسی میگویند «حکیم فردوسی»؛ ما به کمتر شاعری در طول تاریخ حکیم میگوییم امّا اسم او حکیم فردوسی است.

مولوی که دیگر وضعش معلوم است؛ مولوی که یکسره عرفان و معنویّت و حقیقت و اسلام ناب و معرفت توحیدیِ خالص [است]؛ اینها قلّه‌های شعر فارسی‌اند؛ اگر چنانچه بنا باشد که ما تصوّر کنیم که جنبه‌ی هنری و زیبایی‌شناختی شعر از جنبه‌ی معنوی و رسالتی و پیامیِ او جدا است، باید همه‌ی اینها را از دایره‌ی شعر بیرون بریزیم، بگوییم اینها شعر نیست؛ در حالی که برترین شعرهای زبان فارسی، اینها است.

شعر در خدمت انقلاب

ما وقتی که شعرمان را در خدمت مفاهیم عالی اخلاقی، در خدمت توحید، در خدمت بیان فضایل اهل‌بیت، در خدمت ارزشهای اخلاقی، در خدمت سرفصل‌های منافع ملّی و انقلابی قرار میدهیم، این جور نیست که فقط به آن ارزشها و به آن معارف خدمت کرده باشیم؛ به شعر خودمان هم خدمت کرده‌ایم؛ شعر ارتقا پیدا میکند.

بنابر‌این، تعامل، دوجانبه است. البتّه اعتقاد بنده این است که شاعر، حکایت دلتنگی‌ها و آزردگی‌ها و رنجهای خودش را هم در شعر میگنجاند، هیچ اشکالی هم ندارد؛ یعنی ما نمیگوییم که شاعر حق ندارد غزلی در مورد دلتنگی‌های خود، آرزوهای خود و آشفتگی‌های خود بگوید؛منتها این یک فصلی از فصول شعر است؛ فصل عمده‌ی شعر همان فصل تعهّد است.

عمده‌ی جریان شعری انقلاب دارای تعهّد است؛ چه آنچه مربوط به شعر آئینی است، چه آنچه مربوط به شعر اخلاقی است، چه آنچه مربوط به شعر سیاسی و انقلابی است، چه آنچه مربوط به ارزشهای اخلاقی و توحیدی و مانند اینها است، چه آنچه مربوط به شعر حِکمی است. البتّه شعر حِکمی متأسّفانه کم است؛ ما هم قبلاً توصیه کرده‌ایم، شعرای ما کمتر وارد این میدان میشوند.

آن کسانی که اینها را شعر نمیدانند و میگویند «این شعار است، این ایدئولوژی است» -و انگار خودشان مخالفند که در شعر ایدئولوژی باشد- خودشان مسائل انحرافی و ایدئولوژی‌های انحرافی را خیلی بیشتر از شماها در شعرهایشان می‌آورند. [اینها] با احتواء شعر بر ایدئولوژی مخالف نیستند، با خود آن ایدئولوژی‌ای که شما می‌آورید مخالفند؛ با هر بیانی و در هر قالبی؛ در قالب شعر، در قالب فیلم، در قالب داستان هم باشد همین جور است.

زیبایی رفتار ملت ایران در شعر

شعر در باب معارف اسلامی باشد، در هواداری از اهل‌بیت باشد، در معارف انقلاب باشد، درباره‌ی حوادث جاری کشور، حوادث مهمّ کشور باشد -مثل همین شعرهایی که بعضی از دوستان خواندند در زمینه‌ی یمن و در زمینه‌ی مسائل گوناگون دنیای اسلام- یا در تمجید از زیبایی‌های رفتاری ملّت باشد. ببینید! ملّت ما رفتارهای زیبا دارد. رفتار ملّت ما در این قضیّه‌ی سیل شمال و جنوب، یک رفتار بسیار زیبا بود. آنهایی که مطّلعند که چه اتّفاق افتاد -چه در منطقه‌ی گلستان، چه در منطقه‌ی خوزستان، چه در خرّم‌آباد، چه در ایلام که اینها جاهای مهمّ سیل بود- حضور مردم را و فداکاری مردم را مطّلع هستند، میدانند که چه شُکوه و حماسه‌ی زیبایی مردم آفریدند؛

خب این را شما میتوانید در شعر بیاورید و توصیف کنید. وقتی که این چیزها را شما در شعر می‌آورید، در واقع شعر شما میشود پرچم هویّت این ملّت؛ این میشود پرچم هویّت ملّت شما؛ چه در زمینه‌ی معارف اسلامی، چه معارف انقلابی، چه معارف ملّی، چه ارزشهای اخلاقی، چه این حوادث این‌گونه؛ وقتی درباره‌ی اینها شعر میگویید، این شعر میشود پرچم هویّت. و هویّت برای یک ملّت خیلی مهم است عزیزان من؛ ملّتی که هویّت خودش را گم کرده باشد، خیلی راحت در مشت بیگانگان آب میشود و از بین میرود. این راجع به شعر.

فرسایش زبان فارسی

در جریان عمومی، زبان دارد دچار فرسایش شده است؛ این را آدم میبیند. لکن من از صدا و سیما گله‌مندم به خاطر اینکه به جای اینکه زبان صحیح را، زبان معیار را، زبان صیقل‌خورده‌ی کاملاً درست را ترویج کنند، زبان بی‌هویّت، گاهی غلط،بدتر از همه پُر از تعبیرات فرنگی و خارجی و مانند اینها را دارند ترویج میکنند. وقتی مثلاً فلان لغت فرنگی را که حالا یک مترجمی آورده و عیناً به کار برده، و مجری شما این را در تلویزیون، در رادیو یک بار، دو بار تکرار میکند، این میشود عمومی؛ ما بیخود و مُفتامُفت داریم زبان خودمان را آلوده میکنیم به زوائد مضر.

 حالا یک وقت هست که یک زبانی، یک لغتی را ندارد، از دیگری وام میگیرد که البتّه آنجا هم باید تصرّف کنند. من یک وقتی در جمع ادیبان فارسی چند سال قبل از این گفتم که عربها لغت را از فرنگی‌ها میگیرند، منتها تعریب میکنند. ما این کار را نمیکنیم؛ ما مقیّدیم که حتماً اگر میشود حتّی با لهجه [بیان کنیم].

ما اوّل انقلاب در جمع مسئولین انقلاب و مانند اینها که بودیم، من گفتم ما میتوانستیم مثلاً همین طور که عربها وقتی که تلویزیون آمد، به آن گفتند «تِلْفاز» -تلفاز یک ساخت لغت عربی است؛ بگوییم «تلویزان» که یک شکل فارسی دارد.

ما اصلاً در فارسی کلمه‌ای شبیه رادیو نداریم، مگر حالا ممکن است بِندرت یک چیزی پیدا بشود؛ چه اشکال داشت که ما رادیو را میگفتیم «رادیان» تا میشد فارسی؛ اشکالی هم نداشت. مرتّب همین طور، کلمات دخیل وارد میشود در زبان فارسی و همین طور دائم تکرار میشود؛ در مطبوعات میویسند، در رادیو و تلویزیون تکرار میکنند، در کتابها مینویسند.

حالا که دیگر فضای مجازی هم هست.حوزه‌ی هنری میتواند در این زمینه کار کند. نگذارید زبان فارسی دچار فرسودگی و دچار ویرانی بشود؛ ما باید خیلی حفظ کنیم.

سطح ترانه ها را باید بالا برد

در بحث ترانه‌سازی‌ها، سطح بعضی از این ترانه‌هایی که ساخته میشود، واقعاً خیلی پایین است؛ حالا از لحاظ مضمون که معیوب است، از لحاظ ساخت لفظی هم بعضی از این ترانه‌ها بسیار ساختهای بدی دارد. آن ‌وقت این ترانه‌ها می‌آید با همین ساخت -حالا در فضاهای زیرزمینی و مانند اینها که بحث دیگری است- در تلویزیون، رادیو خوانده میشود، در تیتراژ فیلم‌ها تکرار میشود، پخش میشود و اینها شایع میشود؛ به نظر من روی اینها باید فکر کنید. ترانه‌های اوّل انقلاب. مثل ترانه‌ «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد»، بسیار زیبا. خدا رحمت کند حمید سبزواری را، ایشان از این قبیل زیاد داشت. ما بایستی حرمت زبان را حفظ بکنیم.

قرنهای متمادی است که این زبان دست‌به‌دست به وسیله‌ی شعرا -یک مقدار هم به وسیله‌ی نویسندگان- حفظ شده. [مثلاً] زبان سعدی؛ شما اگر امروز بخواهید مضمون شعر: «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست»بگویید، کلماتی از این گویا‌تر، فصیح‌تر سراغ دارید؟

ترانه‌سراهای بی‌هنر

یا فرض بفرمایید [شعرِ]:
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
هیچ حدس میزدید که مال مولوی باشد؟ این مال مولوی است که هشتصد سال پیش گفته شده؛ کأنّه برای امروز گفته شده. یعنی زبان، این ‌جور سالم دست ما رسیده؛ همین ‌طور قرن‌به‌قرن آمده تا به دست ما رسیده. حتّی سبک هندی هم با اینکه از لحاظ مضمون، پیچیده و معقَّد است امّا زبان، زبان شسته‌رُفته‌ی قوی‌ای است؛ بخصوص برجسته‌های سبک هندی مثل صائب، مثل کلیم، مثل خود حزین، ‌مثل بیدل، واقعاً زبانهای اینها زبانهای عالی است.

در هیچ پرده‌ نیست نباشد نوای تو
عالَم پُر است از تو و خالی است جای تو

هر چند کائنات گدای درِ تواَند
هیچ آفریده نیست که داند سرای تو

شما اگر بخواهید همین مضمون را بگویید، امروز بعد از چهارصد سال از زمان صائب، میتوانید الفاظی روشن‌تر، واضح‌تر، فصیح‌تر از این بیاورید؟ زبان را این‌ جور نگه داشته‌اند، به ما رسانده‌اند؛ حالا ما بدهیم دست فلان ترانه‌سراهای بی‌هنر -واقعاً بی‌هنر!- که الفاظ را خراب کنند و بشکنند و مانند اینها، و بعد هم ما با پول بیت‌المال این را منتشر کنیم و در صدا و سیما یا در دستگاه‌های گوناگون دولتی و غیر دولتی این را پخش بکنیم!

شعر فارسی، شعر عفیف

شعر فارسی از اوّلی که یک تبرّزی پیدا کرده تقریباً تا امروز، غالباً شعر عفیف بوده، شعر محجوب بوده؛ نه‌اینکه حالا هرزه‌گویی و پرده‌دری در شعر وجود نداشته؛ چرا، در گذشته هم بوده، البتّه کم؛ در دورانهای اخیر هم بوده -مثلاً حالا از قبیل فرض کنید بعضی از اشعار ایرج یا خاکشیر و امثال اینها که شعرهای صریح و بی‌پرده و زشتی است- لکن اینها کم است؛

در شعر فارسی از اوّل، حتّی مثلاً فرض کنید در دوران شعر خراسانی که در مقدّمه‌ی قصائد و مطلع قصائد، مبالغی تعشّق و به قول خودشان شعرهای تشبیب -شعرهای مثلاً فرض کنید عاشقانه و امثال اینها- داشتند، آن حالت محجوبیّت و عفّت در اینها محفوظ بود. من برای اینکه درست روشن بشود مقصودم چیست، مقایسه میکنم با شعر عربیِ همان دوران؛ البتّه شعر عربی، امروز آن‌جور نیست؛ خوشبختانه شعر عربیِ امروز، شعر بسیار متعهّد و خوبی است؛

مثلاً فرض بفرمایید یک شاعری به خودش جرئت میداد با یک زن شناخته‌شده‌ی در جامعه، با [بیان] اسم در شعر عشق‌بازی کند، تعشّق کند؛ این کار، کار رایجی بود؛ این را شما در شعر فارسی نمی‌بینید، چنین چیزی وجود ندارد. در شعر فارسی، نسبت به معشوق اظهار علاقه و ارادت و محبّت و امثال اینها میشود امّا او یک معشوق ناشناخته است، یک معشوقِ غالباً خیالی یا کلّی است؛ شخص معیّنی نیست. 

در شعر فارسی شما این را اصلاً مشاهده نمیکنید؛ در قصائد و غزلیات آن وقت تغزّل و تعشّق هست امّا مطلقاً یک شخص خاصّی را با اسمْ هدف قرار نمیدهند که نسبت به او اظهار عاشقی کنند.

بنابراین شعر فارسی یک شعر عفیف است. ما شعر فارسی را در طول تاریخ، عفیف سراغ داریم؛ این را نگه دارید؛ بایستی در محیط شعریِ ما این عفّت شعری محفوظ بماند. این یک نکته‌ی مهمّی است.

گفتمان‌سازی شعر

شعر یکی از هنرهای اثرگذار است؛ یک خصوصیّاتی در شعر هست که در بسیاری از هنرهای دیگر نیست. خب بعضی از هنرها در بخش دیگری و به نوع دیگری خیلی اثرگذارند -مثل سینما، مثل تئاتر و از این قبیل- امّا شعر یک جور دیگری اثرگذار است. شعر بایستی جریان‌سازی بکند؛ یعنی مجموعه‌ی شاعر کشور باید جوری شعر را در فضای هنری کشور و فضای شعری کشور تنظیم بکنند و تولید بکنند و خلق بکنند و تکثیر بکنند که بتواند مسائل مهم و مورد ابتلاء کشور را گفتمان‌سازی کند و جریا‌ن‌سازی کند.

فرض بفرمایید راجع به مسئله‌ی عدالت، مسئله‌ی مقاومت، مسئله‌ی اخلاق؛ ما چقدر احتیاج داریم به اخلاق معاشرتی با یکدیگر که من پریروز هم در یک جلسه‌ای اینجا با جوانها روی این تکیه کردم؛ ما، هم اخلاق فردی خودمان، اخلاق شخصی خودمان بایستی تهذیب بشود و رشد و عُلو پیدا بکند، هم اخلاق معاشرتی‌مان، رفتارهایمان با مردم، مثل گذشت، مثل ایثار، مثل صداقت، مثل اُخوّت، برادری و از این چیزها. خوشبختانه در تاریخ شعر ما، در این زمینه خیلی حرف هست، خیلی اشعار عالی سروده شده و این گفتمان‌سازی باید ادامه پیدا کند؛ همچنین در زمینه‌های گوناگون که عرض کردم؛ مثل مقاومت، مثل همین مسائلی که امشب در چند شعر بود و موضوعات مهمّی بود.

شعر فارسی و حکمت

شعر فارسی در طول زمان نقش‌آفرینی کرده است در تولید اندیشه و تعمیق اندیشه. شما اگر نگاه کنید، در شعر فارسی حکمت زیاد است؛ ما فردوسی را میگوییم «حکیم فردوسی»، نظامی را میگوییم «حکیم نظامی»، سنائی را میگوییم «حکیم سنائی»، و از این قبیل؛ سعدی یک حکیم واقعی است، حافظ یک حکیم و عارف واقعی است؛ یعنی اینها شعر خودشان را ظرفی قرار دادند برای حکمت، آن‌هم حکمت اسلامی، حکمت قرآنی، حکمت معنوی و پیامبرانه.

شعر فارسی مملو از حکمت است؛ بایستی این روحیه و این حالت حکمت و اخلاق، در شعر امروز ما برجسته بشود. من در همین شعرهایی که امشب اینجا خوانده شد، چند بیت دیدم که واقعاً در آنها حکمت بود و از ابیاتی بود که اینها را میتوان نگه داشت در حافظه، در کتاب، در نوشته‌ها و منتقل کرد و منتشر کرد. نقطه‌ی مقابل این حکمت و اخلاق و تعمیق اندیشه و ایجاد اندیشه و ایجاد امید در شعر، این است که ما در شعر، مخاطب خودمان را به لاابالی‌گری در عمل، سطحی‌نگری در اندیشه و فکر، وادادگی در سیاست، و بی‌تفاوتی در مواجهه‌ی با دشمن سوق بدهیم؛ یعنی اگر شعرِ ما این‌جور باشد که این خصوصیّات را ایجاد بکند، این قطعاً برخلاف حکمت شعری است که در طول زمان در شعر فارسی وجود داشته. بایستی به این توجّه کرد؛ این یک مسئله‌ی مهمّی است.

شعرر فعال در برابر دشمن

شعر بایستی در زمینه‌ی جدّیّت و کوشندگی و انضباط در عمل و ژرف‌نگری در اندیشه و استحکام در هویّت و مجاهدت در برابر دشمن، فعّال باشد. و این را هم شما برادران و خواهران عزیز ما -شماها نخبگان جامعه هستید؛ یعنی هنر شعر عادتاً از یک ذهن نخبه و روحیه‌ی نخبه برمیخیزد- توجّه داشته باشید و البتّه توجّه هم دارید که برای منحرف ساختن هنر کشور دارد تلاش میشود؛ یعنی دارند سرمایه‌گذاری میکنند، پول خرج میکنند، هیئتهای اندیشه‌ورز می‌نشینند طرّاحی میکنند برای اینکه شعر موجود ما را منحرف بکنند؛ همچنان‌که در مورد سینمای ما، در مورد تئاتر ما، در مورد نقّاشی ما، در مورد همه‌ی فنون و شعبه‌های گوناگون هنر، همین کارها دارد انجام میگیرد؛ یعنی کارهای منحرف‌کننده دارد انجام میگیرد.

در مورد شعر هم همین‌جور است؛ واقعاً دارند تلاش میکنند. یک عدّه آدمهای هرزه‌گو را بزرگ میکنند؛ من این را الان در جامعه‌ی خودمان مشاهده میکنم؛ دستهایی هستند که فلان شاعرِ بی‌ربط‌گو و هرزه‌گو را اصلاً بزرگ میکنند، مطرح میکنند، چهره میکنند، در‌حالی‌که از لحاظ فنّی هم شعرهایشان شعرهای پایینی است؛ حالا از لحاظ محتوا که هیچ، از لحاظ فنّی هم شعری نیست که حالا بگوییم «شعر خوبی است، ولو مضمونش مضمون بدی است»؛ نه، اصلاً شعرش از لحاظ فنّی هم [بد است]، لکن اینها بزرگشان میکنند.

انتقال مفاهیم از طریق شعر و سرود

ترانه و سرود، یک بخش لازم و یک شعبه‌ی لازم در زمینه‌ی هنر شعری است و خیلی هم تأثیر میگذارد؛ ترانه و سرود واقعاً تأثیرگذار است. ما در موارد بسیاری دیده‌ایم که مثلاً یک شعری در زبان جوان، نوجوان و افراد مختلف -دانشجو، دانش‌آموز و غیره- جریان دارد که خود این شعر موجب حرکت است، موجب نشاط است، موجب جهت‌دهی است. الان در این زمینه انصافاً ما کم داریم و کم گذاشته‌ایم؛ در زمینه‌ی ترانه و در زمینه‌ی سرود، سرودهای خوب کم است.

جامعه‌ی ایرانی با شعر آمیخته است و این خیلی نقطه‌ی قوّت بزرگی است. جامعه‌ی عرب هم همین‌جور است؛ عربها هم همین‌جورند؛ آنها هم با شعر خیلی اُنس دارند و آمیخته‌اند. در همین قضایای انقلاب، در این سالهای گوناگون انقلاب، شعارهایی که غالباً هم موزون است و صورت شعری دارد، خودش از دل جمعیّت جوشیده؛ یعنی اصلاً هیچ‌کس هم نمیداند چه کسی تولید کرده این شعر را، امّا از دل جمعیّت یک نفر گفته، طبع دیگران متمایل به آن بوده و چون شعر است، مردم دنبال کرده‌اند آن را.

در محیط‌های زندگی ما، شعر خیلی رایج است و این خیلی فرصت بزرگی است.واقعاً طبیعت مردم ما اصلاً طبیعت شاعرانه است. لحن هم در این بیت شبیه لحن بیدل است، [منتها] نمیدانم این شعر مال چه کسی است:
به صد دام آرمیدم، دامن از چندین قفس چیدم
ندیدم جز به بالِ نیستی پرواز آزادی
ندیدم جز به بالِ نیستی پرواز آزادی. این روحیه‌ی مردم ما است؛ از این فرصت، از این تمنّای موجود و تقاضای موجود در جامعه برای شعر باید استفاده کرد و مفاهیمی را که مردم احتیاج دارند آنها را بدانند یا روشهای عملی‌ای را که مردم احتیاج دارند با آنها آشنا بشوند، در زبان شعر به مردم منتقل کرد.

خداوند از تعهّد شاعران نسبت به اهداف امّت اسلامی سوال خواهد کرد


میتوان با ابزار شعر مخاطب را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کرد؛ میتوان هم او را به کج‌راهه برد، او را ساقط کرد. شعر میتواند انسانها را به حضیض ببرد؛ داریم از این‌جور شعر، بخصوص امروز که متأسّفانه فرهنگ لجام‌گسیخته‌ی دور از هنجارهای اخلاقی و انسانی به‌وسیله‌ی این ابزارهای جدید -ابزارهای رسانه‌ای جدید- انتشار فراوانی پیدا میکند، گاهی شعر میشود یک ابزاری برای لغزیدن، غلتیدن و منحرف شدن؛ این هم آن‌طرف قضیّه است. بنابراین هر دو کار از شعر برمی‌آید. شاعر با احساس لطیف خود، هم ادراک میکند، هم بر سرِ شوق می‌آید، هم دل‌تنگ میشود، و میسراید؛ این سراییدن شاعر ناشی از شوق، دل‌تنگی ،از احساس و ادراک و مشاهده‌ی یک چیزی است که دیگران آن را مشاهده نمیکنند.

این دو طرف دارد: میتواند جهت‌دهنده به سمت نیکی‌ها باشد، میتواند عکس‌ آن باشد. اگر شعر به‌صورت افراطی تحت‌تأثیر غریزه‌ی جنسی قرار گرفت، بعد از آنکه جوانهای ما در فضاهای باصفا و لطیف و بسیار زیبای معنوی و حماسی و انقلابی حرکت کردند، الان دسته ایی شروع کردند، از جمله بیشتر از همه در فضای مجازی؛از طریق شعر هم به سمت غریزه‌گرایی جنسی افراطی بکشانند و ببرند این زنگ خطری است.گاهی نفع‌طلبی شخصی است و گاهی ستم‌ستایی است، که متأسّفانه در تاریخ ما این معنا سابقه‌ی زیاد دارد، ستایش ستم و ستمگر.

شعری که شما برای بحرین میگویید، یا برای یمن میگویید، یا برای لبنان میگویید، یا برای غزّه میگویید، برای فلسطین میگویید، برای سوریه میگویید، هر شعری که شما برای اهداف امّت اسلامی میگویید، در هر نقطه‌ای این شعر کاربرد دارد و از آن استفاده میشود. این شعر اگرچنانچه در این جهتها به راه بیفتد، آن‌وقت «انَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمَه» درباره‌ی شعر شما صدق میکند، که حتماً شعر حکمت است.

شعر انقلاب


مقصود از شعر انقلاب شعری نیست که در دوران انقلاب گفته میشود ولو ضدّ انقلاب، این مراد از شعر انقلاب نیست. بعضی‌ها خیال میکنند شعر جنگ آن شعری است که درباره‌ی جنگ گفته شده است ولو ضدّ جنگ! این شعر جنگ نیست، این شعر ضدّ جنگ است. شعر انقلاب یعنی آن شعری که در خدمت هدفهای انقلاب است؛ این شعر انقلاب است، نه شعر دوران انقلاب؛ این منظور نیست. منظور از شعر انقلاب شعری است که در خدمت اهداف انقلاب است. در خدمت عدالت، در خدمت انسانیّت، در خدمت دین، در خدمت وحدت، در خدمت رفعت ملّی، در خدمت پیشرفت همه‌جانبه‌ی کشور، در خدمت انسان‌سازیِ به معنای واقعی کلمه در کشور؛ این میشود شعر انقلاب که در جهت اهداف انقلاب است.

انصافاً شعر انقلابی در ایران رشد پیدا می‌کند. انقلاب افقهای جدیدی را در مقابل چشم ما باز کرد و حقایقی را نشان داد و واقعاً شعر را از آن حالت ذهنی و تخیلیِ محض و غیرواقعی خارج کرد.

منبع: khamenei.ir

درباره‌ی Zahra

حتما ببینید

زن ایرانی مسلمان _ حجاب

ما از غرب به خاطر تحقیر زن طلبکاریم

غربی‌ها درباره‌ی مسئله‌ی زن در کشور میگویند، چه دفاعی دارید؟ من گفتم: ما دفاع نداریم، ما هجوم داریم! ما در مسئله‌ی زن، از غرب طلبگاریم؛ ما مدعی غربیم؛ آنها هستند که دارند به زن ظلم میکنند، زن را تحقیر میکنند، جایگاه زن را پائین می‌آورند؛ به اسم آزادی، به اسم اشتغال، به اسم مسئولیت دادن، آنها را مورد فشارهای روحی، روانی، عاطفی و اهانت شخصیتی و شأنی قرار میدهند؛ آنها باید جواب بدهند. جمهوری اسلامی در این زمینه یک مسئولیتی دارد. جمهوری اسلامی در مسئله‌ی زن باید به طور صریح و بدون هیچ مجامله، حرف خودش را - که عمدتاً اعتراض به نگاه غربی و این نامعادله‌ی ظالمانه‌ی غربی است - بگوید. با این نگاه، آن وقت مسئله‌ی حجاب، مسئله‌ی نوع ارتباط زن و مرد، همه معنا پیدا میکند...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *