پیامبر صل الله علیه و آله، حجت الاسلام حامد کاشانی:
مسائل چالشی ممکن است در منابع تاریخی نقل نشده باشد و در منابع روایی آمده باشد و البته فرق هایی بین این دو وجود دارد. به عنوان مثال طبری که تاریخ معروف طبری را دارد، واقعه غدیر را در تاریخش نیاورده است اما هم در تفسیرش اشاره کرده است و هم در کتابی جدا در باب ولایت، طرق حدیث غدیر را در آن جمع آوری کرده است یعنی طبری جزء معدود افرادی است که در باب ولایت کتاب مستقل دارد اما در تاریخش این موضوع را نیاورده است.
علتش هم این است که اگر شما حدیثی نقل کنید آن حدیث می تواند مجمل باشد مثلا نقل شود من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه این یک جمله مختصر است اما این که چه وقت بود و کجا بود و در چه شرایطی و برای چه چیزی بود در آن نیامده است لذا در موضوعات چالشی نقل روایت کمتر خطرناک است تا نقل تاریخ ؛ علتی هم که ما در بعضی مسائل تاریخی دچار اختلاف هستیم این است که اگر جمله ای هم نقل شده است قرائن آن حذف شده است.
نمونه ی دیگر ممنوعیت کتابت حدیث توسط خلیفه دوم است که این موضوع در منابع روایی اهل سنت آمده است در منابع ماهم بعضا اشاره شده است اما در کتب تاریخی نیامده است. تاریخ از فیلترهایی عبور کرده است.
ماجرای دوات و قلم هم نمونه ی دیگر است که در بسیاری از کتب تاریخی نیامده است البته بازتابش از برخی مسائل دیگر بیشتر است اما بیشتر در کتب روایی آمده است و یا در کتب تاریخی که سبک روایی دارند منعکس شده است.
مسائل حساس در منابع تاریخی کانالیزه می شده است . مانند خبرنگارهای وابسته ای که مطالب را کانالیزه منتشر می کنند و یا جزئیات را نقل نمی کنند.
شهادت پیامبر صل الله علیه و آله
ماجرای شهادت رسول خدا اگر رخ داده باشد مسئله بسیار حساس، مهم و پیچیده است.
ماجرای شهادت رسول خدا هم در منابع تاریخی بازتاب ندارد اما در منابع روایی ما و اهل سنت بازتاب دارد . در منابع زیادی از جمله مستدرک حاکم نیشابوری مسموم شدن رسول گرامی اسلام مطرح شده است.
در میان قدمای اهل سنت و شیعه معروف است که قائل اند رسول خدا در روز دوشنبه در مدینه با سم به شهادت رسیده است.
“قبض فی المدینه مسموما فی یوم الاثنین” به معنای این که رسول خدا در روز دوشنبه در مدینه با مسمومیت از دنیا رفته است مسئله ای است که بسیار طرفدار دارد هم در میان اهل سنت و هم در میان شیعیان.لذا در منابع حدیثی و نه تاریخی، تقریبا شهادت رسول گرام اسلام (ص) در میان محدثان مشخص بوده است دلیل اش هم مشخص است .
برخی حتی گفته اند که مگر می شود رسول گرامی اسلام با آن عظمت به شهادت از دنیا نرفته باشد و این موضوع در فریقین طرفدار دارد. مثلا ابن مسعود گفته است حاضرم نه مرتبه به تمامی مقدسات عالم قسم یاد کنم که رسول خدا را خداوند پس از رساندن به مقام نبوت به مقام شهادت هم رسانیده است.
نگاه تقریبا تاریخی، به پیامبر سم داده شده است.حالت پیشگویانه ای از امام حسن (ع) نقل شده است که فرمودند: انی اموت بالسم کما مات رسول الله که من با سم کشته خواهم شد همانطور که رسول خدا به شهادت رسیده است البته امام مجتبی(ع) اشاره ای هم دارند که مرا همسرم سم خواهد داد و به شهادت خواهد رسانید که البته در مورد مسموم کننده رسول خدا در اینجا چیزی نفرموده اند. البته در بعضی از منابع ما مثل تفسیر قمی و یا تفسیر عیاشی و دیگر منابع اشاراتی در مورد عاملین مسمومیت رسول خدا داریم.
دو نظر درباره شهادت پیامبر در روایات
آن چیزی که در روایات ما وجود دارد دو نظر است ؛ یکی آن که بعضی از نزدیکان پیامبر(ص) به ایشان سم داده اند و نگاه دوم هم همان ماجرایی است که مثلا آشیخ عباس قمی هم آن را ترجیح داده است و اهل سنت هم بیشتر آن را آورده اند که حالا جلوتر تفصیلا عرض خواهیم کرد.
اساسا این که بگوییم پیامبر خدا شهید شده است در فریقین بسیار طرفدارد دارد اما اختلاف اصلی در موضوع قاتل و کیفیت قتل است.
در منابع اهل سنتٰ؛ اهل سنت عموما قائل به شهادت رسول خدا هستند اما شهادت را انداخته اند بر گردن مسموم شدن پیامبر (ص) در خیبر که در اینجا این مسئله پیش می آید که خیبر مگر چه تاریخی بوده است؟
فاصله بسیار زیادی از آن زمان تا شهادت رسول خدا وجود دارد اما تلاش کرده اند تا خیبر را برای توجیه این ماجرا به سمت جلو هول بدهند و تاریخش را به تاریخ شهادت رسول خدا نزدیک کنند. مثلا می گوید ، خیبر سال پنجم نبوده ، ششم هم نبوده مثلا هفتم بوده است و یا روایات و نقل هایی دارند که مثلا پیامبر فرموده اند که سر درد حاصل از مسمومیت آن گوشتی که آن زن یهودی در خیبر به من داد را الان حس می کنم و داستان هایی ساخته شده است که تبرئه و توجیه راحت تر صورت پذیرد.علامه سید جعفر مرتضی درکتاب الصحیح فی سیره النبی(ص) به این موضوع مفصل پرداخته اند.
چون ما مجبوریم در منابع تاریخی به کتاب های اهل سنت مراجعه کنیم به همین دلیل است که علمایی چون آشیخ عباس قمی هم به اشتباه افتاده اند و این نظر را پذیرفته اند که علت شهادت رسول خدا، گوشت مسمومی بوده است که آن زن یهودی به پیامبر داده است.
علت شهادت پیامبر صل الله علیه و آله
یک زن یهودی گوشت مسمومی را می آورد تا پیامبر آن را تناول فرمایند که رسول خدا از آن میل نمی کنند و آن زن می گوید می خواستم ببینم که اگر پیامبری که میفهمی و از آن نمیخوری و اگر پیامبر نیستی و مردم را گمراه می کنی مسموم شوی لذا پیامبر از آن نمی خورند . قاعدتا اگر بخواهیم نقل اهل سنت را بپذیریم باید نقل هایی باشد والبته هست که پیامبر از آن گوشت مسموم خوردند .
البته نقل های دیگری هم درست کرده اند که قبل از تناول پیامبراز آن گوشت، یکی از اصحاب آنرا خورد و جان داد لذا پیامبر آگاه شد که آن گوشت سمی است و از آن تناول نفرمود که این ها مفصل است لذا تبلیغات به این سمت است که بپذیریم مسمومیت مربوط به خیبر و گوشت مسموم آن زن یهودی است .اگر کسی این نظریه را بپذیرد باید قائل به ترور بیولوزیکی باشد چرا که پیامبر حدودا پنج سال بعد از این واقعه به شهادت رسیده اند .
پیامبر از روز اول تا روز آخر دائما در حال ترور شدن بودند حتی داریم در شعب ابی طالب که رسول خدا در شب چند بار جایشان را عوض می کردند تا ترور نشوند.
در تبوک که ماجرای نفاق شدید مردم هست و بعد از فتح مکه است و جریان نفاق پر رنگ حضور دارد، کسی نمی توانست شهر را اداره کند لذا امیرالمومنین (ع) که سعی می کردند پیامبر را تنها نگذارند تا مسائلی چون ترور پیش آید مجبور بودند در شهر بمانند، و پیامبر بدون امیرالمومنین وارد آن جنگ شدند و منافقین پس از اطلاع از این ماجرا می روند تا شتر پیامبر را از بالا به پایین بیندازند.
خوراندن دارو به پیامبر صل الله علیه و آله در خواب
در صحیح بخاری نقل عجیبی هست که پیامبر فرموده بودند که در زمان خواب بودن من کسی حق ندارد بر من دارویی بدهد، عایشه می گوید من گفتم مریض از دارو بدش می آید فلذا عایشه گفت دارو را به پیامبر بدهید. در نقلی داریم که در حال خواب دارو را به پیامبر خوراندند و در نقل دیگری داریم که در حال بیماری رسول خدا دست و پای مبارک را گرفتند و دارو را خوراندند.
پیامبر پس از اینکه کمی به حال آمدند فرمودند چه کسی به من دارو داده است و هر کسی در این خانه هست باید همین دارو را به او بدهید جز عباس عموی من. در حالیکه عایشه می گوید من گفتم عباس دارو داده است.
این نقل ها دو نتیجه دارد یا باید بگوییم نعوذ بالله پیامبر مانند کودک از دارو می ترسیده است یا نه باید بگوییم پس ماجرایی بوده است تا پیامبر نهی فرمودند و بعد هم واکنش نشان دادند.
از آن طرف که جریان سقیفه برنامه ریزی کرده است تا قبیله اسلم به شهر برسد تا بتوانند واقعه سقیفه را مدیریت کنند حداقل این موضوع به عنوان حدث تاریخی قابل اعتنا باقی خواهد ماند که چه کس یا چه کسانی از مرگ پیامبر نفع می بردند؟ چه کسانی برای قتل پیامبر انگیزه داشتند و چه کسانی قبلا وارد ترور پیامبر شده بودند؟ به قول فرمایش علامه طباطبایی ما صدها آیه در موضوع منافقین داریم و منافقین بعد از پیامبر چه شدند؟ نسلشان منقرض شد؟ یا توبه کردند؟ یا اینکه به قدرت رسیدند.
لذا باز هم نمی توانم به عنوان مسلم تاریخی بگویم پیامبر شهید شده است علت این است که برخی ها اجازه نداده اند مسائلی که به ضررشان بوده است در تاریخ منعکس شود. اما در مجموع شهادت ایشان توسط بعضی از نزدیکان کاملا قابل اعتنا است.
دلائل قائلین نظریه رحلت چیست؟
اگر کسی بخواهد نگاه صرفا تاریخی بکند خود من هم می گویم دلائل شهادت ضعیف است حتی من می گویم اگر کسی نگاه صرفا تاریخی داشته باشد خود غدیر هم ضعیف است چه برسد به شهادت پیامبر چوت تاریخ توسط ذی نفعان کانالیزه و سانسور شده است.
لذا در نگاه تاریخی صرف نه اینکه دلیل بر شهادت رسول خدا وجود ندارد ، وجود دارد؛ لکن دلایل برای اثبات آن کافی نیست اما با نگاهی که بنده عرض کردم کفه ی شهادت بر رحلت سنگینی می کند.
این که ما بگوییم فقط باید به منابع تاریخی رجوع کنیم و منابع دیگر چون منابع روایی را دخالت ندهیم این خامی است چرا که منابع تاریخ خبرگزاری های رسمی حکومت ها بوده اند.و تاریخی که ما میبینیم از فیلتر همان متهمان عبور کرده است.
کتاب و عترت منابع دین
«… لَنْ تَضِلُّوا» اگر نه گمراه میشوید. وجود مبارک حضرت ختمی مرتبت که در مقام بیان برای هدایت مردم هستند اگر سه چیز لازم بود تا مردم گمراه نشوند، به جای دو تا، سه تا میفرمودند، چهار تا میفرمودند، پنج تا میفرمودند. اگر اینجا عوامل هدایت بیش از همین دو تا بود، باید بیان میشد. یعنی اگر این دو تا کافی نبود، اینجا بیان حضرت نقص داشت، آن وقت نقص در تبلیغ به حساب میآمد. دشمن هم فهمید که باید دست روی کجا بگذارد. فرمود: منابع دین من، دو تا بیشتر نیست؛
کتاب است و عترت من. حالا نمیخواهم فنّی خدمت شما عرض بکنم که حالا نسبت سنّت به اهل بیت چیست و عقل کجا است همین اجمالاً عرض میکنم عقل هر جا نباشد، اصلاً کار تعطیل است، منتها خود عقل تولید کننده نیست، فرآوری کننده است. یعنی شما به عقل بگویید که مثلاً نماز مغرب را باید سه رکعت بخوانیم یا چهار رکعت یا پنج رکعت؛ میگوید: من اینجا حکمی ندارم. چه کسی گفته است؟ دستور را بدهید، من بررسی بکنم یک چیزی میفهمم. احکام مستقل عقل خیلی کم و محدود است. حالا نمیخواهیم وارد آن بحث بشویم.
تمام اختلافات دینی بر سر این دو منبع دینی
منابع دین دو تا بیشتر نیست. تمام اختلافهای تاریخی -اگر یک وقتی حوصله کردید با هم بنشینیم بحث بکنیم میبینید- همهی دعواهای اسلامی در این دو تا اختلاف است. یا آن را کم کردند یا آن را زیاد کردند. فرمود: منابع دین دو تا بیشتر نیست. کتاب و عترت من است که حالا اگر فرصت شد عرض میکنم عترت من است، یعنی چه. یعنی سنّت پیغمبر کجا میشود. همهی منابع دین همین دو تا است.
آن چیزی هم که در ذهن شما معروف است، مشهور اصولییون از قدما میگفتند: ادلّهی اربعه کتاب، سنّت و عقل و اجماع؛ اجماع که به سنّت برمیگردد، عقل را هم عرض کردیم خود عقل حکم مستقل کم دارد. هر جا که عقل حکم کرده باشد، حکم آن قطعی باشد، برای ما قابل پذیرش است ولی احکام مستقل آن کم است. همه جا به عنوان آشپز حضور دارد، مواد اوّلیه را میگیرد، فرآوری میکند، یعنی بدون آن کار پیش نمیرود ولی خود آن معمولاً مستقل تولید کننده نیست.
بدعت: دور افتادن از قرآن و عترت
از همان روز اوّل فهمیدند برای اینکه بخواهیم این اسلام را زمین بزنیم باید یکی از این دو کار را انجام داد. حالا اگر شما آن قضیهی گروههای منافقین و کسانی که میخواستند نفوذ بکنند، اسلام را نابود بکنند، اینها را هم در نظر بگیرید آدمهای عادی، من و شما هم اگر بخواهیم بر طریق هدایت باشیم، باید به یکی از این دو مورد رجوع بکنیم که حالا اگر باز فرصت کردم عرض میکنم که اینجا جای اجتهاد کجا میشود. ما باشیم باید به سراغ این دو تا برویم. اگر سراغ این دو تا نرفتیم، گمراهی است. مسئلهی بدعت که مطرح میشود یعنی فاصله افتادن از این دو تا. اضافه کردن یک چیزی به این دو تا بدعت میشود.
بیان ماجرای ثقلین توسّط پیامبر (صلوات الله علیه)
چه من در مسائل شخصی بخواهم هدایت بشوم، باید به سراغ این دو مورد بروم، چه آن کسانی که میخواستند دین را نابود بکنند، سیلی خوردند، اوّل مسخره کردند، فحش دادند، توهین کردند، جسارت کردند، دشنام دادند، به پیغمبر لقب دادند، برچسب زدند، کاریکاتور کشیدند، مسخره کردند، شعر سرودند، کار رسانهای، فرهنگی، تهدید، تطمیع، جنگ، ترور؛ وقتی جواب نداد البتّه در نهایت پیغمبر را ترور کردند ولی وقتی در آن سالهای اوّلیه دیدند فایده ندارد و روز به روز در حال گسترش است.
به این فکر افتادند که باید روی آن دو مورد که بارها پیغمبر فرموده بود بار آخر آن که پنج شنبهی دو سه روز قبل از شهادت رسول خدا بود این بیان ناقص ماند. چهار دفعه هم قبل از این در مجامع عمومی به ویژه در غدیر که تقریباً عمومی ترین سخنرانی پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) است که خیلی جمعیت زیاد بود، حضرت این ماجرای ثقلین را بیان کرده بود.
اشراف کامل دشمن به مسلمانان
لذا یک جریانی هم جمع شدند، گفتند: باید دست به کار بشویم. اینکه شما مجمل آن را در کتاب کافی دارید که «إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ» اشاره به همینها است. جریان مقابل هم که روایات متعدّد ما میگوید امام صادق (علیه السّلام) فرمود: خیلی از آن چیزی که شما بهتر خود را بشناسید و جریان ما را بشناسید، دشمن شما را میشناسد، رصد میکند، راهکار دارد. شما دقّت کافی را ندارید. دشمن دائماً دارد شما را رصد میکند، آسیب خورده است. هزاران میلیارد پول از دست داده است. مرکز مهمّی مثل مکّه در دست آنها بود که هم مرکز توریستی بود، هم مرکز مذهبی بود، هم شاهراه بود. اینها هم مراکز فحشای بین المللی داشتند. هم صاحب Branding بودند. حالا فرصت نیست بخواهم برویم ببینیم که آنها چه کار میکردند.
مدرن بودن مردم عربستان در ادبیات امروز!
به ادبیات امروز دنیا اصلاً مردم عربستان جاهلی نبودند، به لحاظ ادبیات غربی امروزی خیلی هم باکلاس بودند. یعنی اگر رئیس جمهور آمریکا، رئیس جمهور دوران مدرن و پسا مدرن باشد، آن زمان هم ما تجارتهای بین المللی داشتیم، برند داشتیم. از اخلاق پیغمبر میگویند: «کَانَ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ»پیغمبر روی زمین غذا میخورد. خوب این یعنی چه؟ خوب اگر همهی مردم روی زمین غذا میخوردند، معنی نداشت امیر المؤمنین (علیه السّلام) یا سایر معصومین (علیهم صلوات الله علیه) برای تواضع پیغمبر بگویند: «کَانَ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ» یعنی چه «یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ»؟
یعنی یک عدّه «یأکل علی العرش» یک عدّه میز نهارخوری داشتند، پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) خیلی متواضع بود، «یَأْکُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ» خیلی متواضع روی زمین مینشست، غذا میخورد. بالاخره آن موقع میز نهارخوری بود. شبیه به خیلی از مظاهر تمدّنی امروز غرب، آنجا وجود داشت. پارچهی زربفت بودند، ریاضی بلد بودند، برای اینکه ربا میخوردند، کسی که ریاضی بلد نباشد که نمیتواند ربا را حساب و کتاب بکند. حالا نمیخواهم وارد آن بحثها بشوم.
علّت نفوذ دشمنان در بین مسلمانان
اینها دیدند که مکّه سقوط کرد، مدینه حاکمیّت پیدا کرد. مدینه که الآن شهر است، یک روستا بود. وقتی شلوغ شد پنج هزار نفر جمعیت داشت. این روستای پنج هزار نفر جمعیتی، آمد شهر بزرگ مکّه، مرکز شاهراه اقتصادی و سیاسی آن زمان را، قلب توریسم آن موقع را فتح کرد. اینها مجبور شدند، گفتند: نمیتوانیم اینها را شکست بدهیم، چه کار بکنیم؟ باید نفوذ بکنیم. نفوذ چطور است؟ وقتی شما از مسیر اصلی یک زاویهی نیم درجه، یک دهم درجه، دایره که ۳۶۰ درجه است، یک درجه نه، یک دهم درجه منحرف بشود، کسی متوجّه نمیشود؛ یک دهم از یک درجه. طول زمان انحراف را نشان میدهد که بازوی زاویهها از هم فاصله میگیرد. اینها آرام آرام حرکت کردند، تغییراتی ایجاد کردند.
سرچشمهی مصیبت اسلام از نظر ابن عبّاس
با اینکه قرار بود تغییرات آرام آرام رخ بدهد، شما میبینید از همان روز اوّل تغییر روی همین دو منبع با سرعت پیش رفت. خیلی از تغییراتی ۵۰ سال طول کشید، ۶۰ سال کشید. وقتی تغییر روی منبع هنوز رسول خدا شهید نشده بودند، ابن عبّاس -در صحیح بخاری است در صحیح مسلم هم وجود دارد- گفت: «إِنَّ الرَّزِیَّهَ کُلَّ الرَّزِیَّهِ»یعنی همهی بدبختی اینجا است. بالاخره برداشت یکی از اصحاب برجستهی پیغمبر (صلوات الله علیه) و امیر المؤمنین (علیه السّلام) این است که همهی مصیبتها و رزایا و بلایایی که بر سر ما آمدهاست برای آن روز پنج شنبه است.
مصیبت روز پنج شنبه
روز پنج شنبه چه اتّفاقی افتاد؟ وقتی رسول خدا میخواستند بیانی داشته باشند، یک نفر گفت که: کتاب کافی است. این کتاب کافی است، یعنی میخواست این دو مورد را یک مورد بکند. کتاب و عترت تبدیل به کتاب بشود. آن یک مورد را حداقل تا اطّلاع ثانوی حذف بکند و اگر شما امروز بروید شروح برادران عزیز اهل سنّت را به بخاری و مسلم ببینید، بنده تحدّی میکنم ۱۵، ۱۶ سال است که کار من همین است، یک مفسّر اهل سنّت پیدا بکنید در این دعوای بین پیغمبر و خلیفهی دوم حقّ را به پیغمبر داده باشد. یک نفر پیدا بکنید بگویید: فلان شارح در فلان کتاب گفته است حق با پیغمبر بود و خلیفه اشتباه کرد.
حالا اشتباه او هم نه از نظر … بازی، اشتباه مثلاً بگوید: اجتهاد خطأیی داشت، اینطور برداشت کرد، اشتباه کرد؛ این را هم نگفتند. میگویند: برداشت او این بود، الآن پیغمبر حرف بزند، اشتباه است؛ بعد او (خلیفهی دوم) اشتباه کرد که یک چنین برداشتی کرد. شما بروید پیدا بکنید. بنده به قریب ۳۶، ۳۷ شرح بخاری و بیش از ۱۷، ۱۸ تا شرح مسلم دارم، اینها که مطرح است در بازار است و در بازار نیست را دارم، من یک مورد هم ندیدم که بگویند: در آن دعوایی که رسول خدا میخواستند حرفی بزنند، فرمودند: «هَلُمُّ أکتُب لَکُم کَتاباً لَن تَضِلوا بَعده» بیایید میخواهم یک چیزی بنویسم هرگز گمراه نشوید و آن فرد گفت که: او را رها بکنید، درد او شدید است (معاذ الله) متوجّه نیست چه دارد میگوید، کتاب کافی است، از برادران عزیز ما در غیر شیعه یک نفر پیدا شده باشد بگوید: اینجا جناب خلیفه اشتباه اجتهادی داشتند، برداشت او خطا بود. میخواست کار خیر بکند، اشتباه کرد. پیدا بکنید بیایید جایزه میدهم. از غیر شیعه یک مورد هم نیست. حالا این را برمیگردیم تحلیل میکنیم.
تبدیل دو ثقل به چهار تا بعد از گرفته شدن حکومت از اهل بیت
فردا روزی که حکومت از دست اهل بیت خارج شد، این یک منبع تبدیل به چهار منبع شد، در واقع سه تا و نیم. شد کتاب و سنّت و رأی – اینها را باز میکنم- و بنی هاشم. فعلاً من مقدّمهی آن را بگویم، برمیگردم اینها را باز میکنم. وقتی که بعد از سقیفه، حکومت توسّط جریان سقیفه از اهل بیت گرفته شد، غصب شد، ثقلینی که یک مورد شده بود، تبدیل به چهار مورد شده بود. شد کتاب و سنّت و رأی شخصی و بنی هاشم؛ سادات نه اهل بیت و این تا امروز ادامه دارد.
یکی از مصیبتهای تبدیل این دو ثقل به چهار مورد
یکی از مصیبتهای آن، ماجرای بنی عبّاس بود که بنی هاشم بودند، اینها میگفتند: ما امامت داریم. یکی از مصیبتهای آنها بعضی از نوادگان امام حسن (علیه السّلام) بودند،، اینها ادّعای امامت داشتند و این ادّعای امامت آنها سالها تشیّع را دچار مشکلات زیادی کرد. پسر بزرگ حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) به کربلا نیامد و تا قریب به سال ۹۵ عامل بنی امیّه در مدینه بود.
از حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) سه پسر در کربلا شهید شدند، عبدالله اکبر که کنیهی آن ابوبکر، حضرت عبدالله است که خردسال است و حضرت قاسم (سلام الله علیهم اجمعین) دختر حضرت هم که مادر امام باقر (علیه السّلام) است در کربلا اسیر شد امّا حضرت فرزندان دیگری هم داشت. پسر بزرگ امام مجتبی (علیه السّلام) که زید بود، ایشان به جهت ارتباطاتی که با عبدالله بن زبیر داشت، از اهل بیت، از ائمّه (علیهم صلوات الله علیه) فاصله گرفت و با بنی امیّه نرد تبانی و ائتلاف ریخت، بست و این حداقل تا سال دویست ادامه داشت، نوادگان آنها؛ در مسئلهی مهدویّت اثرّ جدی گذاشت، حالا اگر فرصت کردیم اینها را یک به یک عرض میکنیم. به عقب برمیگردیم از یک جایی شروع به بحث کردن بکنیم.
ضربهی اسلام از خودیها
پس موضوع بحث ما چیست؟ در نتیجه بررسی این است که بعضی از خودیها یک ضربهی محکمی به اسلام زدند. امروز هم مواظب باشید گاهی خودیها ضربه میزنند. خودیهای که میخواهند سهمخواهی بکنند.
ائمّه (علیهم السّلام) مصداق بارز بسیاری از آیات قرآن
محمّد حنفیه را اگر فرصت کردیم یک وقتی بحث آن را عرض میکنم. آن جریان کیسانیّه است. آنها هم یک جریانی مشابه این جریان هستند. بحثی که محضر شما مطرح میکنم ابداً بحث صرف تاریخی نیست؛ منتها شما مبانی آن را میبینید مسائل روز هم دارد. پس چیست؟ مسئلهای که باعث شد از آن سوء استفاده بکنند، منبع دین بود، از نظر رسول خدا منبع دین دو تا است: کتاب و عترت. این دو تا هستند که منبع دین هستند. لذا شما میبینید هر آیهای در قرآن که راجع به مؤمنین است ائمّهی ما در روایت گفتند که: ما منظور این آیه هستیم. حتّی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»ها. در روایت آمده است که هر کجا «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» آمده است، برترین مصداق آن امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) است. یعنی مدام تکرار کردند.
فاصله گرفتن از قرآن و عترت پاشنه آشیل اسلام
این به چه دلیل بوده است؟ این به این دلیل بوده است که نقطهی اصلی که پاشنهی آشیل ما بود، ضربه خوردیم اینجا بود. آنجا بود که منبع دین دو تا نیست، امروز هم اختلاف بر سر همانها است. یک وقت یک نفری نامزد انتخاباتی شده بود، ریاست جمهوری چند سال پیش مثلاً، ۱۰، ۱۱ سال پیش. گفتند: دوستی دختر و پسر نزد شما چطور است؟ آن کسی که حرف بر مبنای قرآن و حدیث میزند، باید بگوید: فقهای عظام چه میفرمایند. چون فقها بر مبنای قرآن و حدیث حکم صادر میکنند. گفت: خیلی هم خوب است. فقط اگر خواست کار به جای باریک بکشد، پدر و مادر خود را خبر بکنند.
یعنی مسئله این نبود که یک نفر مقابل پیغمبر ایستاد گفت که: (معاذ الله) «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ»[۱۱] پیغمبر میگوید، بگوید. یعنی از نظر شخصی خود استفاده بکند؛ نه همهی روزگار اینطور است. در همین ماجرای کنسرتهای اخیر شما نگاه بکنید یک عدّه به خاطر اینکه از کنسرت دفاع بکنند، چقدر از ائمّه (علیهم السّلام) مایه گذاشتند. یکی گفت: از امام حسن (علیه السّلام) یاد گرفتیم؛ یک نفر دیگر گفت: شاید خود امام رضا (علیه السّلام) هم برود. یعنی نظر شخصی خود را وارد میکند. این مسائل همیشگی است. اینکه ما از قرآن و عترت برداشت قطعی دقیق یا حداقل ظهور تام بکنیم، آن چیزی است که دین از ما خواسته است، من نظر شخصی خود را در آن مطرح بکنم، خوب همیشه میشود کرد. پاشنهی آشیل اینجا است.
شرط لازم برای هدایت و حفظ دین
من بخواهم شخصی گمراه بشوم، باید در عمل از قرآن و عترت فاصله بگیرم. بخواهم جامعه را گمراه بکنم، باید قرآن و عترت را از جامعه بگیرم. اینکه شما امروزه میبینید که یک بمب یکجا منفجر میشود یک عدّهای میگویند: دیدید اربعین رفتید از بین رفتید، ما خوشحال شدیم این همان است. منتظر است یک اتّفاقی بیفتد بگوید: دیدید! چون در این روزگار ما یک وقتی یکی از آقایان از مدرّسین به نام حوزه، ۲۰ و چند سال پیش میخواست سخنرانی بکند نمیتوانست توضیح بدهد پیادهروی زیارت یعنی چه، خوب آقا ماشین سوار میشویم. الآن برای شما خیلی جا افتاده است. خیلی چیز واضحی است. همهی حفظ دین و هدایت من به این است که من سر سفرهی قرآن و حدیث بروم.
اشکال به اهل سنّت در مورد عدم وصیت پیامبر
اینها روز اوّل برای کار کردن فرصت نداشتند؛ رسول خدا فرمود: یک چیزی بیاورید بنویسم کار تمام است. اینها گفتند: اگر بنویسد که دیگر وصیت را کاری نمیشود کرد، لذا حاضر شدند بطلان… یعنی این برچسب غیر عقلانی بودن را به جان بخرند و بگویند: پیغمبر وصیت نکرده است. چون فرصت نبود، فرصت کم بود، باید جلوی وصیت پیغمبر را میگرفتند و این را هم به شما بگویم این از آن سؤالهایی است که تا قیامت نمیتوانند پاسخ بدهند.
اعتراض فرزندان خلیفهی دوم نسبت به تعیین نشدن جانشین توسّط او
در صحیح مسلم اینطور نقل شده است که آقای خلیفهی دوم وقتی داشت از دنیا میرفت، خوب مصدوم شده بود، ابو لؤلؤ ضربات کاری زده بود، او داشت از دنیا میرفت. بنا هم نداشت کسی را بعد از خود به عنوان حاکم معرّفی بکند -در صحیح مسلم وجود دارد- پسر و دختر او که همسر پیغمبر است -همهی اینها صحابهی پیغمبر هستند- رفتند به او یک حرفی زدند گفتند: ببین اگر یک چوپانی داشتی، دو تا دانه گوسفند به او سپرده باشی، نه تازه یک گلهی بزرگ. بگویی: برو اینها در بیابان چرا بکنند. بعد میآیی میبینی جلوی عمو حسین ایستاده است، دارد مثلاً بستنی میخورد. بعد میگوید: میآیی میبینی این ایستاده در شهر. میگویی: این گوسفندها را به چه کسی سپردی؟ میگوید: به هیچ کسی، به خدا سپردم. میگوید: «رَأَیْتَ أَنْ قَدْ ضَیَّعَ»هم پسر او، هم دختر او گفتند: میخواهی کسی را بعد از خود به عنوان جانشین معرّفی نکنی؟
تو اگر دو تا گوسفند به یک چوپان بدهی -حالا چوپان چه کسی است؟ -پرفسور که نیست. خیلی ظاهراً ویژگیهای خاصّی برای چوپان شدن نمیخواهد، یعنی آموزش آن ظاهراً خیلی طولانی نیست- بعد بیایی ببینی جلوی عمو حسین دارد بستنی میخورد. به او بگویی: گوسفندها را چه کار کردی؟ میگوید: هیچ چیزی آنها را رها کردم، الآن میروم. با خطّ بعدی مترو میروم.
میگوید: «رَأَیْتَ أَنْ قَدْ ضَیَّعَ» این در صحیح مسلم است. میگوید: خیانت کردی، ضایع کردی. «فَرِعَایَهُ النَّاسِ أَشَدُّ» پسر و دختر او به پدرشان میگویند. امانت مردم اشدّ است، همینطور میخواهی حکومت اسلامی را رها بکنی، بروی؟! مردم را میخواهی رها بکنی؟! این خیانت است.
دلیل جلوگیری از نوشتن وصیت توسّط پیامبر (صلّی الله علیه و آله)
خوب چطور شما حاضر هستید یک چنین خیانتی را به پیغمبر منتسب بکنید؟! (معاذ الله) پیامبر خیانت کرد؟ به اندازهی آن چوپان که دو تا گوسفند دارد، رعایت نکرد؟! منتها اگر آدم در اقیانوس بیفتد و در حال غرق شدن باشد، بعد یک کوسه هم بیاید آدم را بخواهد بخورد، آدم از درخت بالا میرود. وقتی بگویی: درخت نیست. میگوید: مجبور هستم. اینها گرفتار شدند بین این که آن لحظه باید تصمیم میگرفتند اگر رسول الله مینوشت کار تمام بود. یا حداقل کار اینها سخت میشد.
لذا گفتند: -مؤدّبانهی آن- «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ» برای او بمیرم، درد او زیاد است. کنایه از اینکه (معاذ الله) الآن رسول خدا در حال عادی نیست یا اینکه خوب آن لفظ بیادبانه را به کار بردند که امروز اگر شما همان حرف را در همین موکبهای عراقی که از شما پذیرایی میکردند، به آنها میگفتید، به شدّت با شما برخورد میکردند. امروز در ادبیات عربی آن لفظی که به پیغمبر نسبت داد، ناسزا محسوب میشود.
داددن اجازهی نقل حدیث به بعضی از افراد در زمان خلفا
شما میبینید دو مورد به این دو ثقل اضافه کردند. گفتند: قرآن و سنّت رسول الله –هر چه دارم محضر شما تقدیم میکنم از منابع اصیل برادران اهل سنّت دارم عرض میکنم، یعنی از منابع شیعه اینجا چیزی خدمت شما نگفتم به جز اوّل آن که روایت گفتم. یعنی یک چیزی نمیگویم که قابل دفاع نباشد. در منابع آنها وجود دارد. نمیخواهم خسته بشوید مدام اسم کتاب نمیبرم- آنهایی را که ما اضافه میدهیم نقل بکنند. ایشان چه کسی هستند؟ گفتند: آیت الله زید بن ثابت. ۱۳ سال دارند و عبری مثل بلبل بلد است بخواند، تورات میفهمند. آن موقع که همه بیسواد بودند، چه کسی تورات میفهمید. مثل امروز نبود که کتاب دیجیتالی باشد، کسی که ۱۳ سال دارد تورات میفهمد یعنی حداقل یهودی بوده است.
ایشان حضرت آیت الله زید بن ثابت امام المجتهدین، ابو هریره، انس بن مالک. یک عدّه اذن گرفتند، به اینها برگهی تردّد نقل حدیث میدادند، یک عدّه هم این را نداشتند. در نقلهای تاریخی وجود دارد ابوذر داشت کنار مسجد الحرام حدیث میخواند، شرطه آمد به او پشت او زد، گفت: مثلاً کد نقل حدیث خود را بگو. گفت: چه میگویی من از پیغمبر اینها را شنیدم. او را گرفتند. یعنی کتاب و سنّت با این قید اینکه شنیدید نقل حدیث ممنوع بود و کتابت حدیث ممنوع بود. ممنوع به صورت کلّی بود. به آن کسانی که اذن داشتند، اجازه میدادند. اینکه حالا آنها مکتوب میکردند یا نه یک بحث است.
جعل روایات در زمان معاویه
بعد دیدند اینطور کار پیش نمیرود. چون مردم هنوز پیامبر را به یاد دارند. حاج آقای ابو هریره که نمیتوانند شش ماه بعد از پیامبر ششصد تا روایت از پیامبر درست بکند، بعداً که فاصله بیفتد، نامسلمانهایی که بعداً مسلمان میشوند اضافه بشوند، جمعیت صحابه نسبت به کلّ مسلمین کم بشود، آن وقت میشود روایات جدید هم گفت. روزهای اوّل نمیشد روایات جدید زیاد گفت. میشد روزهای اوّل یک سری از روایات را نگفت. بعداً زمان معاویه خیلی چیزها تولید شد.
به خودکفایی رسیدیم، تولید داخلی پیدا کردیم به گونهای که مثلاً احمد حنبل میگوید: من کتاب را که نوشتم ۳۰ هزار روایت در مسند احمد وجود دارد، اگر شاهد و اثری از روایت، شبیهی از روایت در کتاب من نبود، جعلی است. بعد میگوید: من ۷۵۰ حدیث هزار دیدم، این ۳۰ هزار تا را ادّعا نمیکنم درست است ولی آن حدیثهایی که خارج از این ۳۰ هزار حدیث است حتماً جعلی است. شما یک نسبت ببندید بین ۳۰ و ۷۵۰ میشود یک بیست و پنجم، یعنی چهار درصد. یعنی از نظر احمد حنبل ۹۶ درصد روایت جعلی داریم، تازه در این چهار درصد هم نمیگوید همهی آنها صحیح هستند. آن دیگر برای خودکفایی زمان معاویه است که خیلی تولید ما افزایش پیدا کرد.
علّت نقل بیشتر روایت توسّط ابو هریره نسبت به امیر المؤمنین (علیه السّلام)
این اوائل آن حقایق را نقل نمیکردند. پس گفتند: کتاب و سنّت ولی آن آخوندهایی که ما آنها را قبول داریم. از طرف خلفا اذن دارند، آنها حق دارند نقل بکنند. سلمان و ابوذر و اینها که حق ندارند. لذا شما نگاه بکنید نقل اینها خیلی به نسبت آنها بیشتر است. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که از اوّل اسلام تا آخر اسلام با پیغمبر بوده است یک نهم ابوهریره روایت دارد، در حالی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) ۲۳ سال با پیامبر بوده است، ابو هریره نهایت دو سال.
او هشت برابر روایت دارد. حساب بکنید یعنی یا باید استعداد او ۸۰ برابر امیر المؤمنین (علیه السّلام) میبوده است، تازه امیر المؤمنین (علیه السّلام) در همان دو سالی هم که ابوهریره اسلام آورده است، در خانهی پیغمبر رفت و آمد میکرده است، ابوهریره فقط در مسجد بوده است. یک زمانهایی پیغمبر را میدیده است امیر المؤمنین (علیه السّلام) همیشه با پیغمبر بوده است؛ ۲۳ سال. گفتند: پس کتاب و سنّت آن بخشی که از ایکس ری ما رد میشود. از صافی ما عبور پیدا میکند این خالص سلطان است، این از حقوق حکومت است که چه کسی حدیث نقل بکند، چه کسی حدیث نقل نکند.
ضربه به اسلام و چالش در مسئلهی مهدویّت
بعد دیدند باز هم فایدهای ندارد. چون فعلاً فضای اینکه شما مدام جعل جدید بکنید وجود ندارد. اینطور نبود که روز اوّل هر کسی هر چیزی که دوست داشت نقل بکند. لذا باید دو گام دیگر هم پیش میرفتند که این دو گام دیگر را فردا عرض میکنم عنوان آن شد رأی و بنی هاشم که این مسئلهی بنی هاشم همان چیزی است که عنوان اصلی بحثهای ما است. یک ضربهای به اسلام زدند که ما دویست سال آسیب خوردیم و در مسئلهی مهدویّت دچار چالش شدیم.
نحوهی برخورد جریان سقیفه در برابر مخالفین خود
امّا جریان سقیفه مخالفین خود را کافر حساب میکردند. این کافر یک سری رفتارها به دنبال داشت که اگر متوجّه بشوید من چه میگویم الآن توضیح بدهم دیگر نمیتوانیم تحمّل بکنید. اگر انسان با کافر بجنگد، اموال او که دیگر به او متعلّق نیست. نوامیس او هم سبی یا کنیز محسوب میشود. چند تا حکم هم دارد. خوب میدانید حجاب برای کنیز واجب نیست، ولی خلیفهی دوم اگر میشنید کنیزی سر خود را پوشانده است با شلاق او را میزد. اینها در همان جنگهای اوّلیه مخالفین خود را از دم تیغ گذراندند، نوامیس اینها را بردند در بازار فروختند.
روز یوم العرض
سال ۴۰ این اتّفاق گسترده افتاد. ابوذر میگفت: خدایا من یوم العرض زنده نباشم. یعنی روز بیآبرویی اسلام، روزی که اسلام هتک حرمت میشود. به ابوذر میگفتند: آن روز چه روزی است؟ میگفت: آن روزی است که نوامیس مسلمین را به بازار میببرند. این سال ۴۰ اتّفاق افتاد، یوم العرض برای سال ۴۰ است. به یمن حمله کردند، سربازهای معاویه نوامیس مسلمین را بردند بازار فروختند. حجاب را بر اینها حرام میدانستند.
مقابلهی جریان سقیفه با سیّد الشّهداء (علیه السّلام) در کربلا
این جریان وقتی در کربلا آمدند، مقابل سیّد الشّهداء (علیه السّلام) ایستادند شما روایت متعدّد دارید در زیارت قمر بنی هاشم میگوید: «قَتَلَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ» خدا لعنت بکند آن کسانی که شما را با زبان کشتند؛ با زبان کشتند یعنی چه؟ یعنی حکم کفر شما را صادر کردند، صراحت آن در دو روایت دیگر ما وجود دارد.
به فدای امام حسن (علیه السّلام) که گریههای امام حسین (علیه السّلام) را تحمّل نکرد فرمود: تو گریه نکن حسین جان «لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْن»چرا؟ «ازْدَلَفَ عَلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّهِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ» اینها میآیند که با قربه الی الله، حداقل با ادّعای قربه الی الله تو را میکشند. ما در دههی اوّل توضیح دادیم عدّهای واقعاً (معاذ الله) سیّد الشّهداء را کافر میدانستند. خوب وقتی یک چنین عقیدهای را این بنی امیّهایها ترویج کردند، با شهدای کربلا که هر کاری کردند که تاریخ برای آن نمونه سراغ ندارد، بعد گفتند: بقیهی احکام را هم جاری میکنیم. لذا وقتی جنگ به پایان رسید، سوار نظام ملعون عمر سعد به سمت خیمهها رفتند.
خیانت بزرگان به وصیّت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه)
موضوع بحث ما خیانت بعضی از بزرگان و خودیها به تمام زحمات نبیّ مکرّم اسلام است ولی ناگزیر هستیم در مقدّماتی بحث کنیم که هم همدیگر را ارزیابی کنیم و هم از تندی و تیزی بحث کم کنیم. شاید برای ما تازگی نداشته باشد اینکه به ما بگویند جریان سقیفه به اسلام خیانت کرد، امّا ما توقّع نداشته باشیم که بعضی از ائمّهی ما از نزدیکترین افراد و اهل بیت (علیهم الصّلاه و السّلام) و یا فرزندان اسلام چنین ضربه و سیلی بخورند.
خدا مرحوم امام را رحمت کند و قبر مبارک ایشان را پر از نور کند که در آن نامهای که به یکی از بزرگان نوشته بودند گفتند خدا زودتر به من مرگ بدهد که دوباره شاهد خیانت بزرگان اسلام به اسلام نباشم. این مسئله برای تمام تاریخ است. این نیست که ما بخواهیم تاریخ را بررسی کنیم برای قصّههایی که گذشته است. این ماجرا میتواند هر روز و در تمام دورانها اتّفاق بیفتد. منتها ما خیلی بنا نداریم که به مسائل روز اشاره کنیم به این جهت که بحث ما از فضای تاریخی خود خارج نشود، وگرنه این بحث عبرتی برای مسائل امروز ما و تمام دورانها است.
دعوت پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) در تمسّک به قرآن و عترت
پس رسول خدا ما را سراغ ثقلین یعنی قرآن و عترت فرستادند، نه قرآن و حدیث. قرآن و عترت دستور عمومی است. در همان قرآن و عترت میرفتند از معصوم سؤال میکردند که من اینجا را درست فهمیدم یا نه. قرآن و حدیث تخصّصی است و همه این تخصّص را ندارد. هر کسی دارد سراغ آن میرود و هر کسی هم ندارد به عالم باتقوایِ باسوادِ روشن ضمیرِ شجاع رجوع میکند. دشمنان فهمیدند که این دو با هم هستند که عامل حفظ دین هستند، وگرنه نمیشود کاری کرد. لذا باید در این دو مورد یک کاری کرد.
دعوت پیامبر از اهل بیت خود برای برپایی نماز و تأکید به پایداری بر این امر
رسول خدا (صلوات الله علیه) خیلی زحمت کشیده بود. تدابیری که رسول خدا اندیشیده بود فقط یک مورد آن این است که روایاتی که در بین غیر شیعه وجود دارد این است که یک نفر میگوید من ۶ ماه، یک نفر میگوید من ۷ ماه، یک نفر میگوید ۹ ماه، یک نفر میگوید ۱۰ ماه، یک نفر میگوید ۱۱ ماه و یک نفر میگوید ۱۳ ماه در مدینه بودم، هر بار حدّاقل برای نمازهای صبح یعنی حدّاقل روزی یک بار میدیدیم پیغمبر اکرم میخواهند به مسجد بروند، به ویژه بعد از نزول آیهی شریفهی «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» اهل خود را به نماز دعوت کن و بر این کار مداومت کن، صبر کن، استمرار داشته باش.
رسول خدا جلوی خانهی امیر المؤمنین و صدیقهی طاهره و حسنین (علیهم السّلام) میآمدند و صدا میزدند: «الصَّلَاه یَا أَهْلَ الْبَیْتِ الصَّلَاهَ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» میخواستند مصادیق اهل بیت را شیر فهم کنند. قرآن و اهل بیت. یعنی آن حدیثی که از پیغمبر به دست شما رسید، قبلاً گفتم حدیث پیغمبر دست مردم رسید شکی نیست که از خود پیغمبر باید اطاعت شود. کما اینکه آنها اطاعت نکردند. حضرت خواست چیزی بنویسد و شخص نگذاشت. حدیث پیغمبر دست شما رسید، اهل بیت در جامعه حضور دارند. بروید سؤال کنید که این را پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند یا نفرمودند. منظور ایشان از این حدیث چه بوده است.
رجوع به پیامبر در صورت اختلاف در فهم حدیث
حالا من نمیخواهم وارد این شوم که مخاطب قرآن چه کسی است، ولی اگر اختلاف کردید صریح آیهی قرآن است که: «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ» اختلاف در فهم پیدا شد یک نفر حق دارد که بگوید این درست است و آن درست نیست و آن پیغمبر است، آن امام معصوم است. این را پیامبر انجام دادند و بارها فرمودند. چهار یا پنج دفعه فقط ثقلین را فرمودند. در احادیث دیگر هم فرمودند. این را طور دیگری هم فرمودند، مثلاً «مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق»که کارخانهی حدیث سازی سعی کرد این را به سنّت تبدیل کند.
فرق سنّت با سخن خود معصوم (علیه السّلام) چیست؟
ما قبلاً این را عرض کردیم که رسول خدا (صلوات الله علیه) فرمود: قرآن و اهل بیت. اینها این را به چهار چیز تبدیل کردند؛ به قرآن و سنّت تبدیل کردند که ما توضیح دادیم فرق سنّت با خود معصوم چیست. سنّت یعنی چیزهایی که از معصومین نقل شده است و معلوم نیست که برای معصوم باشد. کارشناس تشخیص میدهد. اگر کارشناسها اختلاف پیدا کردند باید چه کار کنیم. باید به سراغ او برویم، سراغ شخص نه متن! همه را باید سراغ شخص فرستاد. متن برای متخصّصین است.
تحریف حدیث ثقلین و حدیث سفینه نوح توسّط اهل سنّت
اوّلاً اینها اهل بیت را گفتند سنّت است، لذا شما در روایات آنها می بینید که گفتند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتی» گرچه این روایت مشکل رجالی دارد، راوی مشکل دارد، وثاقت او ایراد دارد، ولی آنها تلاش کردند این را جا بیاندازند و انداختند. امروز در سخنرانیهای خود که حدیث ثقلین میخوانند میگویند «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی»، حالا شما بگویید که حدیث ثقلین متواتر است، حداقل تواتر معنوی دارد، آن «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی» مشکل طریق دارد، خبر واحد است. خبر واحد ثقه هم نیست. میگوید باشد «کِتَابَ اللَّهِ وَ سنّتی». یا اینکه دارند «انَّ السُّنّه کَسَفینَهِ نوح مَن رَکَبَها نَجا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِق» یعنی سنّت سفینهی نوح است، کشتی نوح سنّت است. اهل بیت را حذف کردند، آدمها را حذف کردند.
اشخاص ناطق هستند. سراغ امیر المؤمنین بروید، زبان دارد و حرف میزند. اختلاف پیدا کردید پیش امام حسن بروید. حرف میزد. گفتند: متن، چون متن را میشود به شکلهای دیگر برداشت کرد، ولو من در آن یک مغالطاتی کنم. جالب است که بعدها از این هم عدول کردند. دیدند نمیشود، متن اختلافی است و زور ما نمیرسد اثبات کنیم. یک سری اشخاص را حاکم قرار دادند، مثلاً اصحاب پیغمبر را. آقای مولوی در مثنوی خود میگوید: ما و اصحابیم چون کشتی نوح. یعنی اهل بیت اوّل سنّت شد، بعد سنّت که متن صامت است، اگر اختلاف پیدا کردیم چه کنیم؟ ما و اصحابیم چون کشتی نوح. اصلاً اصحاب منظور است.
جملهی «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» چه زمانی به وقوع پیوست؟
بنابراین کتاب و اهل بیت. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: کتاب و عترت من، اهل بیت من. روز اوّل گفتند فقط کتاب. روز اوّل فرصت نبود خیلی بازسازی کنند، هنوز پیامبر زنده بود. الان سر اینکه ۲۸ صفر شهادت رسول خدا است یا دوم ربیع بحث است. فرض کنید ۲۸ صفر که دوشنبه است شهادت رسول الله (صلوات الله علیه) باشد، چند روز قبل اینها فرصتی نداشتند. رسول خدا فرمود: میخواهم وصیّت کنم «أَکْتُبْ لَکُمْ فِیهِ کِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا» یک چیزی بنویسم گمراه نشوید. اینها فرصت نداشتند، لذا گفتند «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» فقط کتاب!
امّا وقتی پیغمبر به شهادت رسید اینها که روخوانی قرآن بلد نبودند…، اسناد تاریخی مسلّم است که خلیفهی دوم تا پایان عمر خود نتوانستن روی قرآن را بخواند. تا پایان عمر فقط سورهی بقره را یاد گرفته بود که بخواند. اینها اسنادی است که خود اهل سنّت دارند؛ مؤسّسه الرّساله، تاریخ الاسلام، جلد سوم، صفحهی ۱۶۴٫ پسر او میگوید: ۱۲ سال طول کشید که پدر من بقره را حفظ کند. بقره چه زمانی نازل شده است؟ اواخر عمر شریف پیامبر. ۱۲ سال حساب کنید میشود اواخر عمر خلیفهی دوم.
تلاش اهل سنّت برای تحریف سخنان پیامبر (صلوات الله علیه)
اینها که نمیتوانستند از روی قرآن بخوانند. سؤالات جدید بود، آقا با روم بجنگیم، نجنگیم؟ غنائم را چطور تقسیم کنیم؟ بیت المال را چطور تقسیم کنیم؟ ارث را چه کار کنیم؟ قضاوت پیش میآمد. احکام حج را چه کار کنیم؟ دیدند نمیشود، لذا گفتند سنّت. منتها سنّت، نه اهل بیت. آن کسی هم که ما مجوّز میدهیم! مثلاً به ابوذر مجوّز نمیدهیم و به ابوهریره میدهیم. آن کسی که ما مجوّز میدهیم حدیث نقل کند.
بعد آمدند یک کار دیگری کردند. گفتند پیغمبر خیلی روی اهل بیت سرمایه گذاری کرد، باید به یک شکلی اینها را از دسترس مردم خارج کرد. بلافاصله بعد از شهادت رسول خدا (صلوات الله علیه) صدیقهی طاهره هم به شهادت رسید. دو تن از آن پنج تن شهید شدند. حالا چه کار کنیم؟
تحریف کنندگان حدیث نقل احادیث پیامبر را محدود و ممنوع میکردند
پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) خیلی کارهای رسانهای کرده بود. شما حساب کنید مرجع تقلید که شأن او اجلب است نسبت به رسول الله هیچ است. فرض کنید از یک مرجع تقلید در قم فیلم بگیرند که یک بچّهی سه یا چهار ساله را قلم دوش کند. همهی فضای مجازی از این تصویر پر میشود. رسول خدا خیلی کارهای رسانهای کرد که در ذهنها بماند. میدانستند اینها نقل حدیث را ممنوع و محدود میکنند. به این زودیها نمیتوانند حدیث جعل کنند و به دست مردم بدهند.
مردم قبول نمیکنند، میگویند پیامبر اینها را نگفته است. باید ۱۰ سال، ۲۰ سال بگذرد. همان روز اوّل و ماه اوّل که نمیشد شما حدیثی از قول پیغمبر به دست مردم بدهید. مردم از پیغمبر چیزهایی شنیده بودند و دیده بودند، هم در مورد امام مجتبی (صلوات الله علیه) و هم در مورد سیّد الشّهداء (سلام الله علیه) است. میدیدند که پیغمبر رحمت للعالمین که… مردم روزهای آخر یک چیزهایی از پیامبر فهمیده بودند، نمیگذاشتند آب وضوی پیامبر به زمین بریزد!
مشورت دادن حضرت علی (علیه السّلام) به خلیفه در جنگ با کفّار
ولی در جنگ با کفّار میبینید که امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این جنگ مشورت میدهد. تعداد مشورتهای امیر المؤمنین به ده مورد هم نمیرسد. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) در این جنگ به خلیفه میگویند: شما نمیخواهد بروید. گفت: من هم میخواهم به جنگ بروم. فرمودند: نمیخواهد بروید. گفت: چرا؟ یک مورد که حضرت نگفت من میگویم. گفت: شما سابقه دارید، طبل جنگ را بزنند فرار میکنید. آبروی اسلام میرود اگر خلیفه فرار کند. خلیفهی مسلمین کجا است؟ دارد از کوه بالا میرود.
اینقدر در این جنگها از کوه بالا رفته بود که کوه نوردی خود را با دو انجام میداد. خود او در صحیح بخاری میگوید: مثل بز کوهی از کوه بالا میرفتم. تو اگر به عنوان خلیفهی اسلام و شاه اسلام به جنگ بروید و فرار کنید که آبروی اسلام میرود. این را حضرت نگفت. فرمود: شما آنجا بروید میگویند خلیفهی مسلمین به جنگ آمده است. اینها با تمام قدرت آمدند، پس دیگر از پشت سر خبری نیست. تو اگر نروی میگویند هنوز لشگر اصلی اینها نیامده است، اینها پشت دارند. ثانیاً اگر کشته شوی میگویند شاه اسلام را کشتند. خیلی روحیه میگیرند. تو نمیخواهد بروی. چرا امیر المؤمنین مشورت داد؟ جنگ بین مسلمان و کافر بود.
تواضع امیر المؤمنین (علیه السّلام) در رفتار با بردهها
همین امیر المؤمنین که در حکومت او نسبت به بردهها و ایرانیها حضرت آنقدر تواضع داشت که در وسائل و کتاب الجهاد شما نگاه کنید. ایرانیها میآمدند گله میکردند که عربها با ما بد رفتاری میکنند. حضرت اینها را جمع میکرد و نصیحت میکرد. یعنی میفهمیدند که امیر المؤمنین اهل قبیله بازی و عرب و عجم نیست. یا از این حیرت آورتر در دورهای که بردهها را قد حیوان هم قبول نداشتند، دور از محضر شما گوسفند را از غیر عرب بیشتر قبول داشتند.
چون میگفتند گوسفند هنگام نماز از جلوی ما رد شود نماز باطل نمیشود، امّا ایرانی رد شود نماز باطل میشود. سر سفره یک عرب مینشست غیر عرب حق نداشت بنشیند. یک جا عرب حضور داشت عجم حق نداشت سوار اسب شود، ولو در جنگ شکست بخورند. شما میبینید امیر المؤمنین میروند دو لباس میخرند یک گران و یک ارزان و به بردهی خود آن گرانتر را میدهند. اصلاً نمیفهمیدند این رفتار یعنی چه؟ اینها ملاطفتهای اهل بیت با بردهها را نمیفهمیدند که به چه شکل است.
تغییر دادن حدیث ثقلین برای منافع شخصی
پس اینها چه کارکردند؟ قرآن و عترت من، اهل بیت من را به ابتدا به قرآن و بعد از یک مدّت سنّت تبدیل کردند. منتها نه سنّت پیغمبر که اهل بیت تأیید کنند، نه سنّت پیغمبر که همهی اصحاب میگویند. سنّت آن اصحابی که ما قبول داریم مانند ابوهریره و زید بن ثابت و اینها. بعد گفتند پیغمبر خیلی روی این اهل بیت کار رسانهای کرده است. پیغمبر خاتم با آن عظمت خود حسنین را روی دوش خود مینشاند و به این طرف و آن طرف میبرد. یک روز یک نفر گفت: آقا خوش به حال اینها، کجا نشستند! اینها تا قیامت افتخار کنند کم است.
بلافاصله حضرت فرمود: «نِعْمَ الرَّاکِبُ» من افتخار میکنم که چه کسی روی دوش من نشسته است. این در ذهن اینها میماند. بلافاصله فرمود: «نِعْمَ الرَّاکِبُ» افتخار میکنم که حسن و حسین روی دوش من نشستند. زینت دادند. نه. یعنی بهبه به این جایگاه، عجب مرکبی! البتّه این در ادبیات عرب بیادبی نیست، یعنی روی دوش شما نشستند. در ذهن آنها اهل بیت بود. اگر پیامبر شش ماه به در خانهی اهل بیت آمده باشد و «الصَّلَاه یَا أَهْلَ الْبَیْتِ الصَّلَاهَ»گفته باشد ۱۸۰ دفعه میشود، تازه فقط نماز صبح. دیگر برای شیر فهم کردن ۱۸۰ دفعه کافی است دیگر. نمیشد عنوان اهل بیت را حذف کنند. چه کار باید میکردند؟
تلاش برای حذف اهل بیت (علیهم السّلام) از اذهان مردم
این خیانت عظمی که مقدّمهی اصلی برای شبهای آینده است از اینجا شروع میشود. آمدند اهل البیت را به سادات بنی هاشم تبدیل کردند نه سادات بنی الزّهرا. یعنی چه؟ «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل» یک حقّی میگوید ولی قصد او این است که باطلی اتّفاق بیفتد. دیدند سه نفر از این اهل بیت باقی ماندند. صدیقهی طاهره و رسول خدا شهید شدند و حسنین (علیه السّلام) و امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) هستند. این سه اهل بیتی هستند که پیامبر فرموده است: باید به سراغ اینها بروید.
درست اینها قرآن و سنّت میگفتند، تازه در مورد قرآن اجازهی تفسیر نمیدادند و سنّت هم آن چیزی که ما میگوییم ولی مردم در ذهن خود میگفتند که پیغمبر یک اهل بیتی میگفت. در ماجرای غدیر پیغمبر جلوی صد هزار نفر حدیث ثقلین را فرموده است. باید این اهل بیت را دست کاری میکردند.
غرض از بیان عنوان «سادات بنی هاشم» به جای اهل بیت چه بود؟
گفتند اهل بیت پغمبر یعنی سادات بنی هاشم. غرض چه بود؟ چند مورد بود. یک موضوعی است که سه مصداق دارد و انحصاری است. از یک کتابی در عالم سه نسخه است. یک سنگی است که نگین انگشتر است و سه دانه از آن در دنیا است. دیگر مانند آن سه نفر کسی نیست، منحصر به فرد هستند. امّا سادات بنی هاشم چقدر هستند؟ ده هزار نفر هستند. بله سادات احترام دارند. جلوی آنها میایستند و دست آنها را میبوسند. امّا اگر همسایهی شما سیّد باشد احترام میگذارید، ولی دیگر نمیروید از او سؤال شرعی بپرسید. بله، اگر عالم باشد سؤال شرعی میپرسید. چون سیّد است که دیگر از او سؤال شرعی نمیپرسید. دین خود را نمیروید از او بپرسید. همسایهی شما سیّد باشد احترام واجب است که بگذارید. نمیگوید آقا من عقاید خود را میگویم و شما تصحیح کنید، اگر عالم باشد بله، ولی عالم نباشد نه.
بعد مثلاً در این ده هزار نفر سادات بنی هاشم… وقتی میگویند اهل بیت سه نفر هستند مردم علی (علیه السّلام)، حسین بن علی (صلوات الله علیه) و امام حسن (علیه الصّلاه و السّلام) را میدیدند. اشتراک اینها چیست؟ عصمت است، علم سرشار است، کرامت است. «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم»میدیدند. در بین ده هزار نفر بستگان پیغمبر چه اشتراکی وجود داشت؟ عصمت بود؟ در این ده هزار نفر همه عصمت داشتند، همه علم داشتند، همه اخلاق خوب داشتند، بخل در کسی نبود، فسق و فجور نبود، شراب خوار نبود. بالاخره در ده هزار نفر همه شکل آدم پیدا میشود. امیر المؤمنین بود، شراب خوار هم بود، فاسق هم بود، سارق هم بود. درست است؟
رفتار یزید ملعون با نوامیس پیامبر (صلوات الله علیه)
وقتی اسرا را از کربلا به سمت کوفه بردند، تقریباً دو روزه به کوفه رسیدند. راه کم است، با مرکب بروند همین قدر میشود. بعد از اوّلین ملاقات با عبید الله بن زیاد ملعون اسرایی از غیر نوامیس سیّد الشّهداء را… مثلاً فرض کنید اگر کسی از یاران سیّد الشّهداء همسر و دختر خود را آورده بود عشیره و قبیلهی آنها میآمدند و به عبید الله بن زیاد پول میدادند و اینها را آزاد میکردند. فقط نوامیس رسول خدا (صلوات الله علیه) بودند که در اسارت باقی ماندند؛ فقط نوامس رسول خدا، عشیرهی پیغمبر، سادات بنی الحسن و بنی الحسین، همسر و فرزندان مسلم بن عقیل. مسلم بن عقیل داماد امیر المؤمنین بود و دختر امیر المؤمنین رقیّه بنت علی را گرفته بود.
از کوفه تا شام این مسیر طولانی پر غصّه که آدم هیچ وقت نمیتواند بیان کند که در این مسیر چه بلایی سر نوامیس رسول خدا آوردند و چقدر حرمت شکستند. فقط بستگان نزدیک سیّد الشّهداء و امام حسن (علیهم السّلام) بودند که در این اسارت شرکت داشتند. تا شام رفتند. شام از اینها پذیرایی مفصّلی کردند. در نقلهای معتبر مکرّر بود. اهل بیت را مکرّر در آن مجالس بردند. نصّ امام سجّاد است که «یَزِیدَ کَانَ یَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشُّرْبِ»مجالس متعدّد شراب درست کردند و ما را وارد آن کردند، نه یک بار.
دو منبع دین برای گمراه نشدن، طبق دستور پیامبر (صلوات الله علیه)
یکی از آنها این بود که فرمود: اگر میخواهید گمراه نشوید منابع دین دو تا بیشتر نیست. یکی از آنها مکتوب است که قرآن است و یکی اهل بیت من هستند که اشخاص هستند. شب گذشته توضیح دادیم که اهل بیت با حدیث اهل بیت فرق میکند. حدیث اهل بیت هم خیلی اهمّیّت دارد. منتها فهم آن و تشخیص اینکه این کلام اهل بیت است یا نیست یک کار تخصّصی است، یک کار عمومی نیست. آن چیزی که به ما دستور دادند این است که درِ خانهی اهل بیت برو، شخص اهل بیت. امام زمان خود. به همهی مردم همهی روزگاران همین دستور صادر شده است. خوب انسان به سراغ امام معصوم برود دیگر دچار ابهام نمیشود، سؤال میکند جواب میگیرد.
ارجاع مردم توسّط امامان معصوم به نایبان خود در صورت عدم دسترسی
ممکن است ما دور دست زندگی میکنیم، آن وقت همان امام بزرگوار ما را به شخص دیگری واگذار بکند. مثل حضرت علیّ بن موسی الرّضا (صلوات الله علیه) که فرمودند: از یونس بن عبد الرّحمن مثلاً بگیرید یا العمری و پسر او ثقهی ما هستند، به سراغ آنها بروید. افراد زیادی هستند که اهل بیت معرّفی کردند، به سراغ شخص فرستادند. چون عموم مردم که تخصّص ندارند، نمیتوانند به متن راه پیدا بکنند آیا این واقعاً کلام معصوم است؟ غرض همین است؟ در مقام بیان حکم شرعی است؟ توصیهی اخلاقی است؟ مستحب است؟ واجب است؟ اینها را هر کسی تشخیص نمیدهد.
دو راهکار برای محدود کردن اهل بیت پیامبر
یکی هم این بود که میگفتند: اهل بیت چه کسانی هستند؟ بنی هاشم هستند. نه پنج نفر هستند. کلّ سادات بنی هاشم. تا اینجا را یک قدری توضیح دادیم. بعد دیدند که خوب کلّ سادات بنی هاشم اگر همینطور رها بکنیم بین امام حسن (علیه السّلام) و دیگر سادات بنی هاشم خیلی فاصله است، بین سیّد الشّهدا (علیه السّلام) و سادات بنی هاشم خیلی فاصله است، بین امیر المؤمنین (علیه السّلام) و بقیهی سادات بنی هاشم اصلاً قابل قیاس نیستند. لذا گفتند: باید دو کار دیگر هم کرد. اوّلاً کسی بخواهد به سراغ این سه نفر برود، پنج نفر اهل بیت زمان پیامبر که دو نفر شهید شدند، یکی خود پیغمبر اکرم (صلوات الله علیه) یکی هم وجود مبارک صدّیقهی طاهره (سلام الله علیها) دیگر فرصتی نگذشت همان… خود آنها که ادّعا میکنند طولانی است میگویند: شش ماه بعد، ما میگوییم: ۷۵ روز، ۹۵ روز بعد به شهادت رسیده است. سه نفر بیشتر نماندند.
منبع: www.hkashani.com