علائم منافق: اگر مردم به منافقین اعتماد کنند رازش چیه؟ آخر برای چی اعتماد میکنند به منافقین؟ خب به مؤمنین اعتماد کنند! یک راز دارد. شما به هر کسی هم خواستید بگویید به عنوان یک راز بگویید! هیچکس به شما نخواهد گفت این که خیلی روشن بود! چرا میگویی راز؟
رازِ اعتماد تودۀ مردم به منافقین. رازی را برای شما بر اساس این آیات و روایات بیان خواهم کرد. واقعاً این یک راز است! ریشۀ نفاق سوءظنّ به خداست. نه! فکر نکنم خدایا این همه کمکمان کنی ها! یعنی احتمال میدهم کمک نکنی. یعنی، یعنی میتوانی؟ میتوانی که خب کلاً که میتوانی، ولی شرائط اصلاً فکر میکنم نشود ها! به ما کمک کنی ها! تمام شد. سوءظن. این موجب نفاق میشود.
«وَ یُعَذِّبَ المنافقین والمنافقات» خدا عذاب میکند منافقین و منافقات را. «والمشرکین والمشرکات»؛ کنار مشرکین و مشرکات آنها را میگذارد. که اینها چه ویژگیای دارند؟ «الظّانّینَ بِالله ظَنَّ السَّوء»؛ اینها گمان سوء به خدا دارند. در قرآن کریم سختترین موضوعی که انسان باید به آن ایمان بیاورد چیست؟ خدا؟ نه. قیامت؟ نه زیاد. ایمان به وعدههای خدا، ایمان به نصرت الهی! آنوقت این ایمان به نصرت الهی را نداشته باشی، میشود سوءظنّ به خدا داری! آنوقت این میشود نفاق.
راز اعتماد به منافقین
آنوقت مردم چرا به منافقین حق میدهند بهشان اعتماد میکنند؟ چون منافقین میگویند چی؟ میگویند «آقا نمیشود آخر اینجوری رو هوا همینجوری!» بابا رو هوا نیست! خدا وعدۀ نصرت داده! میگوید «من نمیتوانم اطمینان کنم!» مردم بیایمان نسبت به نصرت خدا به این اعتماد میکنند. میگویند «بابا بد نمیگوید بدبخت. راست میگوید، معقول نیست.» راز اعتماد تودههای مردم به منافقین این است که منافقین سوءظنّ به خدا را واقعبینانه تلقّی میکنند و مردم آنان را واقعبین تلقّی میکنند و بهشان اعتماد میکنند.
خواهش میکنم اصلاً تفحّص نکنید در طول انقلاب چه کسانی وعدههای نصرت الهی که حضرت امام میداد باور نمیکردند. چون آنوقت آنها در نظر شما میشوند منافق، «الظّانّینَ بِالله ظَنَّ السَّوء». آنوقت بحث ما سیاسی می شود، تو رو خدا دردسرمان نده! بگذار بحث اخلاقیمان را بکنیم! چیکار داریم به این حرفها؟!
امام میفرمود که ناو آمریکایی آمد در خلیج فارس بزنید! روی چه حساب میفرمود بزنید؟ روی انبار موشک؟! روی هواپیماها که بردارند بلند شوند بیایند؟ نه، روی حساب نصرت الهی. همۀ کسانی که در جلسه بودند گفتند نمیزنیم! «الظّانّینَ بِالله ظَنَّ السَّوء»! گمان بد داشتند به خدا. همه هم نه ها! بعضیهایشان. محکم وایستادند جلوی امام. امام گفت بزنید! نترسید! بزنید. یعنی خدا کمک میکند! «آخر خدا چقدر میتواند مگر کمک بکند؟!» ببین! ببین این خندههای سیاسی شما کار دستتان میدهد. من میگویم بحث را سیاسی نکنید. بعد بعضیها میآیند شعار انتخاباتی میکنند این چیزها را. «خدا مگر چقدر میتواند کمک بکند؟!» بعد همه مردم هم بهش رأی میدهند!
منافقین سوءظنّ به خدا را واقعبینانه تلقّی میکنند و مردم آنان را واقعبین تلقّی میکنند و بهشان اعتماد میکنند.
سوء ظن علائم منافق
رهبر معظم انقلاب:
به خدای متعال باید حسنظن داشته باشیم. خداوند متعال ملامت میکند آن کسانی را که به او حسنظن ندارند؛ سوءظن به خدا دارند. سوءظن به خدا چیست؟ سوءظن به خدا این است که انسان خیال کند این که فرموده است: «و لینصرنّ الله من ینصره»، خلاف واقع است؛ یا این که فرموده است: «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»، وعدۀ تخلفپذیری است.
آن وقت خدای متعال در سورهی فتح میفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین بالله ظنّ السّوء»؛ خصوصیت مشرکین و مشرکات و منافقین و منافقات این است که به خدا سوءظن دارند. بعد میفرماید: «علیهم دائرة السّوء و غضب الله علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصیرا». نباید به خدا سوءظن داشت. خدای متعال گفته است: اگر برای من، برای پیشبرد دین من، برای احیای ارزشهای مورد قبول من حرکت کنید، اقدام کنید، من به شما کمک میکنم. این راست است، این وعدۀ الهی است.
بخشی از سخنرانی:
منافقین شیعه و ضرورت شناخت علائم منافق
میفرماید فتنههای آخرالزمان برای خارج کردن منافقین شیعه است.
بنده اگر بخشهایی از زندگی امیرالمؤمنین علی(ع) را بالای منبر بگویم رسماً برخی از مریدان امیرالمؤمنین بدشان میآید! رسماً بعضیها انتقاد میکنند! بوده! انتقاد کردند رسماً. و حال اینکه من هیچچی نگفتم! فقط خاطره را نقل کردم. دوستان من! الآن یکی از امتحانهای ما، ما محبّین امیرالمؤمنین و ما معتقدین به امیرالمؤمنین علی(ع)، یکی از امتحاناتمان این است که مقدار اعتقاد ما، مقدار التزام ما، مقدار ارادات ما به امیرالمؤمنین علی(ع) مشخص بشود!
مثلاً بعضیها تا یاد امیرالمؤمنین میافتند فقط یاد این تکّهاش میافتند، امیرالمؤمنین کسی بود آنقدر آزاد منش بود و آزادی به مردم خود میداد! که وقتی مردم او بلند میشدند در مقابل او به او توهین میکردند، او به توهینکنندگان فرصت میداد! خب بله درست است. خیلی خوب هم هست! خوب است، همه بدانند این را!
حالا یک خاطرۀ دیگر هم ما اضافه کنیم. حضرت ایستادند جلوی درخواستهای طلحه و زبیر کوتاه نیامدند! به یک جنگی کشیده شد! تحمّل کردند. «نه! این دیگر حاج آقا! اینهایش را نگو دیگر!» چرا نگوییم؟ ما همۀ قسمتهای زندگی امیرالمؤمنین را میخوانیم و میخواهیم!
میفرماید فتنههای آخرالزمان برای خارج کردن منافقینِ شیعه است. اینها کیها هستند؟ نصفِ امیرالمؤمنین را قبول دارند! شما هم قاطعیّت حضرت را ببین، هم سماحت حضرت را ببین. راستی برای اینکه کسی با امیرالمؤمنین بد نشود بهتر است دیگر نگوییم زمان حضرت پنج سال بیشتر نبود امّا سه جنگ داخلی راه افتاد! هی به آقا میگفتند آقا کوتاه بیا، آقا کوتاه نمیآمد.
فتنههای آخرالزمان برای خارج کردن منافقینِ شیعه (با شناخت علائم منافق)
در مقابل معاویه کوتاه نیامد. درست است؟ ولی مثلاً کوتاه آمدنهایشان را ببینید. یک نمایندهای فرستاد برای گفتگوی با معاویه، آن اوّل قبل از جنگ. آن نمایندۀ امیرالمؤمنین خودش گفته بود بگذارید من بروم من زبان معاویه را بهتر میفهمم، یک فامیلیای هم باهاش دارم، من نصیحتش میکنم. رفت، هر چه نصیحت کرد، روی معاویه اثر نگذاشت! بلکه معاویه او را فریب داد!
بهش میگفتش که حالا بگذار فکرهایم را بکنم. بعد در این فکرهایم را بکنم، هی داشت تجهیز میکرد خودش را معاویه برای جنگ. از اینطرف، مالک اشتر میآمد پیش امیرالمؤمنین و میگفت آقا! آن نمایندۀ شما آدم ضعیفی است، من که روز اوّل به شما عرض کردم مولای من، او را اگر میشود نفرستید! او الآن دارد هی فریب میخورد ها! بیا با آن نماینده کاری نداشته باشیم بجنگیم با معاویه! حضرت میفرمود ما تا نمایندۀمان آنجا دارد مذاکره میکند که نمیتوانیم بجنگیم که! باید آداب جنگ را آداب بکنیم.
نماینده برگشت گفت آقا معاویه قبول نکرد! من هم خیلی آنجا معطّل کرد. داد را کشید سرِ او! ای آدم نفهم! میدیدی معاویه اینجوری دارد بازی سرت در میآورد! ول میکردی میآمدی! کِشَش دادی چرا؟! من باید میرفتم! او برگشت گفت تو اگر میرفتی که معاویه تو را همان دمِ در کشته بود! حتی اگر نمایندۀ امیرالمؤمنین بودی. قهر کرد که چرا یا علی ایشان سرِ من داد زده و رفت؛ از علی هم جدا شد.
امیرالمؤمنینِ قاطع! این قاطعیّت است؟! راستی برای اینکه کسی با امیرالمؤمنین بد نشود بهتر است دیگر نگویی زمان حضرت پنج سال بیشتر نبود، امّا سه جنگ داخلی راه افتاد! هی به آقا میگفتند آقا کوتاه بیا، آقا کوتاه نمیآمد.
منبع: panahian.ir