حضرت زینب سلام الله علیها رهبر کاروان اسیران کربلا

اسرای کربلا
اسرای کربلا

حضرت زینب سلام الله علیها: 19 محرم سالروز حركت دادن كاروان اهل بيت و سرهاي شهدا از كوفه به شام است. روزي كه كاروان اسيران كربلا به‌طرف شام حركت كردند و در 29 محرم به شام رسيدند. در آن روز يزيد در انتظار رسيدن اسيران بود. نماينده جنايتكارش «عبيدالله بن زياد» برنامه‌اش را خوب انجام داده بود. يزيد دستور داد تا شهر شام را آذين‌بندي كنند و خاندان حسين بن علي عليه السلام را در كوچه و بازار بگردانند.


كاروان اسيران را سه روز در پشت «دروازه ساعات» نگهداشتند تا كار جشن كامل شود. آن دروازه، يكي از دروازه‌هاي شرقي شام بود كه راه «حلب» و «كوفه» به آن ختم مي‌شد. شهر را با زيورها، ديبا و زر و سيم و انواع جواهر آراستند. سپس مردان، زنان، كودكان، بزرگسالان، وزيران، اميران، يهود، مَجوس، نصارا و همه اقوام، با طبل، دف، شيپور، سرنا و ديگر ابزار لهو و لعب براي شادي و تفريح بيرون آمدند. چشمها را سُرمه كشيده، دستها را حَنا بسته و بهترين لباس‌ها را پوشيده و خود را آراسته بودند.


در چنين وضعي سر مطهر امام حسين(عليه السلام) را ـ كه بالاي نيزه بود ـ وارد شهر كردند و به دنبال آن، اسيران اهل بيت را به شهر آوردند. مردم به شادماني و پايكوبي و طبل زني مشغول بودند. اين برنامه، حاصل تلاشهاي معاويه بود. او بيش از سي سال در شام حكومت كرد.


مردم شام، با تلاشهاي معاويه با حضرت علي عليه السلام و خاندانش دشمني مي‌ورزيدند و رفتار مردم شام با اسيران كربلا نشان دهنده آن بود. سالها بود كه در قنوت نمازشان بر حضرت علي عليه السلام لعنت مي‌فرستادند! علاوه بر اينها، يزيد، براي موجه جلوه دادن كار خود، امام حسين عليه السلام را «شورشي» معرفي كرد و خود را سركوب كننده شورش ضد حكومت اسلامي مي‌دانست.

نحوه عبور اسرا از شام


اسيران را از قسمتهاي مختلف شهر عبور دادند، از جمله «بازار شام». جمعيت زيادي از مردم براي ديدن اسيران خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم در دو طرف بازار صف كشيده بودند. در انتهاي بازار «مسجد اُمَوي» قرار داشت و اسيران را از همين مسير وارد مسجد كردند. فشار جمعيت حركت را كُند كرده بود. خونبارترين برگهاي تاريخ در حال نوشتن بود. سخنان امام حسين عليه السلام و خاندانش در قيام تاريخي كربلا، همه بيانگر اين بود كه قيام، براي دين و مبارزه با ستم و كفر است. اهل بيت عليهم السلام همواره خود را خاندان و وارثان پيامبر معرفي مي‌كردند و بر اين مهم تأكيد داشتند، تا پرده‌هاي غفلت و خاموشي را كنار بزنند.


قصر يزيد، در انتظار اسيران به سوی شام


قصر يزيد كه آن را «دار الخلافه» مي‌ناميدند، نزديك مسجد جامع اُمَوي بود. يزيد براي اينكه پيروزيش را به رُخ مردم بكشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند و از اين رو قصر پر از جمعيت شد. امام سجاد(ع) در مجلس يزيد؛
يزيد مجلسي ترتيب داده و اشراف شام را دعوت كرده بود، سپس دستور داد اُسراي اهل بيت را ـ كه با طناب و زنجير آنان را به هم بسته بودند ـ با وضعي توهين‌آميز وارد مجلس جشن يزيد كردند. حضار به آنها مي‌نگريستند، امام سجاد(ع) روبروي يزيد قرار گرفتند و

چند شعر خواندند كه بيزاري و نفرت ايشان را از يزيد نشان مي‌دهد:
“انتظار نداشته باشيد كه شما به ما اهانت كنيد و ما احترامتان كنيم، يا شما دائماً ما را آزار دهيد و ما دست از آزار شما برداريم. خدا مي‌داند كه ما شما را دوست نداريم پس شما را از اين كه ما را دوست نداريد، سرزنش نمي‌كنيم.”
آنگاه حضرت به منبر رفتند، نخست سپاس و ستايش خداي به جا آوردند، آنگاه خطبه‌اي خواندند كه قلبها را لرزاند و چشمها را گرياند.

کاروان اسیران در شام


موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(علیه السلام)را داشتند; چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، از اینرو، میتوان پیشبینی کرد که مردم فریبخورده این سرزمین چگونه از کاروان حسینی استقبال میکردند. بنابراین، شگفتانگیز نیست که «هنگام ورود اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»


ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههای آتشین، که به وسیله خواهر داغدار امام حسین و زینالعابدین(علیهما السلام)در شام ایراد گردیدند و در آن جنایتهای ننگین بنیامیّه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهلبیت(علیهم السلام) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(علیه السلام) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.

حضرت زینب سلام الله علیها در کاخ یزید


یزید از قتل امام حسین(علیه السلام) و پیروزی خود سرمست بود. از اینرو، مجلسی بی سابقه ترتیب داد، اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت نمودند و وی بر بالای تخت زرنگار خود نشست و قدرت خویش را نمودار ساخت. «در این هنگام، دستور داد سر مطهّر حسین(علیه السلام) را در برابر او حاضر سازند و زنان و فرزندان آن حضرت را وارد مجلس کنند.» در اینجا، آن ناپاکزاده، کینه های موروثی خویش را نسبت به خاندان علی(علیهم السلام)آشکار ساخت و گستاخیهای بسیار کرد; اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، یاوه ها گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.

بخشي از بيانات آن حضرت سجاد علیه السلام در قصر شام


“اي مـردم بـه مـا شش چيز داده شده و با هفت چيز ديگر بر ساير مردم برتري يافته‌ايم، به ما علم و بـردباري و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را داده‌اند و سرآمد دگرانيم، زيرا محمد پيامبر(ص) برگزيده از ماست، صديق اين امت، علي(ع) از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه شير خدا و رسول از ماست، فاطمه بتول، بانوي زنان عالم از ماست و دو سبط اين امت آقاي جوانان بهشتي از ما هستند. هركسي مرا مي‌شناسد، مي‌شناسد و هر كسي نمي شناسد حسب و نسبم را برايش مي‌گويم؛

من فرزند مكه و منايم، من فرزند زمزم و صفايم، من فرزند كسي هستم كه زكات را با رداي خويش حمل مي‌كرد، من پسر بهترين كسي هستم كه در جهان لباس پوشيد، من پسر بهترين كسي هستم كه با كفش يا پاي برهنه راه رفت، من پسر بهترين كسي هستم كه طواف كرد و سعي به جا آورد.

من پسر كسي هستم كه امام جماعت فرشتگان آسمان شد، من پسر كسي هستم كـه خداي بزرگ به او وحي فرستاد، من پسر محمد مصطفايم، من پسر علي مرتضايم، من پسر كسي هستم كه در راه احياي لا اله الا اللّه مبارزه كرد، من پسر كسي هستم كه در ركاب رسول خدا با دو شمشير جنگيد، با دو نيزه نبرد كرد، دو بار هجرت كرد، دو بار بيعت كرد، به دو قبله نماز آورد، در بدر و حنين جنگيد و يك لحظه كفر نورزيد، من پسر بهترين مؤمنين و وارث پيامبران كوبنده كافران، سيد و سالار مسلمانان و مجاهدين، زينت عابدين، تاج سر گريه‌گنندگان (از خوف خدا) صبورترين مردم، برترين پيشوا از آل ياسين و از خاندان رسول پروردگار عالميانم.”

اهانت یزید به حضرت سجاد علیه السلام


يزيد ملعون گفت: “اي علي! پدرت با من قطع رحم كرد، حق مرا نديده گرفت و بر سر منصبم با من جنگيد، خدا هم با او چنان كرد كه ديدي.”


در جواب، حضرت اين آيه را خواند: “اما هر مصيبتي كه در زمين يا از ناحيه جانشان به شما برسد، قبل از آن كه به صحنه وجود آيد، در كتابي ثبت شده است”. اي پـسر معاويه و هند و صخر! قبل از آن‌كه تو متولد شوي هميشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است. در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من علي بن ابيطالب بود، درحالي كه جد و پدر تو پرچم‌هاي كفار را به دوش مي‌كشيدند.

واي بر تو اي يزيد! اگر بداني چه كرده‌اي و نسبت به پدر و اهل بيت و برادران و عموزادگان من چه گناهي مرتكب شده‌اي، به كوهها مي‌گريزي و سر بر خاكهاي بيابان مي‌گذاري و به حال خود شيون و زاري مي‌كني، اين سزاوار است كه سر حسين پسر علي و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود، در حالي كه او وديعه رسول خداست؟ اي يزيد منتظر باش كه در روز قيامت قرين ندامت و خواري شوي.”

اهانت یزید ملعون به سر مطهر امام حسین علیه السلام


سر مطهر امام حسين را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد يزيد آوردند. يزيد در حالي كه مي‌خنديد با چوب خَيزَران بر لبهاي امام زد و با غرور و سرمستي خواند: «بني هاشم با حكومت بازي مي‌كردند، نه خَبري (از آسمان و غيب) آمده و نه وحي نازل شده است…».
يزيد آرزو كرد كاش نياكانش ـ كه در جنگ بَدْر كشته شدند ـ زنده بودند و خونخواهي و انتقام او را مي‌ديدند. اين جملات، نشان دهنده كفر قلبي و كينه يزيد به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بود. خطبه زينب كبري(س) در مجلس يزيد؛


پس از سخنان كفرآميز يزيد، هنگامي كه يزيد حقيقت درون خود را آشكار ساخت و بر همگان معلوم شد كه جنگ بين امام حسين(ع) و يزيد جنگ بين دين و كفر بوده است، حضرت زينب كبري زينب عليها السلام به پا خاست و سخنراني تاريخي‌اش را با اين آيه شروع كرد، فرمود: «سرانجام بدكاران، آن شد كه آيات الهي را تكذيب و مسخره كردند.»

کمک گرفتن حضرت زینب سلام الله علیها از قرآن


درادامه سخنراني‌اش باز هم از قرآن كمك گرفت: «كافران مپندارند كه اگر به آنان مهلت مي‌دهيم، برايشان خوب است، بلكه گناهانشان افزوده مي‌شود و براي آنان عذاب خواركننده‌اي است.»


سپاس خدا را و درود خدا بر رسول او و خاندانش باد. خداي سبحان راست گفت كه فرمود: “عاقبت آنان كه كار زشت كردند، بسيار زشت است كه آيات خدا را تكذيب كردند و به استهزا گرفتند.” اي يزيد! گمان مي‌كني اكنون كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما بسته‌اي و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده‌اي كه ما را برده‌وار به هر سو مي‌كشند.

ما نزد خدا بي‌مقدار شده و تو محترم هستي و اين پيروزي به خاطرارزشي است كه نزد خدا داري كه تكبر مي‌ورزي و باد به بيني انداخته‌اي، از اينكه روزگار به كام توست و كارهايت مرتب و آراسته و ملك و پادشاهي ما را بي‌مزاحم در اختيار گرفته‌اي، شادمان و خوشحالي؟ اندكي آهسته‌تر! آيا فراموش كرده‌اي كه خداي تعالي مي‌فرمايد:”كافران نپندارند مهلتي كه به ايشان مي‌دهيم به نفع آنهاست، اين مهلت را فقط براي آن مي‌دهيم كه گناه بيشتر مرتكب شوند و آنان را عذابي دردناك است.” (آل عمران/ 178)

توبیخ یزید توسط خدمات حضرت زینب سلام الله علیها


آيا اين عدالت است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده بنشاني و دختران رسول خدا را اسير كرده در حالي كه پرده از ايشان برداشته و چهره‌هايشان را آشكار كرده به دست دشمنان دهي تا از شهري به شهري برند و قومي بيگانه به آنان نگاه كنند و دور و نزديك و شريف و وضيع به آنها چشم دوزند، در حالي كه نه سرپرستي براي آنها مانده نه پشتيباني. چگونه مي‌توان از كسي انتظار مراعات داشت كه مادرش جگر پاكان را به دندان كشيد و گوشتش از خـون شـهيدان روييد؟ چگونه در دشمني ما خانواده كوتاهي كند كسي كه ما را با چشم بغض و كنيه مي‌نگرد؟


با اين همه باز بدون آن كه احساس گناه كني و بداني چه كار مي‌كني با چوب به لب و دندان ابا عبداللّه سالار جوانان اهل بهشت مي‌زني و مي‌گويي: “فرياد شادي سر دهيد، دست مريزاد اي يزيد!” چرا نمي‌گويي كه با ريختن خون ذريه محمد(ص) و ستارگان زمين از آل عبدالمطلب، زخم ما را علاج ناپذير كردي و ريشه‌مان را سوزاندي؟ اكنون نياكان خود را صدا مي‌زني و گمان مي‌كني كه با آنها سخن گفته‌اي؟ به زودي نزد آنان مي‌روي و آرزو مي‌كني كه دستت خشك شده بود و اين كار را نمي‌كردي و زبانت لال مي‌شد و اين سخن را نمي‌گفتي!

خدايا حق ما را بستان و انتقام ما را از اين ستمگران بگير و خشمت را بر كسي كه خون ما را ريخت و حاميان ما را كشت، نازل كن. به خدا سوگند پوست خود را شكافتي و گوشت خود را پاره كردي! تو با اين بار كه از ريختن خون ذريه رسول خدا(ص) و شكستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن داري، بر او وارد مي‌شوي، “و گمان مكن آنانكه در راه خدا كشته مي‌شوند مرده‌اند، بلكه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزي مي‌خورند.”

خروج یزید از اسلام


همين برايت بس كه خداوند حاكم است و محمد(ص) خصم تو و آن كسي كه كار را براي تو ساخته و پرداخته كرد و تو را بر گردن مسلمين مسلط نمود، به زودي خواهد فهميد كه پاداش ستمگران بد پاداش نيست و آگاه مي‌شود كه كدام يك از شما پست‌تر و لشكر كدام يك ضعيف‌تر است. اگر مصائب دنيا باعث شده كه من با تو سخن بگويم باز هم تو را بي‌ارزش مي‌دانم و كوبيدنت را لازم و نكوهشت را با ارزش مي‌شمرم و از جاه و حشمت تو هراسي ندارم، ولي چشم گريان است و دل بريان. اگر امروز ما را به عنوان غنيمت گرفته‌اي، به زودي در آنجا كه جز عمل خود را نيابي، ما به زيان تو خواهيم بود و خدا به بندگان خود ستم نمي‌كند.


به خدا شكايت مي‌كنم و بر او تكيه دارم، پس هر حيله كه داري به كار گير و هر چه مي‌تواني تـلاش كن و هر چه مي‌خواهي كوشش كن! به خدا نمي‌تواني ما را از خاطره‌ها محو كني و وحي ما را بميراني و به نهايت ما نمي‌رسي و ننگ اين ستم را نمي‌تواني از خويش پاك كني. رأي تو بسيار سست و ايام دولت اندك و آن روز كه منادي فرياد مي‌زند: “لعنت خدا بر ستمكاران باد”، جمعيت‌ات به پريشاني مي‌گرايد. سپاس خدا را كه كار پيشينيان ما را با سعادت و مغفرت پايان برد و كار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا مي‌خواهم كه ثوابشان را كامل كند و بيفزايد و خودش براي ما خلفي نيكو باشد كه او مهربان و رحيم است و همو براي ما كافي و بهترين وكيل است.


و بدين گونه سخنراني حضرت زينب عليها السلام بيانگر خروج يزيد از اسلام و بي‌اعتقادي او به دين و اثبات كفر و انجام كارهاي زشت و ناپسند اوست.

خرابه شام و اسرای کربلا

در حقيقت، واقعه با عظمت كربلا، كفرِ پنهان بني‌اميه را ظاهر و چهره اصلي آنها را براي مردم روشن كرد. تبليغات بني‌اميه وانمود كرده بود كه بر دشمنان اسلام و بر شورشيان پيروز شده‌اند و خاندان آنها را به اسارت درآورده‌اند، اما حضرت زينب عليها السلام و امام زين‌العابدين عليه السلام با سخنراني‌هايشان «جشن» را به «عزا» تبديل كردند و پيروزي را بر كام يزيد تلخ نمودند.


بعد از سخنراني حضرت زينب عليها السلام در مجلس جشن يزيد، كه وضع را بر ضد او تغيير داد، يزيد خاندان امام حسين عليه السلام را در خرابه‌اي بي‌سقف جاي داد. اهل بيت، چند روز در آن خرابه بودند و براي امام حسين(ع) و شهداي كربلا عزاداري مي‌كردند.
در مدتي كه خاندان امام حسين عليه السلام در شام اسير بودند، چند نوبت آنها را به قصر يزيد بردند. يزيد به هيچ وجه حيله‌اش عملي نشد و هر بار نتيجه معكوس گرفت. او ناچار شد خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به مدينه بفرستد.

نهضت عاشورا و اسرای کربلا

از جمله حوادث خونبار و دردناک اجتماعی ـ سیاسی تاریخ اسلام، حادثه جانسوز کربلاست که از سویی نشان دهنده نقطه اوج روح و تعالی انسان است و از سوی دیگر نمایانگر فرود روح آدمی در پَست ترین دَرکات. نهضت عاشورا یک نهضت ارزشی بر علیه ضد ارزشها بود که اگر به وقوع نمی پیوست، با طرحهایی که بنی امیه ریخته بودند، دیگر اثری از ارزشهای اسلامی و انسانی باقی نمی ماند

در این رویداد عظیم، همه گونه طبقات اجتماعی از آزاد و بنده، پیر و جوان و کودک، و مرد و زن سهیم بوده و هر کدام نقش به سزایی ایفا کرده اند. در این میان، نقش برخی از زنان به خصوص حضرت زینب علیهاالسلام بسیار حسّاس و مهم بوده است. زینب علیهاالسلام از همان ابتدای ورود به کربلا حضوری فعّال و سازنده داشت، امّا آنچه که به این حضور، جلوه دیگری می بخشد و آن را پُر رنگ تر می سازد نقش ویژه آن حضرت بعد از واقعه عاشورا است که به همراه زنان دیگر در دو مرحله رهبری کاروان اُسرا و تبلیغ دین و ترویج عاشورا به تصویر کشیده شده است.

رهبری کاروان اُسرا

عصر عاشورا بعد از شهادت سیّد الشهداء علیه السلام دشمنان به سمت خیمه ها آمده و با قساوت تمام خیمه ها را آتش زدند. زینب کبری علیهاالسلام به دستور امام سجّاد علیه السلام زنان و کودکان آواره را در خیمه نیم سوخته ای جمع کرد. عُمر سعد دستور داد تا اسیران را راهی کوفه کنند. کارگزاران عُمر سعد دست و پای اسیران، حتّی کودکان را غُل و زنجیر کردند و سرهای بریده شهدا را در جلوی کاروان قرار داده و به سمت کوفه حرکت دادند.

بعضی از اخبار حکایت از آن دارد که اسرای کربلا، در کوفه بیش از 84 زن و بچّه بودند که 20 نفر زن قریشی و بقیّه زنان اصحاب بودند. زنان اصحاب به شفاعت رؤسای قبیله خود که در کوفه بودند آزاد شدند و ابن زیاد از آنها گذشت، و اُسرایی که به شام حرکت داده شدند فقط از بنی هاشم بودند.

طبق روایت حضرت سجّاد علیه السلام در میان اُسرایی که به شام برده شدند، 12 مرد و بقیّه خانمها و آقا زادگان و کنیزکان بودند، که اسامی بعضی از آنها عبارتست از:

«امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام ، امام محمّد باقر علیه السلام که چهار ساله بود، محمّد بن حسین، عُمر بن حسین، حسن بن حسن، زید بن حسن، عُمر بن حسن، محمّد بن عُمر بن حسن. و حضرت زینب کبری علیهاالسلام ، ام کلثوم علیهاالسلام ، فاطمه، صفیه، رقیّه و ام هانی که این شش نفر از فرزندان علی علیه السلام بودند. فاطمه و سکینه دختران سیّد الشهداء علیه السلام ، رُباب، قُضاعه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضّه نُوَیبه، کنیز خاصّ امام حسین علیه السلام و مادر وهب بن عبد الله.»

خدمات حضرت زینب سلام الله علیها

زینب کبری علیهاالسلام در طول حیات خود، خدمات ارزنده ای به دین اسلام نمود و همراه با خمسه طیّبه در مسائل سیاسی ـ اجتماعی شرکت فعّال داشت. خصوصا در نهضت حسینی علیه السلام و پس از شهادت آن حضرت که عمده ترین آنها عبارتند از:

هدایت و رهبری کاروان اسرا، حفاظت و مراقبت از اسرا، دلداری دادن به شهید داده ها، حفاظت از جان امام سجّاد علیه السلام ، رساندن پیام شهدای کربلا به گوش جهانیان، دفاع از حیثیّت اسلام در هنگام یاوه سُراییهای یزید و یارانش، ایجاد تحوّل و انقلاب در کوفه و شام و جاهای دیگر.

مرحوم ابراهیم آیتی در این باره می گوید:

«زینب علیهاالسلام بود که توانست به راستی در جریان اسیری، جای برادر خود را بگیرد و همان برنامه برادرش را، که با جمله زنده «هیهات منّا الذِّلّة» تا ساعت شهادت دنبال کرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدینه به کار بَرَد و حق تربیتهای مادر خود، فاطمه زهرا علیهاالسلام را ادا نماید.»

هدایت مُدبّرانه حضرت زینب سلام الله علیها

امام حسین علیه السلام در هنگام شهادت یا به دلیل اینکه امام سجاد علیه السلام به بیماری شدیدی مبتلا بودند یا به دلایل دیگر، سیاستش بر این شد تا وصیّتهایی به حضرت زینب علیهاالسلام نموده و سنگینی بار امانت را مدّتی به او واگذار نماید.

عملکرد زینب علیهاالسلام به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و… تأثیر بسزایی داشت، و تحوّلات عظیمی به وجود آورد.

از جمله کارهای مدبّرانه و توأم با سیاست و کیاست زینب علیهاالسلام این بود که، شخصی را فرستاد تا از یزید ـ لعنة الله علیه ـ بخواهد اجازه عزاداری و ماتم به آنها بدهد. و این عزاداری اُسرا بود که توانست کاخ سلطنت یزید را متزلزل سازد.

سرانجام در شام مجلس عزاداری منعقد شد. زینب علیهاالسلام و دیگران در آن به نوحه سُرایی و گریه و زاری پرداختند. در مدّت یک هفته ای که در محلّه ای به نام «دار الحجاره» اقامت داشتند، آنچنان عزاداری کردند که یزید، تاج و تخت خود را در خطر دید. مردم شام که در هنگام عزاداری اجتماع می کردند تصمیم گرفتند به خانه یزید هجوم برده و او را بکُشند، ولی یزید فهمید و مقدّمات بازگشت اهلبیت علیهم السلام را به مدینه فراهم ساخت.

عملکرد حضرت زینب سلام الله علیها

عملکرد زینب علیهاالسلام به خاطر امتیازاتی از قبیل: وقت شناسی، عقل و تدبیر، فصاحت و بلاغت، شجاعت و شهامت و… تأثیر بسزایی داشت، و تحوّلات عظیمی به وجود آورد.

یکی دیگر از اقدامات حضرت زینب علیهاالسلام این بود که دستور داد: «مَحمِلها را سیاه پوش کنید تا مردم بدانند که ما در حال مصیبت و عزادار قتل فرزندان زهرا هستیم.»

شاید این کار از نظر دشمنان بی اهمیت جلوه می کرد، و یقینا هم همینطور بود، چون اگر از اوّل احساس خطر می کردند جلوگیری می نمودند، امّا همین کار در واقع زمینه ساز قیام و انقلاب مردم، علیه قاتلان امام حسین علیه السلام و تحقّق بخشی از اهداف عالیه سید الشهداء علیه السلام بود. تا آنجا که وقتی یزید ملعون شنید مردم بر قاتلان حسین علیه السلام نفرین می کنند، با شِمر و همراهانش با خشونت برخورد کرد و گفت: «واللّه ِ! قَدْ کُنْتُ أرضی مِنْ طاعَتِکُمْ بِدونِ قَتْلِ الْحُسیْنِ لَعَنَ اللّه ُ بْنَ مَرْجانَة!؛ سوگند به خدا! که از اطاعت شما بدون قتل حسین علیه السلام راضی بودم. لعنت بر پسر مرجانه [که به چنین امر شنیع اقدام کرد.]» آن گاه اسباب سفر اسرا به مدینه را مهیّا نمود.

حفاظت حضرت زینب سلام الله علیها از اسرا

از مسئولیّتهای بسیار مهم و خطیر زینب علیهاالسلام محافظت از اسرا بود. زینب علیهاالسلام در این باره سعی و تلاش فراوانی نمود و لحظه ای کوتاهی نکرد و به همین دلیل ملقّب به لقب «امینةُ الله» بود، چراکه آنها امانتهایی بودند که به آن حضرت سپرده شده بود و او می بایست به نیابت از امام حسین علیه السلام این امانتها را صحیح و سالم به وطن برساند.

همه اطفال و زنان هنگامی که نیاز به کمک پیدا می کردند، به زینب علیهاالسلام پناه می بردند و هرکدام که با خشونت و ضرب و شَتم دشمنان مواجه می شدند، زینب علیهاالسلام حمایتشان می کرد.

روایت است که وقتی یزید از کرده خود پشیمان شد و از امام سجّاد علیه السلام خواست تا هر حاجتی که دارد بازگو نماید تا او آنها را برآورده کند، امام علیه السلام فرمود: «در هر باب با زینب علیهاالسلام سخن می گویم، چه او پرستار یتیمان و غمگسار اسیران است.»

نمونه دیگر، حفاظت و حمایت از «فاطمه دختر امام حسین علیه السلام » در مجلس یزید ملعون است. هنگامی که یزید اجازه داد اسرای اهلبیت علیهم السلام را وارد مجلس کنند، مردی از شامیان نظرش به فاطمه دختر امام حسین علیه السلام افتاد. رو به یزید کرد و گفت: این کنیزک را به من ببخش. فاطمه رو به زینب کبری علیهاالسلام (که پناه اسیران بود) آورد و گفت: «ای عمّه! یتیمی مرا بس نَبود که به خدمتگزاری در من طمع دارند.»

زینب کبری علیهاالسلام به او تسلّی داده فرمود: «عمّه جان! آرام باش، کسی جرات ندارد چنین کاری کند.» آن گاه با کمال شهامت رو به مرد شامی کرد و فرمود: «ای بی حیا! ساکت باش، خداوند مقدّر نکرده که خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را به کنیزی به کسی ببخشند، نه تو و نه امیرت یزید، قادر نیستید چنین کاری بکنید.»

توهین یزید به حضرت زینب سلام الله علیها

یزید عصبانی شد و گفت: «می توانم همه را ببخشم.» زینب علیهاالسلام فرمود: «به خدا قسم! نمی توانی، مگر آنکه از دین اسلام و از ملّت محمّد صلی الله علیه و آله خارج شوی و به دین و آئین دیگری درآیی.»

یزید ـ لعنة الله علیه ـ گفت: «پدر و برادرت از دین خارج شدند.» زینب علیهاالسلام فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی، جدّت به دست آنها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی!»

یزید گفت: «دروغ می گویی.» زینب علیهاالسلام فرمود: «ما دروغ نمی گوییم، اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله هنوز هستند و فتح مکّه را در نظر دارند که ابو سفیان جدّ تو اسیر شده بود و جدّم او را آزاد کرد. تو ای یزید! امیر ظالم و بی حیایی هستی.»

در این هنگام یزید ساکت شد. مرد شامی دوباره از او پرسید: «آیا این کنیزک را به من می بخشی؟» در این هنگام یزید خشمگین شد و گفت: «برو خدا تو را بکشد!»

در روایت دیگر است: هنگامی که مرد شامی سخنان زینب علیهاالسلام را شنید از یزید پرسید: «مگر این کنیزک کیست؟» یزید گفت: «فاطمه دختر حسین است و آن یکی زینب دختر علی بن ابیطالب می باشد.» مرد شامی پرسید: «حسین فرزند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله ؛ فاطمه زهرا علیهاالسلام »؟ یزید گفت: «آری!» مرد شامی گفت: «ای یزید! لعنت حق بر تو باد؛ عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله را به قتل می رسانی و آنان را اسیر می نمایی!؟ به خدا سوگند که هیچ خیالی درباره اینان نکردم جز آنکه آنان را اسیران روم پنداشتم.» یزید گفت: «تو را نیز به آنان ملحق می کنم.» آن گاه دستور داد گردن او را بزنند.

دلداری حضرت زینب سلام الله علیها به شهید

زینب علیهاالسلام به همراه سایر بازماندگان اهلبیت علیهم السلام در قتلگاه مرثیه سُرایی و سوگواری عجیبی کردند. و این به خاطر عاطفه و علاقه شدیدی بود که نسبت به برادرش امام حسین علیه السلام داشت. حتّی ناله و گریه او به حدّی بود که دشمن هم با دیدن آن صحنه به گریه افتاد. امّا در عین حال زینب علیهاالسلام به منظور ادای رسالت اصلی خویش که نگهبانی از کودکان یتیم و رساندن پیام خون شهدابود، هرگز روحیّه مقاومت خویش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شایسته ای ادامه داد، و به زنان نیز امر کرد که صبر و تحمّل کنند و بیش از حدّ، گریه و زاری نکنند و زبان به ناسپاسی نگُشایند؛

چرا که این مسئله جزو توصیه های برادرش امام حسین علیه السلام بود که در شب عاشورا فرموده بود: «یا اُخْتاه، إذا قَتلتُ فَلا تُشقِقْنَ عَلیّ جَیبا ولاتَخْمَشنَ وَجْها ولاتَقُلْنَ هَجْرا؛ خواهرم! پس از من پیراهن چاک مکنید و چهره مَخراشید و زبان به شِکوه و ناسپاسی نگشایید.»

عواطف زنانه حضرت زینب سلام الله علیها

نمونه بارز دلداری دادن زینب کبری علیهاالسلام به خانواده شهدا، دلداری او به امام سجّاد علیه السلام است، که خود امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: هنگام عبور از قتلگاه، وقتی پیکر چاک چاک و غرقه در خون برادر و عموها و پدر خود را دیدم که چگونه بی سر افتاده و زیر سُمّ اسبان پایمال شده اند، بسیار منقلب شدم و بغض گلویم را گرفت به حدّی که نزدیک بود جان خود را از دست بدهم. امّا وقتی عمّه ام زینب علیهاالسلام متوجّه حال من شد، فرمود:

«ما لی أراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ یا بَقیَّةَ جَدّی وَ أَبی وَ إِخْوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیْفَ لاأجْذَعُ و أَهْلَعُ وَ قَدْ أری سَیِّدی وَ إخْوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمّی وَ أَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لایُکْفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعْرجُ عَلَیْهِمْ اَحَدٌ؛ ای یادگار جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازی می کنی و می خواهی جان خود را از دست بدهی؟» گفتم: چگونه با جان خود بازی نکنم و خود را از دست ندهم، در حالی که مشاهده می کنم مولایم، برادرانم، عموهایم، پسر عموهایم، و همه اعضای خانواده ام! در این بیابان به خاک و خون آغشته اند و بدنهای آنها برهنه و عریان روی زمین افتاده است و کسی آنها را کفن نمی کند و به فکر دفن آنها نیست.»

زینب کبری علیهاالسلام در انجام رسالت خویش، احساسات و عواطفی را که مخصوص زنان است، به کلّی کنار گذاشته و همچون مردان صبور، انجام وظیفه نمود. زینبی که با شنیدن اشعار برادر در شب عاشورا بیهوش می شود، هنگام دیدن پیکر بی سر برادرش، نه تنها عکس العمل غیر عادّی نشان نمی دهد، بلکه امام سجّاد علیه السلام را هم تسلیت می دهد. اینجاست که می توان به قدرت و قوّت ایمان و عُلوّ مرتبه و مقام زینب علیهاالسلام پی بُرد.

حمایت حضرت زینب سلام الله علیها به شهید از ولایت

یکی دیگر از خدمات ارزنده زینب کبری علیهاالسلام که از مهمترین خدمات او محسوب می شود حمایت و محافظت از جان امام سجّاد علیه السلام بود. در روز عاشورا، همه مردان اهلبیت علیهم السلام و یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند بجز حضرت سجّاد علیه السلام که به خاطر بیماری و ضعف شدیدی که به مشیّت الهی بر او عارض شده بود تا وارد میدان جنگ نشود و کشته نگردد، کس دیگری از مردان زنده نماند. و زینب کبری علیهاالسلام به خوبی می دانست که بعد از سیّد الشهداء علیه السلام امام سجّاد علیه السلام است که وظیفه امامت امّت و بار سنگین ولایت بر دوش اوست، پس باید زنده بماند تا زمین از حجّت خدا خالی نماند. از این رو آنحضرت مسئولیّت بزرگی را روی دوش خود احساس می کرد و آن حفظ جان امام سجّاد علیه السلام بود.

اوّل: زمانی که لشکر عُمر سعد به خیمه ها حمله کردند، شِمر خواست که امام سجّاد علیه السلام را به قتل برساند، امّا زینب علیهاالسلام با شهامت هر چه تمام تر فرمود: «به خدا قسم! نمی گذارم او را بکشید، مگر اینکه اوّل مرا بکشید!» و با این کار از کشته شدن امام سجّاد علیه السلام جلوگیری کرد.

دوّم: هنگام عبور اسرا به طرف قتلگاه که قبلاً ذکر شد.

سوّم: در کاخ ابن زیاد، هنگامی که اسرا وارد مجلس شدند، ابن زیاد متوجّه امام سجّاد علیه السلام شد و دستور داد گردن آن حضرت را بزنند. اینجا هم زینب علیهاالسلام مانع شده و امام را در بغل گرفت و فرمود: «یَابْنَ زیاد! حَسْبُکَ منّا، زینب علیهاالسلام به منظور ادای رسالت اصلی خویش که نگهبانی از کودکان یتیم و رساندن پیام خون شهدابود، هرگز روحیّه مقاومت خویش را از دست نداد، و رسالت خود را به نحو شایسته ای ادامه داد.

شجاعت حضرت زینب سلام الله علیها

أما رَوَیْتَ مِنْ دِمائِنا وَ هَلا أبْقَیْتَ منّا أحدا أسأَلُکَ بِاللّهِ اِنْ کُنْتَ مُؤْمِنا اِنْ قَتلتَهُ لمّا تَقْتُلَنی مَعَهُ؛ ای ابن زیاد! از ما دست بردار، مگر از خونهای ما سیر نشده ای؟ مگر کسی از ما به جای گذاشته ای؟ تو را به خدا اگر ایمان داری، اگر او را می کُشی مرا نیز با وی بکُش.!»

راوی که حُمید بن مسلم بود می گوید: ابن زیاد مدّتی به حضرت زینب علیهاالسلام و امام سجّاد علیه السلام نگریست، آن گاه به اطرافیان خود گفت: «شگفتا از این خویشاوندی، به خدا می دانم که خوش دارد او را نیز با وی بکُشم، وی را رها کنید تا همراه زنان و همراهان خود باشد.» و بدین ترتیب امام سجّاد علیه السلام از خطر مرگ نجات یافت.

آری! این زینب شجاع است که با شجاعت و شهامتی وصف ناپذیر، همواره چون کوه استوار مانده و در زیر بار مصائب و سختیها کمر خم نکرده بلکه با صبر و تحمّل خویش همه را به تعجّب واداشته و پیامی والا برای همه زنان در طول تاریخ ارسال نموده است.

پیام او به بانوان، دعوت آنان به شناخت و انجام رسالت سیاسی ـ اجتماعی خویش و پشتیبانی از مبارزه شهیدان، تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی، شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب، تبلیغ و تبیین مرام و اهداف شهیدان و صبر بر شهادت عزیزان است. و این درسها و پیامها برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد ماند.

پیامد خطبه شجاعت حضرت زینب سلام الله علیها


خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین(علیه السلام)و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. حضرت زینب(علیها السلام) در حالی خطبه را ایراد کرد که قلبش داغدار عزیزانش بود، بازوهایش بسته بودند و سر بریده امام حسین(علیه السلام) در میان تشت در برابرش قرار داشت و شخصیتهای کشوری و لشکری یزید در مجلس حضور داشتند. و شگفتانگیز است که دختر امیرمؤمنان(علیه السلام)آنگونه یزید را توبیخ و تحقیر نمود و حتی او را «زاده هند جگرخوار» خواند! حضرت زینب(علیها السلام) انگشت روی گناهی گذارد که راه توجیه برای یزید بست، آنجا که فرمود: «ای فرزند آزادشدگان! آیا این از عدل توست که زنان و کنیزان خویش را در پرده قرار دهی، اما دختران پیامبر را به عنوان اسیر در مجلس نامحرمان حاضر سازی؟!»


آری، حضرت زینب(علیها السلام) در این خطابه، هم جنایتهای یزید را آشکار کرد و هم بدو گفت: «از جفای روزگار است بر من که مرا در شرایطی قرار داده است که با تو سخن بگویم، هرچند تو کوچکتر از آنی.» این خطبه زمینه بیداری اهل شام را فراهم آورد و حکومت دمشق را دچار مشکلات سختی نمود. در کنار این خطبه، ضربه دیگری، که اعتبار و نفوذ یزید را متزلزل ساخت، خطبه امام زینالعابدین(علیه السلام)بود که بر پیکر حکومت او وارد شد، «در نتیجه، فرزند معاویه را نسبت به سرنوشت خود و حکومتش دچار وحشت نمود.»

عزاداری در شام


خطبه منطقی و آتشین حضرت زینب(علیها السلام) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید از روی ناچاری نسبت به حضرت زینب(علیها السلام) و زینالعابدین(علیه السلام) و بازمانگان اهلبیت(علیهم السلام)اندکی نرمش و انعطاف نشان داد. بدین دلیل، از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود. یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اهلبیت(علیهم السلام) چه کند؟ هرچند بعضی از آنان از روی چاپلوسی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، که در آن مجلس حضور داشت، به او گفت:
ای یزید! بنگر که اگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود، با آنان چگونه رفتار میکرد. تو نیز همان رفتار را با آنان انجام بده.


یزید به خاطر حفظ موقعیت خود، با اسرا نرمش نشان داد و اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان (در خرابه) به پیشواز اهلبیت(علیهم السلام)رفتند و دست و پای دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را میبوسیدند; گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند. هند، همسر یزید، گریبان چاک زد و ناله و سوگواری نمود. سرانجام، اسیران آل محمّد(علیهم السلام) در پرتو مجاهدت حضرت زینب(علیها السلام) و امام سجّاد(علیه السلام) و امّکلثوم(علیها السلام) و رسوا شدن خاندان اموی با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.


آری، حضرت زینب(علیها السلام) و کاروان وی در مدت کوتاهی توانستند آنچنان افکار مردم را تکان دهند که یزید مجبور شد هنگام خارج شدن ایشان از شام نوعی رفتار کند که مخالف رفتار او هنگام ورود اسیران بود.

 حضرت زینب سلام الله علیها ناجی تاریخ


حضرت زینب، آن کسی است که از لحظه شهادت امام حسین، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با کمال اقتدار؛ آن‌چنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است، در این راه حرکت کرد. اینها توانستند اسلام را جاودانه کنند و دین مردم را حفظ نمایند. ماجرای امام حسین، نجاتبخشىِ یک ملت نبود، نجاتبخشىِ یک امّت نبود؛ نجاتبخشی یک تاریخ بود. امام حسین، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند.

مقامِ غیرقابل توصیف حضرت زینب سلام الله علیها


زینب (سلام اللَّه علیها)، هم در حرکت به سمت کربلا، همراه امام حسین؛ هم در حادثه‌ی روز عاشورا، آن سختیها و آن محنتها؛ هم در حادثه‌ی بعد از شهادت حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام)، بی سرپناهی این مجموعه‌ی به جا مانده‌ی کودک و زن، به عنوان یک ولىّ الهی آنچنان درخشید که نظیر او را نمیشود پیدا کرد؛ در طول تاریخ نمیشود نظیری برای این پیدا کرد. بعد هم در حوادث پیدرپی، در دوران اسارت زینب، در کوفه، در شام، تا این روزها که روز پایان آن حوادث است و شروع یک سرآغاز دیگری است برای حرکت اسلامی و پیشرفت تفکر اسلامی و پیش بردن جامعه‌ی اسلامی. برای خاطر همین مجاهدت بزرگ، زینب کبری (سلام اللَّه علیها) در نزد خداوند متعال یک مقامی یافته است که برای ما قابل توصیف نیست.

حضرت زینب سلام الله علیها معلّم رفتار اسلامیِ زن


زینب کبری سلام‌الله علیها، نقش همسر، نقش مادر و نقش یک زن برجسته و ممتاز در خاندان پیغمبر را، در مدینه به بهترین وجه ایفاد کرده است. شخصیت آن بزرگوار در مدینه – قبل از حادثه‌ی کربلا – یک شخصیت برجسته و معروف و ممتاز بوده است. همچنان‌که بعد از حادثه‌ی کربلا هم – منهای آن مدّت کوتاهِ مربوط به شام و قضایای کربلا – باز نقش آن بزرگوار، یک نقش خیلی برجسته و ممتاز است.

اگر فرض می‌کردیم که حادثه‌ی کربلا اصلاً نبود – که ما آنچه درباره‌ی زینب کبری سلام‌الله علیها می‌گوییم و می‌شنویم مربوط به ماجرای کربلاست – باز زینب کبری سلام‌الله علیها، یک شخصیت برجسته، یک انسان بزرگ و یک زن قابل تبعیّت و پیروی محسوب می‌شد. از لحاظ علمی، از لحاظ تقوا، از لحاظ پاکدامنی و طهارت، از لحاظ برجستگی اخلاقی، از جهت محور بودن برای همه‌ی کسانی که به مسائل معنوی و اخلاقی و دینی توجّهی دارند و از جهات گوناگون، یک استاد، معلّم معنویّت، معلّم اخلاق و معلّم رفتار اسلامیِ زن محسوب می‌شد.

حضرت زینب سلام الله علیها الگوی مردان و زنان بزرگ عالم


خطبه‌ی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست… اینجور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همانهائی که مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همانهائی که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهائی که آن روزی که باید با ابن‌زیاد در میافتادند، توی خانه‌هایشان مخفی شدند – اینها بودند توی بازار کوفه – یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه میکنند، دختر امیرالمؤمنین را میبینند، گریه میکنند.

حضرت زینب کبری با این عده‌ی ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما اینجور محکم حرف میزند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نمیشود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه‌ی مؤمن، اینجور خودش را در شرائط دشوار نشان میدهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همه‌ی مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم.

عظمت زنانه حضرت زینب سلام الله علیها


زینب کبری شور عاطفه‌ی زنانه را همراه کرده است با عظمت و استقرار و متانت قلب یک انسان مؤمن، و زبان صریح و روشن یک مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه، و زلال معرفتی که از زبان و دل او بیرون می تراود و شنوندگان و حاضران را مبهوت می کند. عظمت زنانه‌اش، بزرگان دروغین ظاهری را در مقابل او حقیر و کوچک می کند. عظمت زنانه، یعنی این؛ یعنی مخلوطی از شور و عاطفه‌ی انسانی، که در هیچ مردی نمی‌توان این عاطفه‌ی شورانگیز را سراغ داد؛ همراه با متانت شخصیت و استواری روح که همه‌ی حوادث بزرگ و خطیر را در خود هضم می کند و روی آتش‌های گداخته، شجاعانه قدم می گذارد و عبور می‌کند؛

در عین حال، درس می‌دهد و مردم را آگاهی می‌بخشد؛ در عین حال، امام زمان خود – یعنی امام سجاد – را مانند یک مادر مهربان آرامش و تسلا می‌بخشد؛ در عین حال، با کودکان برادر و بچه‌های پدر از دست داده‌ی آن حادثه‌ی عظیم، در میان آن طوفان شدید، مثل سد مستحکمی برای آنها امنیت و آرامش و تسلا ایجاد می‌کند. بنابراین زینب کبری (سلام‌اللَّه‌علیها) یک شخصیت همه‌جانبه بود. اسلام زن را به این طرف سوق می دهد.

عظمت زنانه حضرت زینب سلام الله علیها نمونه کاملِ زن مسلمان


زینب کبری(سلام‌اللَّه‌علیها) یک نمونه‌ی کامل از زن مسلمان است؛ یعنی الگویی که اسلام برای تربیت زنان، آن را در مقابل چشم مردم دنیا قرار داده است. زینب کبری دارای شخصیت چند بُعدی است؛ دانا و خبیر و دارای معرفت والا و یک انسان برجسته است که هر کس با آن بزرگوار مواجه می شود، در مقابل عظمتِ دانایی و روحی و معرفت او احساس خضوع می کند. شاید مهم‌ترین بُعدی که شخصیت زن اسلامی می تواند آن را در مقابل چشم همه قرار دهد – تأثیری که از اسلام پذیرفته – این بُعد است. شخصیت زن اسلامی به برکت ایمان و دل سپردن به رحمت و عظمت الهی، آن‌چنان سعه و عظمتی پیدا می‌کند که حوادث بزرگ در مقابل او، حقیر و ناچیز می شود. در زندگی زینب کبری، این بُعد از همه بارزتر و برجسته‌تر است.

انتخاب‌هایِ حضرت زینب سلام الله علیها نمونه کاملِ زن مسلمان


ارزش و عظمت زینب کبری، به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی او بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) هم نباشد، عظمت پیدا می کند. بخش عمده‌ی این عظمت از این‌جاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین (علیه‌السّلام) به کربلا، هم موقعیت لحظات بحرانی روز عاشورا، هم موقعیت حوادث کشنده‌ی بعد از شهادت امام حسین را؛ و ثانیاً طبق هر موقعیت، یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت.

اوجِ موقعیت‌شناسی


قبل از حرکت به کربلا، بزرگانی مثل ابن‌عباس و ابن‌جعفر و چهره‌های نامدار صدر اسلام، که ادعای فقاهت و شهامت و ریاست و آقازادگی و امثال این ها را داشتند، گیج شدند و نفهمیدند چه‌کار باید بکنند؛ ولی زینب کبری گیج نشد و فهمید که باید این راه را برود و امام خود را تنها نگذارد؛ و رفت. نه این‌که نمی فهمید راه سختی است؛ او بهتر از دیگران حس می کرد. او یک زن بود؛ زنی که برای مأموریت، از شوهر و خانواده‌اش جدا می‌شود؛ و به همین دلیل هم بود که بچه‌های خردسال و نوباوگان خود را هم به همراه برد؛

حس می کرد که حادثه چگونه است. در آن ساعت های بحرانی که قوی ترین انسان ها نمی توانند بفهمند چه باید بکنند، او فهمید و امام خود را پشتیبانی کرد و او را برای شهید شدن تجهیز نمود. بعد از شهادت حسین‌بن‌علی هم که دنیا ظلمانی شد و دلها و جان ها و آفاق عالم تاریک گردید، این زن بزرگ یک نوری شد و درخشید. زینب به جایی رسید که فقط والاترین انسان های تاریخ بشریت یعنی پیامبران می توانند به آن‌جا برسند.

همه چیز فدایِ انجام تکلیف


زینب کبری سلام‌الله علیها ناگهان در مقابل یک تکلیفِ بزرگِ آنی و خطرناک قرار گرفت که آن عبارت بود از رفتن به سمت کربلا. همه چیز تحت‌الشّعاع این قضیه قرار گرفت… در حالی که زینب کبری سلام‌الله علیها، رهبر این حرکت هم نبود. اما رهبر آن حرکت از او خواست و او هم بی‌قید و شرط، اطاعت کرد: تصمیم گرفت، به راه افتاد، و همه چیز -حتّی خانواده – را رها کرد. عجیب این است!

حضرت زینب، خانه و شوهر و زندگی و همه چیز را برای انجام این تکلیف بزرگ و فداکارانه که حیات اسلام به آن وابسته بود و بایستی انجام می‌گرفت، رها کرد. این ها، آن شاخص های برجسته‌اند

دو حرکتِ حضرت زینب سلام الله علیها


حادثه‌ى عاشوراى حسینى را هم ستمگران و ظالمان میخواستند نگذارند باقى بماند، زینب کبرا (سلام‌الله‌علیها) نگذاشت. دو حرکت عمّه‌ى ما – زینب کبری (علیهاالسّلام) – انجام داد: یک حرکت، حرکت اسارت بود به کوفه و شام و آن روشنگرى‌ها و آن بیانات که مایه‌ى افشاى حقایق شد؛ یک حرکت دیگر، آمدن به زیارت کربلا در اربعین بود؛ حالا اربعین اوّل یا دوّم یا هرچه. این حرکت به معناى این است که نباید اجازه داد که انگیزه‌هاى خباثت‌آلودى که قصد دارند مقاطع عزیز و اثرگذار و مهم را از یادها ببرند، موفّق بشوند.

حماسه‌ی زینبی


حماسه‌ی زینب کبری (سلام الله علیها) است که مکمّل حماسه‌ی عاشورا است؛ بلکه به یک معنا حماسه‌ای که بی‌بی زینب کبری (سلام الله علیها) به‌وجود آورد، احیاکننده و نگه‌دارنده‌ی حماسه‌ی عاشورا شد. عظمت کار زینب کبری (علیهاالسّلام) را نمی‌شود در مقایسه‌ی با بقیّه‌ی حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ی با خود حادثه‌ی عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند.

این انسان باعظمت، این بانوی بزرگ اسلام بلکه بشریّت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگه‌دارد؛ حتّی لرزشی هم در صدای این بانوی بزرگ از این‌همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ی با دشمنان، هم در مواجهه‌ی با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قلّه‌ی سرافراز استواری ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد.

در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ی شگفت‌آور را ایراد کرد: «یا اَهلَ‌الکوفَةِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ اَ تَبکونَ، اَلا فَلا رَقأَتِ العَبرَةُ وَ لاهَدَأَتِ الزَّفرَةُ اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنکاثاً» تا آخر؛ لفظ مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جان ها می‌نشیند. در آن‌چنان وضعیّتی زینب کبری مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد؛ تکان داد دل ها را، جان ها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ؛ این در مقابل مردم در محمل اسارت.

بعد هم، هم در مقابل ابن‌زیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آن‌چنان قدرتی سخن گفت که، هم دشمن را تحقیر کرد، هم سختی‌هایی را که دشمن تحمیل کرده بود، تحقیر کرد. شما می خواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب کنید، منکوب کنید، ذلیل کنید؟ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤِمنین. مجسّمه‌ی عزّت است زینب کبری، همچنان‌که حسین بن علی (علیه‌السّلام) در کربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ی عزّت بود.

خطبه فراموش‌نشدنی حضرت زینب سلام الله علیها


آنچه که از بیانات زینب کبری باقی مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبری را نشان میدهد. خطبه‌ی فراموش نشدنی زینب کبری در بازار کوفه یک حرف زدن معمولی نیست، اظهارنظر معمولی یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ی اسلامی در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنیترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است… «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ ای خدعه‌گرها، ای کسانی که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان اینجور کم آوردید، در فتنه اینجور کوری نشان دادید.

«هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛

در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده‌ی مقابله‌ی با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسی شُدید که پشم را میریسد، تبدیل به نخ میکند، بعد نخها را دوباره باز میکند، تبدیل میکند به همان پشم یا پنبه‌ی نریسیده. با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده‌های خودتان را، گذشته‌ی خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیب‌شناسی است. 

ما رأیت الّا جمیلا


یک مقایسه‌ی کوتاه بین زینب کبری و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبری را نشان میدهد. در قرآن کریم، زن فرعون نمونه‌ی ایمان شناخته شده است، برای مرد و زن در طول زمان تا آخر دنیا… در روز عاشورا زینب کبری این همه عزیزان را در مقابل چشم خود دید که به قربانگاه رفته‌اند و شهید شده‌اند: حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) – سیدالشهداء – را دید، عباس را دید، علی اکبر را دید، قاسم را دید، فرزندان خودش را دید، دیگرِ برادران را دید. بعد از شهادت، آن همه محنتها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را، زنان را. عظمت این مصیبتها را مگر میشود مقایسه کرد با مصائب جسمانی؟

اما در مقابل همه‌ی این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد: «ربّ نجّنی»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد: پروردگارا! از ما قبول کن. بدن پاره پاره‌ی برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض میکند: پروردگارا! این قربانی را از ما قبول کن. وقتی از او سؤال میشود که چگونه دیدی؟ میفرماید: «ما رأیت الّا جمیلا».

این همه مصیبت در چشم زینب کبری زیباست؛ چون از سوی خداست، چون برای اوست، چون در راه اوست، در راه اعلای کلمه‌ی اوست. ببینید این مقام، مقام چنین صبری، چنین دلدادگی نسبت به حق و حقیقت، چقدر متفاوت است با آن مقامی که قرآن کریم از جناب آسیه نقل میکند. این، عظمت مقام زینب را نشان میدهد.

حقیرِ ستمگران با عظمت معنوی


حادثه‌ای مثل روز عاشورا نمی‌تواند زینب کبری را خُرد کند. شکوه و حشمت ظاهری دستگاه ستمگر جباری مثل یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد نمی تواند زینب کبری را تحقیر کند. زینب کبری در مدینه – که محل استقرار شخصیت باعظمت اوست – و در کربلا – که کانون محنت های اوست – و در کاخ جبارانی مثل یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد، همان عظمت و شکوه معنوی را با خود حفظ می کند و شخصیت‌های دیگر در مقابل او تحقیر می شوند. یزید و عبیداللَّه‌بن‌زیاد – این مغروران ستمگر زمان خود – در مقابل این زنِ اسیر و دست‌بسته، تحقیر می شوند.

عامل پیروزیِ در حادثه کربلا


در عاشورا، در حادثه‌ی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد – که واقعاً پیروز شد – عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ی نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصه‌ی عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعىِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ی تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخی قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددی به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه‌ی زنده و ملموس است که انسان زینب کبری را مشاهده میکند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌ای در عرصه ظاهر میشود؛

کاری میکند که دشمنی که به حسب ظاهر در کارزار نظامی پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزی تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدی را به پیشانی او میزند و پیروزی او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبری است. زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که میتوان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.

حراست از روح کلّی اسلام


تلاش حضرت زینب سلام‌اللَّه‌علیها فقط این نیست که از امام بیماری در کربلا حراست و پرستاری کرده است. حضرت زینب از روح کلّی اسلام و جامعه آن روز مسلمین پرستاری کرد؛ پرستاری بزرگ او آن‌جاست. حضرت زینب در مقابل یک دنیا بدی، ظلم، بی‌انصافی، حیوان‌صفتی و قساوت، یک تنه ایستاد. و با این ایستادگی، توانست از روح کلّی اسلام حراست و پرستاری کند. همچنان که می گوییم امام حسین علیه‌السّلام اسلام را حفظ کرد، می توانیم دقیقاً ادّعا کنیم که حضرت زینب سلام‌اللَّه‌علیها هم با ایستادگی خود، اسلام را حفظ کرد. این ایستادگی، یک رمز و راز و یک عامل اصلی است.

 الگوی اسلامیِ تربیت


اگر جامعه اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت کند – یعنی الگوی زهرایی، الگوی زینبی، زنان بزرگ، زنان باعظمت، زنانی که می توانند دنیا و تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهند – آن وقت زن به مقام شامخِ حقیقی خود نائل آمده است. اگر زن در جامعه بتواند به علم و معرفت و کمالات معنوی و اخلاقی ای که خدای متعال و آیین الهی برای همه انسانها – چه مرد و چه زن – به طور یکسان در نظر گرفته است، برسد، تربیت فرزندان بهتر خواهد شد، محیط خانواده گرمتر و با صفاتر خواهد شد، جامعه پیشرفت بیشتری خواهد کرد و گره‌های زندگی آسانتر باز خواهد شد؛ یعنی زن و مرد خوشبخت خواهند شد. 

 حرکت زینبیِ ما…


زینب کبری از اولیاءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز کرد، قرآن را عزیز کرد. ما البتّه آن بلندپروازی را نداریم، آن همّت را نداریم که بخواهیم بگوییم رفتار این بانوی بزرگ الگوی ما است؛ ما کوچک‌تر از این حرف ها هستیم؛ امّا باید به‌هرحال حرکت ما در جهت حرکت زینبی باشد؛ باید همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعه‌ی اسلامی و عزّت انسان باشد؛ همان‌که خدای متعال با احکام دینی و شرایعِ بر پیغمبران، مقرّر فرموده است. 

منبع: hawzah.net، hajj.ir، ensani.ir، .khamenei.ir.

درباره‌ی Zahra

حتما ببینید

حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت رقیه سلام الله علیها دختر دردانه ارباب

روایت شده که وقتی آل اللّه وآل رسول او در شهر شام بر یزید، وارد شدند، او خانه ای به آنها اختصاص داد و آنها در آن، به سوگواری می پرداختند. مولای ما امام حسین علیه السلام، دختری سه ساله داشت. .. سرِ شریف امام علیه السلام را که با دستمالی دیبقی پوشیده بود، آوردند و در برابرش نهادند و پرده از آن برداشتند. دختر امام علیه السلام گفت: این سرِ کیست؟ گفتند: سرِ پدرت است. آن را از طَبَق برداشت و درآغوش گرفت و می گفت: «پدر جان! چه کسی تو را با خونت خضاب کرد؟ پدر جان! چه کسی رگ های تو را بُرید؟ پدر جان! چه کسی مرا در کودکی، یتیم کرد؟ پدر جان! پس از تو، ما به چه کسی دل ببندیم؟ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *