امام سجّاد علیه السلام یکی از مظلومترین ائمّهی ما است. به این جهت که هم در دههی اوّل محرّم به خاطر عدم شهادت ایشان در کربلا روزی به ایشان اختصاص ندارد که همهی آشنایی ما با سیرهی اهل بیت علیهم الصّلاه و السّلام و مباحث عقیدتی عمدتاً همان دههی اوّل محرّم است. لذا چون در دههی اوّل محرّم حضرت سجّاد صلوات الله علیه متأسّفانه نقشی ندارند، ما محروم هستیم از اینکه بدانیم ایشان چه کردند.
از طرف دیگر آن بزرگوار در یک شرایط خفقان و تنگایی امامت کردند و زمینه برای ائمّهی بعدی فراهم کردند که از این جهت در زمان ایشان نه راوی زیاد داریم و نه عالم زیاد داریم. این روات و علما گزارشگر بودند تا خبر دهند که چه اتّفاقی افتاده است. یعنی یا باید جنگی میشد که خبرنگار دشمن توضیح دهد چه اتّفاقی افتاده است یا عالم و دانشمند بود که توضیح میداد ما رفتیم دیدیم که چه شد مانند زمان حضرت صادق صلوات الله علیه. کما اینکه در دورانهایی مانند دوران امام صادق علیه الصّلاه و السّلام آن زمانیهایی که بنی امیّه به حضرت فشار میآورند، باز ما آنجا زیاد گزارش نداریم. منتها فرصت امامت حضرت صادق زیاد بود. یک وقتهایی فرصت ارتباط با شاگردان بود و لذا آنها نقل کردند.
بیعت امام سجّاد علیه السّلام با یزید
راهبرد اصلی امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام چه بود؟ در چه بحرانی سعی کردند به آن هدفی که میخواستند برسند؟
اگر بررسی شود که چرا امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام قیام نکردند در برابر یزیدی که پدر ایشان قیام کردند، سیّد الشّهداء فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه» فرمود. وجود مبارک زین العابدین علیه الصّلاه و السّلام با یزید بیعت کرد. بیعت که میگوییم معانی مختلف دارد. یک حالت آن اثباتی و ایجابی است که من بروم دست در دست کسی بگذارم و بگویم جان و مال خود را میدهم و ولایت شما را میخرم، این بیعت میشود.
امّا معنای مصطلح بیعت که در مناسبات سیاسی آن زمان مطرح بوده است و چه بسا الآن هم است، این است که موقع انعقاد حکومت شخص، کسی ابراز مخالفت نکند، یعنی یک شخصیّت قابل اعتنایی ابراز مخالفت نکند به این بیعت میگویند. کما اینکه وجود مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام ابراز مخالفت کرد، داخل خانه جمع شدند و آن قضایای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها پیش آمد. یا همین مَلِک سلمان که در عربستان آمد دیدید چند نفر با نماد او دست دادند. بالاخره تمام کشور که نمیتوانند بیایند دست بدهند. همین که ابراز مخالفت نکنند بیعت محسوب میشود.
اهداف سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام در برپایی قیام عاشورا
در مورد ولایت عهدی یزید وقتی معاویه میخواست برای ولایت عهدی تلاش کند چهار تا جریان… اینکه میگویند چهار نفر یعنی چهار جریان؛ عبد الرّحمن ابی بکر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و سیّد الشّهداء صلوات الله علیه. منتها عبد الله بن عباس ابتدا بیعت نکرد، ولی چون عبدالله بن عباس را ذیل سیّد الشّهداء علیه السّلام میدانند میگویند چهار نفر. عبدالله بن عمر معامله کرد، عبدالله بن ابی بکر کشته شد، تحرّکات عبدالله بن زبیر و سیّد الشّهداء علیه السّلام هم مشخّص است. اینکه میگویند اینها بیعت نکردن، چون ابراز مخالفت کردند اینها بیعت نکردهها شدند.
سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و آله و سلّم دنبال اهدافی بودند که اینها را به طور مفصّل در سیرهی دو بحث میکنیم. ماحصل آن این است که سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و آله و سلّم چهار هدف داشتند و دو تای اوّل آن این دو بود: اوّل اعادهی حیثیّت جایگاه اهل بیت علیهم السّلام به عنوان مرجع دینی و سیاسی، اجتماعی. این از جامعه کنار گذاشته شده بود و دوم هم ابراز مخالفت، تخریب شخصیّت و ابطال باطلی که بنی امیّه باشد و قبل از بنی امیّه باشد.
عمل نکردن به آخرین وصیّت پیامبر در مورد ثقلین
حالا امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام به امامت رسیدند. بحران دوران حضرت همان چیزی است که زمان سیّد الشّهداء علیه السّلام است، چون یزید همان یزید است. این دو بحران را کمی توضیح دهم که فضای زمانهی حضرت روشن شود که وقتی به امامت رسیدند اوضاع چگونه بود. رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلّم فرمودند اگر میخواهید گمراه نشوید ثقلین! تا وقتی با هم هستند گمراه نمیشوید، اگر هم از کنار هم جدا شوند و یکی انتخاب شود شما گمراه خواهید شد.
از همان روزهای اوّل دو تا شد یکی، بعد سه تا شد؛ سیرهی شیخین، بعد چهار تا شد و رأی و نظر را هم به آن اضافه کردند. هر چیزی که شما به این اضافه کنید یا کم کنید در واقع آن هویّت ثقلین را از دست میدهید. منتها آن جبههی فکری و اتاق فکر اینها دو تا کار دیگر -غیر از اینهایی که به گوش شما خورده است- انجام داد. یعنی غیر از اینکه یک وقتی برداشت ثقلین را به «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» تبدیل کرد و بعد به کتاب و سنّت و سیره و رأی تبدیل کرد که امروز اجتهاد میگویند. نه رأی به معنی هر چیزی که خواستم، سعی میکردند آن را روتوش کنند.
سخت شدن ارتباط با اهل بیت به خصوص در دوران امام سجّاد علیه السّلام
برای اینکه دست اهل بیت علیهم السّلام را از جامعه کوتاه کنند و دست مردم را از دامن اهل بیت، دو کار مهمّ دیگر هم کردند. یکی اینکه که هزینهی ارتباط با اهل بیت خیلی زیاد شد، طوری که کسی جرأت نکند با اهل بیت ارتباط بگیرد. مثلاً فرض کنید به ادنی اتّهامی طرف را میکشتند. این از امام باقر معروف است که فرمود: اگر کسی را به کفر یا زنا متهّم میکردند برای آن شخص بسیار سادهتر بود تا او را به علویگری متّهم میکردند. این جرم نابخشودنی بود. یعنی به هیچ شکلی از آن نمیگذشتند.
مثلاً دوران حضرت سجاد علیه السّلام برادر رضاعی ایشان یا بردار خواندهی ایشان که یحیی بن امّ طویل است، آوردند و دست و پای او را بریدند، یعنی به این شکل! یعنی نه اینکه فقط یک تیر در سر او بزنند. در اخبار تاریخی ما است که وقتی امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام به امامت رسیدند چهار نفر ایشان را باور داشت! یعنی فقر یاران را اینطور میشود درک کرد. در کشّی آمده است که امام چهار یار داشت، تازه یکی از آنها به نام ابو خالد کابلی بعداً ملحق شد. از ابتدا سه تا بودند. چون خود او گفته است که من از ابتدا باور به امامت امام سجّاد علیه السّلام نداشتم.
از این چهار نفر تشیّع دو نفر اصلاً روشن نیست؛ سعید بن مصیّب و سعید بن جبیر. یحیی بن امّ طویل بود. ابداً کسی امامت را باور ندارد، آن هم در چه شرایطی! شهید ثانی ابداً سعید بن مصیّب را شیعه نمیدانند. یحیی بن امّ طویل بود که او را مقابل حجاج آوردند و دست و پای او را بریدند. سعید بن جبیر را هم همینطور. یعنی کسی جرأت نکند به اهل بیت نزدیک شود.
کم توجهی جامعه به اهل بیت در دوران بنی عباس
اینها آمدند خلط کردند، تبلیغ کردند اهل البیت پیغمبر صلوات الله علیه همان سادات بنی هاشم هستند. سادات بنی هاشم چند نفر بودند؟ مثلاً ده هزار نفر. نتیجه هم تابع اخصّ مقدّمتین. یعنی اشتراک این ده هزار نفر چه بود؟ علم بود؟ خیر. تقوا بود؟ خیر. معاذ الله بعضی از اینها فاسق بودند. غیر از این چهار بزرگوار اهل بیت افراد ویژه در این سادات بودند، امّا افراد بیموالات هم بودند. گنهکار بود، فاسق بود، جاهل بود. اشتراک اینها مهم است. یعنی اینها همه اهل بیت شدند. اشتراک آن چه بود؟ فامیل پیغمبر شدند. یادگار بودند، در یادگار بودن مشترک بودند. همین باعث شد که توجّه جامعه به اهل البیت علیهم السّلام به حدّاقل برسد.
اگر بخواهم مثال بزنم فرض کنید بگویند یک سنگ فیروزهای در نیشابور پیدا کردند که رنگ خاصّی دارد و در دنیا نمونه ندارد. اصلاً نمیشود برای آن قیمت گذاری کرد. بعد میگویند یک سنگی هم است که ۱۱ هزار تا از آن تولید کردیم. اصلاً قابل مقایسه نیست. یا کتاب نسخهی خطی با کتابی که ده هزار بار از آن چاپ شود. همه برای آن ده هزار تایی پول دادند، ولی برای آن نسخهی خطّی نه. یعنی این تکثّر باعث کم شدن توجّه میشود.
کم رنگ شدن مرجعیّت سیاسی و دینی امام حسن و سیّد الشّهداء علیهم السّلام
اینکه اهل البیت یک جمع زیادی هستند خود این منهدم کنندهی شخصیّت اهل بیت بود. چون مردم که جرأت نمیکردند در خانهی اهل بیت بروند و ارتباط بگیرند. از طرفی دیگران تبلیغ میشدند مانند بنی عبّاس، مانند بنی امیّه. ابن تیمیه میگوید مردم شام برای یزید قائل به نبوّت یزید هستند! دیگر آن کسانی که خیلی محتاط بودند میگفتند اهل بیت پیغمبر است، چون عمّهی او همسر پیغمبر است، وقتی اهل البیت از آن مقام قدسی چهار یا پنچ نفر مفترض الطاعه، معصومِ علم غیب «بِهِم فَتَحَ اللّهُ الأَمرُ وَ بِهِم یَختِم»، «بِهِمْ یُمْسِکُ السَّماءَ»پایین بیاید و تبدیل به فامیل شود. حالا عمّه یا دختر عمه، فرقی نمیکند فامیل میشود دیگر، یعنی بنی امیّه میتواند اهل بیت پیغمبر شود!
بین امام حسین و بنی امیّه در تبلیغ… هیچ جریان اجتماعی موفّقیّت صد درصد ندارد. هر جریان اجتماعی… الآن اگر جریمهی ۲۰۰ هزار تومان عبور از چراغ قرمز را ۲۰ میلیون هم کنند باز هم یک مرد پیدا میشود که از چراغ قرمز رد شود. یعنی مسائل اجتماعی موفقیّت صد درصد ندارد که شما نروید بگویید… یک جایی در تاریخ من دیدم به امام حسین احترام خاص گذاشتند. بله، بالاخره باورهای همهی مردم که نمرد، ولی این تلاش جدّی توسّط حکومت صورت گرفت و آثار خود را گذاشت.
نتیجه هم این شد که سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و امام حسن علیه الصّلاه و السّلام از مرجعیّت دینی و سیاسی افتادند. امام حسین علیه السّلام با ولایت عهدی یزید مخالفت کرد. عموم مردم مدینه حالا روی ترس یا روی اعتقاد بیعت کردند. همان زمانی که معاویه زنده بود با امام حسین علیه السّلام همراهی نکردند. حتّی این نفوذ فرهنگی بنی هاشم را بیش از هر زمان درگیر کرد.
چرا افرادی از بنی هاشم در واقعهی کربلا غایب بودند؟
ما بنی هاشم را یکی از مقصّرترین افراد در حادثهی کربلا میدانیم. همینهایی که آنها را کردند، چون اینها ۱۷ شهید دادند. در حالی که اینها شاید ده هزار نفر بودند. خود بنی هاشم اگر سیّد الشّهداء را یاری میکرد ابدا، هیچ وقت شکست نمیخورد. ما همیشه به ابن عبّاس و محمد حنیفه ایراد میگیریم، این دو سه نفر را چماق کردیم و در سر آنها میکوبیم. اینها دو سه نفر بودند، مثلاً به هر دلیلی مریض بودند، فلج بودند، نابینا بودند، هر چه که بود.
این جمعیّت زیاد آل ابیطالب، بعد آل عبد المطلّب و بعد بنی هاشم. اصلاً توجیه ندارد که اینها یاری نکردند. چند نفر اینها مأمور و نمایندهی امام بودند؟ حالا سه یا پنج پسر عبدالله بن جعفر شهید شده است و آدم میتواند بگوید بالاخره سه یا پنج فرزند او شهید شده است. چون فرزندان مسلم بن عقیل ممکن است فرزندان عبدالله بن جعفر باشند، یعنی مشهور تاریخ آن است. حالا یا سه فرزند یا پنج فرزند او شهید شدند. فرزندان ابن عبّاس یا محمّد حنیفه به کربلا هم نیامدند!
حالا اینها را کنار بگذاریم که این سه یا چهار نفر معاریف هستند. کلّ آل ابی طالب، کلّ آل بنی هاشم جمعیّت خیلی زیادی هستند که نیامدند! حتّی از فرزندان امیر المؤمنین علیه السّلام و امام حسن علیه السّلام هم تعدادی نیامدند.
عدم وجود احادیث فقهی از امام حسن و سیّد الشّهداء علیه السّلام
این نشان میدهد که نفوذ فرهنگی کار خود را کرده است. یعنی اگر کسی ادّعا کند که محمّد حنیفه هم امامت سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام را به معنایی که ما قبول داریم قبول ندارد من اصلاً تعجّبی نمیکنم! یعنی اجازهی بیان حق داده نمیشود، رفتن در خانهی اهل بیت علیهم السّلام مجازات دارد.
۱۷ روز قبل از کربلا میثم تمّار که شخصیّت برجستهای است، به آن شکل مجازات میشود و هیچ کسی هم نمیتواند حرفی بزند. از طرفی جمعیّت اهل البیت تغییر کرده است، لذا مرجعیّتی دینی و سیاسی اهل البیت کنار گذارده شده است. لذا شما بگردید از سیّد الشّهداء و امام حسن علیهم السّلام استفتاء پیدا نمیکنید. یعنی یک گزارش نرسیده است که یک نفر از اینها سؤال کرده باشد که آقا مثلاً نماز چطور بخوانیم. آقا چطور حج برویم، امر به معروف و نهی از منکر چطور است، شرایط آن چطور است. یک مورد هم نیست. در حالی که از امام جواد علیه الصّلاه و السّلام دو جلد استفتاء داریم! تازه در کودکی امامت پیدا کرده است و بعضیها مشکوک شدند ولی دو جلد استفتاء داریم. از امام حسن و امام حسین علیهم السّلام مجموعاً یک مکتوب هم نیست.
مرحوم علّامه ادّعا میکنند که بنده به صورت مکتوب گشتم. علّامه طباطبایی هم میفرماید که شفاهی هم نیست، یعنی حدیث فقهی از این دو بزرگوار نیست. حدیث نیست یعنی چه؟ امام که جعل ندارد، باید یک مخاطبی باشد بیان کند ولی نیست. لذا میبینید که زبان همه در مقابل امام حسین علیه السّلام دراز است که نرو. مدام توصیه میکنند. مثل اینکه ما برویم مرجع تقلید خود را توصیه کنیم. اینکه او نظر بدهد نیست، ما مدام به او نظر میدهیم.
نافله نخواندن امام سجّاد علیه السّلام در سفر حج
این مسئله زمان حضرت سجّاد علیه السّلام کاملاً روشن است. یک مثال بگویم و وارد بحث امام سجّاد علیه السّلام بشویم. امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام که به زینت عابدان معروف است که در مورد آن توضیح میدهیم، وقتی میخواست به حج مشرّف شود، در حج… کسانی که کلّاً اهل عبادت نیستند بالاخره ایّام محرّم و شب قدر تحت تأثیر قرار میگیرند. آدمهایی که اهل اینها نیستند در ایّام حج اهل عابد و زاهد و مسلمان میشوند. امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام که یکی از عبادات او هزار رکعت نماز است که الآن توضیح میدهم، ایشان وقتی داشتند حج میرفتند نماز ظهر را که میخواندند نافلهی ظهر را نمیخواندند.
چون در سفر نافلهی ظهر و عصر به اجماع ساقط است. امام هزار رکعتی –امام سجّاد هزار رکعت نماز میخواند- ظهر را که میخواند نافله نمیخواند، عصر را هم میخواند و دوباره راه میافتاد برود. بعد این همراهان؛ تازه همراهان امام سجّاد که حالا نمیگویم شیعه هستند. بالاخره اینها امام سجّاد را پسندیده بودند. بالاخره در سفر گاهی ناشناس بود و گاهی شناس بود. اینها میدیدند این شخصیّتی که این همه اهل عبادت است…،
برخورد امام سجّاد علیه السّلام با شتر خود در سفر حج
اصلاً حالات ایشان را در سفر با شتر نوشتند خیلی حیرت برانگیز است. برای عرب خیلی عجیب است که یک نفر حدود ۲۰ سفر را با یک شتر به حج برود، چهارصد و چند کیلومتر. بعد یک بار با این طناب، تسمه به شتر نزند که چپ برو یا راست برو. اصلاً با این ضربهای که به چپ یا راست میزنند این شتر دردی احساس نمیکند. یعنی یک طوری فرمان او است. گفتند آن چیزی که برای ما تعجّب برانگیز بود این بود که امام سجّاد علیه السّلام ۲۰ سفر با این شتر رفت یک بار با این تسمه یا افسار را به گردن شتر نزد که چپ برو یا راست برو! مثلاً دست مبارک خود را روی گردن شتر میگذاشت و این شتر این طرفی میرفت و یا دست چپ را میگذاشت و شتر سمت چپ میرفت.
نبود مرجعیّت دینی برای امام سجّاد علیه السّلام
این شخصیّت که ریز به ریز زندگی او مورد توجّه بود، میدیدند که نماز ظهر و عصر را در سفر خواند، نافله نخواند، در حالی که هزار رکعت نماز میخواند! اینطور نقل کردند که امام سجّاد علیه السّلام منتظر میایستاد. اینها عابد و زاهد شده بودند. حالا هر کارهای که بودند الآن میخواستند حج بروند. اینها میایستادند نافلههای خود را بخوانند. میدیدند امام سجّاد علیه السّلام… اگر معاذ الله امام سجّاد علیه السّلام تنبلی میکرد، یعنی میخواستند حساب کنند میگفتند الآن که منتظر ما است بیکار است، او هم میتواند بیاید نماز بخواند، امّا او جلوی خیمه یا مرکب خود میایستاد، آنها نافله خود را میخواندند و بعد حرکت میکردند. همین نشان میدهد که امام سجّاد مرجعیّت دینی نداشت.
اگر ما با یک عالمی به یک جایی برویم بیشتر از اینکه بخواهیم کاری کنیم نگاه میکنیم که او چه کار میکند. آن کسی که هزار رکعت نماز میخواند چرا نافلهی ظهر و عصر نمیخواند؟ حالا یک وقتی است که میگوییم کار داشت، نشد. امّا الآن که معطّل ما است، بیکار ایستاده است. چون میخواهد بفرماید که من این را قبول ندارم و هیچ کسی هم سؤال نمیکرد. یعنی اهل بیت علیهم السّلام مرجعیّت دینی نداشتند، مردم نسبت به آنها طوری رفتار میکردند کأنّه مرجع نیستند. سیّد السّاجدین میخواست این معضل را حل کند. لذا حضرت یک طرحی در انداخت.
دوران ارتداد بعد از حادثه کربلا و شهادت امام حسین علیه السّلام
وجود مبارک حضرت سجّاد علیه السّلام در این شرایط میخواهند جایگاه اهل البیت را به جامعه برگردانند. یک مشکل دیگر هم دارند. بعد از قتل سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و آله و سلّم یک ناامیدی دامنگیر جهان اسلام شد. یعنی عدّهای گفتند که اصل این دین… این عبارت «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْن» را شنیدید. ارتداد لزوماً به معنای مرتد شدن نیست. یعنی مردم میگفتند پسر پیغمبر کشته شد و آسمان به زمین نیامد! همه چیز سر جای خود است، زلزله نشد! پس خدا چه وقتی قرار است در صحنههای اجتماعی ما ورود کند؟! هر اتّفاقی بیفتد این خدا ورود نمیکند. معاذ الله فرض کنید این اتّفاق برای مرجع تقلید شما بیفتد. ببینید چه ناامیدی حیرت آوری میشود.
عکس العمل علمای ما را نگاه کنید که بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری چطور است. حالا اصلاً شیخ فضل الله که قابل قیاس با امام معصوم نیست. وقتی امام حسین علیه السّلام به شهادت رسید، آنهایی که اهل دین و دیانت بودند از دین ناامید شدند. میگفتند پس خدا چه زمانی میآید ما را کمک کند. آنهایی که خیلی اهل دین و دیانت نبودند گفتند آخوندهایی هستند که آنها دارند بنی امیّه را ترویج میکنند.
تلاش فقهای منافق برای تخریب چهرهی سیّد الشّهداء علیه السّلام
آن زمان دو جریان مهم داریم که عین روزگار ما که دنبال دو قطبی و سه قطبی هستند، آن جریانها هم دنبال تخریب سیّد الشّهداء علیه السّلام با دو قطبی و سه قطبی کردن بودند. یکی جریان عبدالله بن عمر است که اینها زاهدان طرفدار بنی امیّه هستند. اینها میگفتند این عمل که سیّد الشّهداء علیه السّلام انجام داده است حرام بوده است و مردم میدیدند که اینها دارند بنی امیّه را تجلیل میکنند و یک گروه هم فقها و شاگردان ابن مسعود هستند. اینها رسماً با حکومتها نبودند، ولی مردم را از اینکه مبارزه کنند منع میکردند.
مرحوم امام رحمت الله در تحریر الوسیله یک فتوای خیلی جالبی دارند. میفرمایند اگر علمای دین ببینند سکوت آنها باعث توسعهی منکر است واجب است که قیام کنند. اگر ببینند سکوت آنها باعث عدم توسعهی معروف است واجب است که قیام کنند. اگر ببینند تأثیر نمیگذارد واجب است که قیام کنند. اگر ببینند کشته میشوند هم واجب است که قیام کنند. حضرت امام رحمت الله علیه کجا است؟! اینجا میفرماید: اهمّیّت مطلب مهم است.
امامت امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام سختترین دوران امامت اهل بیت
در واقعهی کربلا مردم دیدند که عالمان دینی آن عصر یا کار سیّد الشّهداء را غیر عاقلانه حساب کردند یا حرام حساب کردند یا هر گونه تحرّکی را نگاه میکردند و میگفتند این چه دینی است که همیشه عقربهی آن به سمت ظالمها است! عقربهی دینی که عالمان ترویج میکنند به سمت یزید میرود. از طرفی سیّد الشّهداء علیه السّلام شهید شدند و هیچ اتّفاق ماورایی نیفتاد.
لذا وقتی که امام سجّاد علیه السّلام به امامت رسید افسردگی شدیدی عالم اسلام را فرا گرفته بود. شما وضع روحی حضرت را هم در نظر بگیرید. ما فقط بتوانیم تصوّر کنیم یک فردی روز عاشورا را دیده است، صحنههای اسارت را دیده است که غیرت الله اعظم است و بعد نسیان او هم صفر است، یعنی هیچ پردهای روی حافظهی حضرت نمیافتد. ۳۴ سال بعد هم همان شکلی است. در آن شرایط امامت حضرت شروع شده است، یعنی نه جایگاهی برای او تعریف شده است.
شکوفایی مجدّد اسلام در دوران امامت امام سجّاد علیه السّلام
مقالهی علّامه سیّد جعفر مرتضی عاملی در مورد امام سجّاد این است «الإمام السَّجاد علیه السلام باعِثُ الاسلامُ مِن جَدید»یعنی امام علیّ بن الحسین پیغمبر دوبارهی اسلام است، یعنی اسلام نابود شده را دوباره بلند کردند. چیزی نمانده است. حضرت جایگاهی ندارد که او را بشناسند. معلوم است که امام سجّاد چه کسی است ولی مردم نمیشناسند. آن فاجعهی عظیم رخ داده است. شما هم وضع روحی حضرت را لحاظ کنید که لطیفترین و رئوفترین شخص عالم وجود خود امام معصوم است. ببینید چقدر مصیبت کشیده است. مردم هم ناامید هستند، از دین برگشتند؛ البتّه نه فقط به خاطر روایت «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْن».
یعنی شما تاریخ را نگاه کنید عدّهای وارد فسق و فجور شدند. دیدید بعضیها برای اینکه خود را از مشکلات رها کنند وارد مسیر دیگری میشوند که همه چیز را رها کنند. فسق و فجور زمان امام سجّاد علیه السّلام خیلی زیاد است. یک نمونهی آن این است که شنیدند یک رقّاصهای در بصره آمده است که یک روش جدیدی دارد یا یک سبک جدیدی دارد که إبن عبد ربّه میگوید همهی جوانهای مدینه اعم از زن و مرد به بصره سفر کردند تا ببینید که او چه کار میکنند. برای کنسرت او بلیط خریدند. در این شرایط امام سجّاد امامت کردند.
نهایت خفقان دوران امام سجّاد علیه السلام
حضرت یک مشکل بزرگ دیگر هم دارد و آن این است که به خاطر حفظ جان ایشان نه تنها تنصیص عمومی ایشان نشده است، بلکه تنصیص به شخص دیگری شده است که من امروز روضهی خود را این قرار میدهم. یعنی به جای اینکه سیّد الشّهداء… نمیخواهم بگویم بر امام سجّاد صلوات الله علیه نصّ امامت نداریم! نه، این را نمیخواهم بگویم، خاصّ الخاصها یک چیزهایی شنیدند. ولی آن چیزی که بین شیعیان مسلّم است این است که استقرار امامت علیّ بن الحسین صلوات الله علیه به شخصیّت ایشان بود نه به نص! هم شیخ صدوق، هم شیخ مفید، هم شیخ طوسی و هم طبرسی فرمودند.
یعنی بگویند ایشان به چه دلیل امام است؟ بگویند که همه شنیدند پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم ایشان را امام بعد از امام حسین علیه السّلام میداند یا همه شنیدند که امام حسین علیه السّلام ایشان را امام بعد از خود اعلام کرده است. حتّی وقتی سیّد الشّهداء صلوات الله علیه به امّ سلمه رداء امامت را دادند فرمودند بعد از من یکی از فرزندان من میآید و این را از شما طلب میکند. در این شرایط به صورت متواترِ علنی نص بر امامت نکرد. از طرفی سیّد الشّهداء علیه السّلام برای حفظ جان ایشان نصّ بر امامت بر علی اکبر علیه السّلام کرد. لذا من امروز میخواهم به این بزرگوار متوسّل شوم.
تفاوت رفتاری مردم مدینه در دوران امام باقر نسبت به دوران امام حسین علیهم السّلام
وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم الگوی بیبدیل خسته نشدن در راه خدا است. ما میتوانستیم این مباحثی که میخواستیم خدمت شما مطرح کنیم با این سؤال مطرح کنیم که آن لحظهای که به سیّد الشّهداء علیه السّلام جسارت شد، به بدن مبارک ایشان بیحرمتی شد، در کمترین نقل بیش از شصت ضربه به بدن مبارک حضرت اصابت کرد. لذا لباسهای حضرت قابل استفاده نبود ولی غارت شد تا آن عنایت مردم، شلوغ شدن در خانهی اهل بیت زمان امام باقر علیه الصّلاه و السّلام چه اتّفاقی افتاد که از آن بیحرمتی به اشتیاق مردم تبدیل شد. در این ۳۴ یا ۳۵ سال چه اتّفاقی افتاد؟
چون آنهایی که البسهی سیّد الشّهداء علیه السّلام را غارت کردند برای پول این کار را نکردند. میگوییم «السَّلَامُ عَلَى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ»آنها هتک حرمت کردند. از این عبارت فراوان داریم. حتّی خود اهل بیت هم گاهی از این گله کردند یا گریه کردند که هتک حرمت صورت گرفت. بعد آن حرمت عجیبی که غیر شیعهها به امام باقر علیه السّلام گذاشتند! چه اتّفاقی افتاده است.
ناامیدی و ارتداد مردم بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام
وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه و آله و سلّم در سه یا چهار بحران کار خود را شروع کردند که دیروز بحرانها را عرض کردیم، الآن فقط جمع بندی آن را عرض میکنم.
وضع روحی مردم کاملاً به هم ریخته بود. وضع روحی حضرت بدتر بود، به این جهت که نسیان حضرت صفر است و ایشان ۳۴ یا ۳۵ سال روز عاشورا داشته است. آن هم روز عاشورایی که شاهد بوده است! حالا غیر از اینکه فهم ایشان متفاوت از فهم عادّی است، نسیان هم نداشته است. همینطور مردم به شدّت یا افسرده و ناامید و سرشکسته هستند و یا اصلاً مردّد شدند که اسلام برنامه دارد، دین است! متأسّفانه عالمان دینی هم در آن روزگار با سکوت خود یا با تأیید یزید؛ یعنی مردم دیده بودند که افرادی ۲۰ سال روی منبر رسول خدا در مدینه امیر المؤمنین علیه السّلام را لعن میکردند و هیچ عکس العمل منفی نشان نمیدادند، بعد از ۲۰ سال، حالا که عکس العمل نشان میدادند عکس العمل در برابر قیام علیه یزید بود! مردم میگفتند چرا هر وقت اینها اعتراضی میکنند این اعتراض به نفع دشمن میشود؟!
اینجا یک نکتهای را عرض میکنم که خدا به داد ما برسد اگر عالمان روزگار ما هم اینطور باشند. یا حرف نزنند یا وقتی حرف میزنند بد موقع باشد. خطر برای اصل دین است. مردم میگفتند این چه اسلامی است که ۲۰ سال که داماد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم لعن شد ساکت هستند، حالا که حرف میزنند دربارهی اینکه سبط پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در برابر یزید قیام کرده است حرف میزنند. یعنی علما به جای امام حسین ریش خود را خرج یزید کردند! یک عدّه افسرده از آن فاجعه و یک عدّه بدبین.
انحطاط اخلاقی مردم مدینه در عصر امامت امام سجّاد علیه السّلام
لذا اکثریّت جامعه به خوش باش و بگذران گذراندند. اقوال تاریخی میگوید بزرگترین نفوذ تاریخ اسلام و بزرگترین شبیخون فرهنگی برای مدینه است، بر خلاف کوفهای که تخریب شده است، چون خواستند تخریب شود. سردمدار تخریب کوفه پسر عمر است. حالا نمیخواهم بگویم کوفه هیچ مشکلی ندارد، چرا کوفه هم مشکل دارد ولی وضع مدینه از همه جا خرابتر است. اعمال منافی عفّت و همجنس گرایی در مدینه بیداد میکند. دارم در دوران امامت امام سجّاد علیه السّلام عرض میکنم. کنسرت و موسیقی مشهور است. مردم مدینه به طرفداری غنا و اینها مشهور هستند. ابو یوسف که شاگرد برجستهی ابوحنیفه است، بعدها میگوید مردم مدینه من متعجّب هستم که اینجا شهر پیغمبر است یا شهر رقّاصها! اینقدر تغییر کرده است. طبیعی هم است. دشمن همیشه به بیوت بزرگان، به خانهی بزرگان، به شهر بزرگان عنایت تام دارد. ۲۴ ساعت و بدون مرخّصی کار میکنند!
فقهای مبتلا در زمان امام سجّاد علیه السلام
میگفت من متعجّب هستم که فقیهی از شما نمیشناسم الّا اینکه مبتلا است. حتّی شما آن بُشر حافی را که شنیدید اگر دهها نفر مثل آن را در روایات غنا و کنیز خواننده ببینید، میفهمید که بین شیعیان هم رواج دارد. چون پول دادن برای کنیز خواننده مثل این میماند که یک نفر برود ماشین کروک که سقف ندارد بخرد. شاید صد کنیز و برده میتوانست بخرد. میآید پیش امام میگوید: یا بن رسول الله من یک کنیز خواننده خریدم. این معامله باطل است؟ یا عمل حرام انجام دادم معامله صحیح است؟ مالیّت آن چطور است؟ چون این بحث مفصّل است؛
اهل اصول میگویند وصف مفهوم دارد یا ندارد؟ میگویند مفهوم ندارد. بعد میگویند عبد کاتب چطور؟ چون طرف میخواست یک برده بخرد ۵ هزار تومان، عبد کاتب خریده است دو میلیون تومان! وصف آن را پول داده است. کنیز خواننده هم همینطور است. مثلاً کنیز مطبخی ۱۱۵۰ تومان بوده است، کنیز خواننده ۵ میلیون. برای این وصف پول داده است. اینجا میگویند مستثنیات به مفهوم وصف است. حتّی بین شیعیان هم است، یعنی اصلاً شهر آلوده است. طبیعی هم است. وقتی مردم از دین، از ارتباط معنوی ناامید شوند عدّهی زیادی خود را به بیخیالی میزنند و غرق در شهوات میشوند. دورهی امام سجّاد امام غرق شدن در شهوات است.
تضعیف شدن جایگاه اهل بیت علیهم السّلام توسط بنی عبّاس
مشکل دوم که عرض کردیم این بود که هزینهی ارتباطگیری خیلی بالا است. یک نفر هم میخواهد با امام سجّاد علیه السّلام ارتباط بگیرد عرض کردیم که دست و پای برادر خوانندهی حضرت را بریدند! از آن چهار نفری که روز اوّل به حضرت وصل شدند، دو نفر شهید شدند و به طروز وحشیانهای با شکنجه کشته شدند، یعنی قبل از مرگ مصله شدند.
از طرفی جایگاه امامت به معنای امامتی که ما میگوییم نه، به این معنا که ما استفتاء کنیم. در مسائل سیاسی و اجتماعی استفتاء کنیم. حالا بعضی جاها را تقیّه میکنم و اصلاً نمیگویم که شبهه درست نشود. حتّی شیعیان خیلی کار ندارند، وای به حال بقیّه. اینکه ما باید به یک امام رجوع کنیم، در زندگی خود میزانی داریم، این هم کنار گذاشته شده بود و علّت اصلی آن این بود که اهل بیت را به سادات تقلیل دادند، آن هم سادات بنی الزّهرا نه، سادات بنی هاشم! و این چقدر برای ما مصیبت درست کرد.
هم بنی امیّه و هم بنی عبّاس مدّعی بودند که ما اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هستیم. معروف است که وقتی بنی عبّاس رفتند شام را گرفتند، پیرمردهای شام آمدند شهادت دادند که ما تا به حال خیال میکردیم که پیغمبر به جز بنی امیّه اهل بیت دیگری ندارد!
معرفی اهل بیت توسط امام سجّاد علیه السلام در شام
شما این را از معرّفی امام سجّاد در خطبهی شام هم مییابید، چون حضرت فقط معرّفی کرد و چیزی دیگری نیست. اگر نگاه کنید فضایل اهل بیت را فرموده است، آن هم نه فضایل ویژه. یعنی شما از آن حرفهای عجیب و غریب نمیشنوید. حضرت یک معرّفی عادّی کرده است و همین هم یزید را به هم ریخته است، یعنی اینکه اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم در شام منقرض نشدند! در مدینه توسعه دادند که همهی فامیلهای پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم اهل بیت هستند. لذا جایگاه مرجعیّت اهل بیت علیهم السّلام به هم ریخت.
دوران سخت امامت امام سجّاد علیه السّلام
هیچ اتّفاق اجتماعی موفّقیّت صد درصد ندارد، ولی این فضای عمومی جامعه است. در این شرایط امام سجّاد صلوات الله علیه قیام کردند. مشکل مهم دیگر حضرت این بود که حضرت از پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلّم نصّ بر امامت به صورت عمومی نداشتند. بله، شیعیان یک چیزهایی دارند ولی آنها مخفی هستند. به گونهای مخفی هستند که یکی را عرض میکنم تا ببینید در چه شرایطی است. حتّی در دورانهای بعدی بزرگترین روات ما مانند هشام، مانند زراره یا نمیدانستند که امام بعدی چه کسی است یا اجازهی بیان به پسران خود را نداشتند. حتّی در برههای وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی از امام بعدی خبر ندارد! اینقدر مخفی است، یعنی امام را میکشتند.
وجود مبارک زین العابدین علیه السّلام جایگاه اثبات شده نزد مردم ندارد که بخواهد قیام کند. یعنی هنوز جزء خواص جامعه نیست. بین خود او و خدا مشخّص است، ولی مردم او را به این جایگاه نمیشناسند. کار او خیلی سخت است. یعنی آن وضع روحی و این عدم شناخت. اینکه سیّد الشّهداء علیه الصّلاه و السّلام روز عاشورا میفرماید بروید از اصحاب بپرسید که سبط پیغمبر و سیّد شباب اهل جنّت من هستم، این بلا را سر حضرت آوردند. حالا این جایگاه را برای علیّ بن الحسین علیه الصّلاه و السّلام نمیدانند، نمیشناسند. حالا ایشان چطور باید قیام کند! بنده معتقد هستم که ایشان قطعاً «خالِصاً لوجهِ اللَّهِ» عبادت میکرد، ولی از راهبرد زیست سلوک اسلامی و زهد اسلامی استفاده کرد.
غرض امام سجّاد علیه السلام از عبادت
ایشان شروع به عبادت کردن «خالِصاً لوجهِ اللَّهِ» کرد، ولی یک غرض آن هدایت مردم بود. این حالت چهار بعد داشت. اوّلین مورد اینکه عبادات حضرت خیلی شدید بود. طوری که مردم از شدّت آن تعجّب میکردند. رقباء هم میدان را خالی کردند. بالاخره در هر عصری هر جایی که فسق و فجور زیاد است، چون فطرت انسانها اهل عبادت است یک عدّه هستند که دکّان داری میکنند. همه جا همینطور است. حالا یا رمّال و جنگیر و دعا نویس هستند یا اهل عبادت هم هستند و یا مرد خدا هستند. شدّت عبادت حضرت هزار رکعت نماز در شبانه روز است.
عبادت و بندگی طاقت فرسای امام سجّاد علیه السّلام
یک چیزی هم عرض کنم و آن این است که باید زندگی اهل بیت علیه الصّلاه و السّلام را جامع دید. ما نداریم که امام صادق علیه السّلام هزار رکعت نماز میخواند یا امیر المؤمنین علیه السّلام در دوران حکومت خود هزار رکعت نماز میخواند، ولی امام سجّاد که ابدا مشتری نیست که او را هدایت کند، کسی گوش به حرف او نمیدهد. اگر هم بخواهند در خانهی اهل بیت بیایند میخواهند پول میگیرند. وقتی کاری ندارد، عرصههای اجتماعی خالی است اوّلین گرایش او عبادت است. ممکن است این سؤال پیش بیایید که هزار رکعت یعنی ۲۰ ساعت، البتّه آدم که نماز مستحبّی میخواند میتواند کارهای دیگر خود را هم انجام دهد. برای امام سجّاد هم نوشتند نماز مستحبّی میخواند و گریه میکرد. یعنی ۲۰ ساعت گریه میکرد! مردم از وضع عبادت حضرت بریده بودند، برای آنها حیرتآور بود.
روزه گرفتنهای همیشگی امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام
این فقط هزار رکعت نماز در شبانه روز نبود، اکثر روزها روزه بود. مثلاً معروف است به خادم حضرت گفتند که آقا را وصف کن. گفت طولانی بگویم یا یک جمله بگویم. گفت نه، یک جمله بگویید. گفت به خدا سوگند هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم. به خدا هیچ روزی قبل از اینکه آفتاب از وسط آسمان برود برای او سفرهی غذا پهن نکردم. بعد وقتی غروب میشد؛ حالا یا روزه بود یا معمولاً دم غروب غذا میخورد، وقتی ظرف غذا را میآوردم ظرف غذا را در دست میگرفت که سیّد بن طاووس در لهوف میفرماید که آقا میفرمود این میراث از آباء ما است.
میگوید حضرت ظرف غذا را نگاه میکرد و شروع به گریه کردن میگفت. میگفت مادامی که من کنار ایشان بودم اینطور بود. نه یک روز و دو روز، یک سال اوّل نه، این ظرف را نگاه میکرد و شروع به گریه کردن میکرد.
حضرت در خیابان هر چیزی میدید گریه میکرد، ندیدم. بعید نیست که اینطور باشد ولی این است که همان مضمون است که این ظرف غذا را میگرفت و شروع به گریه کردن میکرد. در بعضی از نقلها تفاوتی است که میگویند فرمود پدر ما گرسنه بود وقتی از دنیا رفت. میگوید اشک امام داخل غذای او میریخت. غذا با اشکهای امام ممزوج میشد. نگاه میکردند میدیدند که این آقا روزها روزه است و غذا نمیخورد، شبها مشغول عبادت است، دائماً نماز میخواند و گریه است.
اینقدر این عبادت شدید بود که مردم از شدّت عبادت نگران حال حضرت میشدند! مثلاً خواهر حضرت فاطمه بنت الحسین میرفت بعضی از صحابهها را خبر میکرد و میگفت ترخدا بروید بگویید پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم اینطور نبوده است، دارد خود را میکشد! نگران حضرت شده بودند.
محبوبیّت اجتماعی بینظیر حضرت سجّاد در تاریخ اسلام
آن چیزی که امام سجّاد را بینظیر کرد که در تاریخ اسلام به جز پیغمبر احدی به این جایگاه در بین مسلمین نرسیده است، حتّی امیر المؤمنین علیه السّلام، حتّی امام حسین علیه السّلام این جایگاه را ندارند که امام سجّاد علیه السّلام دارد. اگر در تاریخ را نگاه کنید مقبولیّت اجتماعی زین العابدین علیه السّلام بعد از پیغمبر در تاریخ اسلام نظیر ندارد، دومی وجود ندارد، حتّی امیر المؤمنین علیه السّلام! مقبولیّت عمومی داشت. آن هم این بود که ایشان با این همه عبادت و غرق شدن و استغراق در صحنههای اجتماعی فعّال بود. این آن چیزی است که حیرتآور است.
بعضی بزرگان عبّاد که اینها فقهای شیعه بودند مثلاً به شاگردان خود میگفتند امروز مجلس است؟ من هم میخواهم شریک شوم، یک جعبه شیرینی بخرید. بعد یک دویست تومانی میدادند اصلاً خبر نداشت که شیرینی فروشی است؟ کیلویی چند است؟ او دیگر در این دنیا نیست. نقص او نیست و او نمیداند. مگر آدم چقدر ظرفیّت دارد. آنها در این دنیا نبودند. اصلاً از بعضی از چیزها خبر نداشتند که وضع خیابان چطور است، چون غرق جای دیگر بودند. این تنقیص آنها نیست.
بخشش امام زین العابدین علیه السّلام
وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه بر خلاف اینکه باید برای عبّاد و زهّاد خرج میکردند و زندگی آنها را تأمین میکردند، خود حضرت هر روز روزه است و یا هر روز غروب غذا میخورد. بعضی نقلها میگویند پنج شنبه و جمعه، بعضی نقلها میگویند هر روز در خانهی حضرت باز بود و کسی در مدینه گرسنه بود میدانستند که یک جا است که هر روز نهار میدهد. این یک وجهی بینظیر برای آن عابدی است که اصلاً در این دنیا نیست! حالا نمونهی آن را عرض میکنم.
یک نفر شرط بندی کرد که چقدر به من میدهید که او را بخندانم. شرط بستند و رفت و شروع به ادا در آوردن کرد. حضرت که راه میرفت این شخص هم میآمد جلوی حضرت میایستاد. این ناامید شد و برگشت. کمی که رفت حضرت به همراه خود گفتند چه کسی بود؟ یعنی طبیعی است دیگر. پای او در زمین نیست!
بعد نوشتند بیشتر اوقات گوسفند قربانی میکرد. مثلاً حدّاقل هفتهای یک بار. بعد خود او تقسیم میکرد. شما در نظر بگیرید همان عابد! مثلاً میگفت این سهم فلانی است. فقرای شهر را یکی یکی نام میبرد، یعنی فقرای شهر را میشناخت، ولی این دلقک را به رسمیّت نمیشناخت. امر به معروف و نهی از منکر همین است؛ میگوید ما به رسمیّت میشناسیم. او را نمیشناسیم که در صحنهی جامعه بیاید و ظهور پیدا کند. او باید ظهور پیدا کند و این را به رسمیّت نمیشناسیم. برای ما منکر است. ناشناخته است. گناه که ناشناخته نیست، میگوید من او را به رسمیّت نمیشناسم. مثل اینکه ما با اسرائیل فوتبال بازی نمیکنیم. میگوییم تو را به رسمیّت نمیشناسیم، تو اصلاً کشور نیستی! حضرت فقرا شهر را به اسم میشناخت.
دلسوزی و غمخواری امام سجّاد علیه السّلام نسبت به گرفتاریهای مردم جامعه
بعد مرحلهی بعد حیرتآورتر است. یکی از نقلها این است که زین العابدین صلوات الله علیه نمیتوانست گریهی افراد را تحمّل کند. یک نقلی دیدم که میگوید ایّامی که وضع حضرت خوب بود خیلی بخشش میکرد. اگر وضع او خوب نبود نمیآمدند مشکلات خود را به ایشان بگویند. چون یک نقل داریم که یک نفر آمد گفت آقا من گرفتار هستم. حضرت هم شروع به گریه کردن کرد.
من نمیتوانم تحمّل کنم. شما آن عابد را در نظر بگیرید که اینقدر در بین مردم باشد، طبیعتاً رفتار مردم عوض میشود. اصلاً نیازی نیست که شیعهی او باشند. عظمت او «طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُمْ» فقط تکوینی نیست. بزرگی او طوری بود که بقیّه خود را در برابر او پست میدیدند، خار میدیدند. ایشان اهل تقاص گرفتن و مقابله به مثل نبود. پسر طلحه شروع به گریه کردن کرد. حضرت فرمود گریه نکن، برای چه گریه میکنی! اصلاً حدس بنده است که چه باید میگفت؟ باید میگفت آقا ما خیلی بیچارهی تو هستیم.
نمیخواست بگوید، چون شیعه نبود.! گفت آقا قرض دارم. نمیگویم قرض نداشت ولی بالاخره دیدید دانش آموزی را به مدرسه میبرند و گریه میکند و مادر خود را میخواهد. یک نفر هم گریه میکند و میگوید دل من درد میکند، شاید دل او هم درد کند. گفت آقا قرض دارم. حضرت فرمودند قرض تو با من! برای چه گریه میکنی؟!
اوّل فرمود دِین تو با من، بعد فرمود چقدر است؟ این خیلی فرق دارد تا اینکه بگوید دِین تو چقدر است؟ ما میتوانیم جور کنیم. حضرت فرمود دِین تو با من، چقدر است؟ گفت ۱۵ هزار سکّه. فرمود یک نفر را بیاورید که به در خانه بفرستد و برای شما پول بیاورد. برای چه گریه میکنید. این رفتار با اسامه است.
برخورد محترمانهی امام زین العابدین علیه السّلام با حاکم مدینه
میخواهم بگویم امام سجّاد علیه الصّلاه و السّلام از راه غیر تکوینی… از روشهایی که اسلام آورده است مردم را بیچارهی خود کرد که حالا جلسهی بعد عرض میکنم که چه گفت. یکی از حکّام… این سلاطین همیشه اینطور هستند. یک نفر را میآورند استاندار میکنند. از او استفاده می کنند و او را کنار می گذارند.
حاکم مدینه متّهم شد که خیانت کرده است. او را در میدان اصلی شهر بستند و به مردم گفتند هر کسی کینهای دارد بیاید جبران کند. مردم صف بستند، یکی میآمد سیلی میزد و میرفت. یکی میآمد مشت میزد و میرفت. یکی میآمد آب دهان میانداخت و میرفت. یعنی اوج تحقیر است! بعد میگفتند که مردم بیایند بایستند. یک عدّه را صدا کردند.
حضرت سجّاد علیه السّلام هم ایستاده بود. از او نقل کردند که میگفت من از علیّ بن الحسین علیه السّلام میترسم، چون او را اذیّت کردم. این عبارت عجیب است. عربها به هم پسر عمو میگویند چون در نسل خود یک جایی به هم میرسند. وقتی نوبت حضرت رسید و مقابل حاکم معزول مدینه ایستاد فرمود ای پسر عمو! -چون امام سجّاد علیه السّلام با تمام وجود خود اسارت را میفهمید- فرمود: ای پسر عمو! خدا شاهد است که دوست نداشتم تو را در این حال ببینیم. آقا طرف ناصبی است! امام از رفتار بد گنهکاران بیزار است، ولی از این که کسی هدایت نشود آسیب میبیند، اذیّت میشود.
فرمود به خدا دوست نداشتم تو را در این حال ببینم. اگر حاجتی داری بگو من انجام دهم. بعد برگشت فرمود… بالاخره شما تصوّر کنید اصلاً امام هم نه، این عابد هر جایی برود یک عدّه دنبال او جمع میشود که او را ببیند. فرمود اگر کسی برای من احترام قائل است از این شخص بگذرد. اینطور او را ایستاده نگه ندارید.
امام سجّاد علیه السّلام در مجلس یزید
یکی از چیزهایی که خیلی جانسوز است و در مقتل خوارزمی آمده است این است که وجود مبارک زین العابدین علیه السّلام فرمود وقتی ما را به شام بردند امرا و سلاطین و لشکریان در این مجلس… این مجلس یزید مجلس خصوصی بود. اگر شنیدید که او «لَعِبَتْ هَاشِم»[۸] و غیره را گفت در مجلس خصوصی گفت، وگرنه یزید نماز جمعه هم میخواند و سخنرانی هم میکرد. جرأت نداشت جلوی مردم کفر بگوید. وقتی مجلس خصوصی است جمعیّت کم است. امرا و سلاطین و سفرای کشورها و امیران ارتش بخواهند بیایند جا نمیشود.
لذا امام سجّاد فرمود: «کَانَ یَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشَّرَابِ»مکرّر مجلس درست کرد و ما را با دست بسته در مجلس برد. یک بار این اتّفاق نیفتاد! حالا حضرت در یکی از اینها سخنرانی کردند، ولی یک بار اتّفاق نیفتاد. «کَانَ یَتَّخِذُ» معلوم است که تکرار شده است. اگر دربارهی اینکه یک اسیر ناصبی را گرفتند و بیحرمتی میکنند عکس العمل نشان میدهند، فرمود آن ملعون ما را در مجالس متعدّدی با دست بسته، روی پا ایستاده…
استقامت امام سجّاد علیه السّلام در هدایت جامعه
او که هیچ هزینهای نداد بلکه به دست آورد، هم پول خوبی از حکومت گرفت و هم اینکه همیشه چک سفید داشت. برادر همسر او میگوید: بعد از این قراردادی که ما با بنی امیّه در ایجاد مشروعیت برای یزید بستیم، هر وقت هر کسی را به شام میفرستادیم، هیچ دری به روی او بسته نبود. او که سود برده، از مردم ناامید است ولی علیّ بن الحسین صلوات الله علیه از هدایت مردم ناامید نبود، نه شیعه! آن چیزی که برای من حیرتآور است این است که امام سجّاد صلوات الله علیه برای هدایت اهل سنّتی که میدانست شیعه نمیشوند ولی برای اینکه انحراف آنها کم بشود تلاش زیادی کرد.
اگر ما در آن شرایط باشیم میگوییم: اصلاً همه بمیرند، به درک! آن کسی که هزینه نکرده است میگوید: بروید، گم شوید، امّا امام سجّاد علیه السّلام که همهی وجود خود را هزینه کرده است (عرض کردیم) شبها بار به دوش میکشید و برای فقرای اهل سنّتی که هیچ اعتنایی نداشتند، نه در کمک به سیّد الشّهداء علیه السّلام، نه در خوانخواهی برای حضرت و نه در عزاداری برای حضرت. حضرت تلاش میکرد آنها شبها گرسنه نخوابند یا انحرافاتی که حضرت میدید برود جبران کند که چند نمونه از آنها را بیان خواهم کرد. خود این مسئله حیرتآور است، حضرت نماز خستگیناپذیری است، نماد مجاهده و استقامت فی الله است.
بعضی جاها خود من نمیفهمم آقا چطور اینقدر نسبت به شرایط جامعه امیدوار است. شاید منظر او همین منظر است که خستگیناپذیر است. یک وقت دیگر هم در هیئت میثاق بیان کردم، اگر نگاه کنید ایشان چند روز قبل از انتخابات مجلس، راجع به شکست امیر المؤمنین علیه السّلام در ماجرایی که حضرت خانهنشین شد بیان فرمودند و بعد فرمودند: ولی حضرت خسته نشد. این توحیدی که إنشاءالله خدا روزی ما کند، ما را به جایی میرساند که نباید از بندگان خدا مأیوس بشویم، ما باید وظیفهی خود را انجام بدهم. نماد این استقامت، امام سجّاد علیه السّلام است.
شکل متفاوت قیام حضرت سجّاد علیه السّلام
این شرایط حضرت بود و ایشان شروع به قیام کردند. چه کردند؟ اوّل حضرت باید جایگاه خود را در جامعه تثبیت کند، نصّی نیست (نصّ بر امامت یک شیعه اگر میخواست تحقیق کند، چرا گرچه بزرگان شیعه میفرمایند امامت امام سجّاد علیه السّلام با اختبار منعقد شد نه با نص. نه اینکه نص نبود؛ یعنی واضح شد تنها کسی که میتواند امام باشد به دلایلی که تنها فرزند سیّد الشّهداء علیه السّلام است، بعد هم با آن شرایطی که خلاصهای عرض کردیم -و الآن هم میخواهم جمعبندی کنم تا ادامه بدهم- حضرت به نصّ عمومی به امامت نرسید) چیزی که حضرت لله انتخاب کرد ولی هدایت مردم را هم لحاظ کرد این بود که عبادت حضرت بروز کند. اینکه چه صفتی از امام بروز کند، این به شرایط امامت او برمیگردد. کما اینکه کرامت حضرت مجتبی علیه السّلام هم همینطور است.
کاملاً در مسیر هدایت مردم است کما اینکه کرامت حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام هم همینطور است، در جهت مبارزه با هارون است. نه اینکه آن کرامت لله نیست ولی غرض عقلایی دیگری هم دارد که هدایت مردم است یا تخریب چهرهی ظالم عصر است. هر کدام یک غرضی دارند، اینطور نیست که بدون هدف پولی به مردم بدهد؛ هم لله پول میدهد و هم غرض عقلایی برای هدایت دارد.
خانهی امن حضرت سجّاد علیه السّلام در واقعهی حرّه
یکی از مسائلی که برای بنده حیرتانگیز است و همیشه وقتی میخواهم به حضرت توسّل کنم میگویم که ما از مروان بدتر نیستیم این است: در واقعهی حرّه که اوّل میخواستند خانهی علیّ بن الحسین علیه السّلام را خراب کنند. بعد دیدند امام سجّاد علیه السّلام فقط دو، سه ماه از جامعه ازلتگیری کرده و گوشه نشسته است –طبق بیان علل الشّرایع صدوق- که آن هم بعد از شهادت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام است که آن هم در راه امامت حضرت است که آن هم چادری میزنند و بیرون از مدینه زندگی میکنند.
وقتی مسلم بن عقبه میآید، اوّل میپرسد علیّ بن الحسین علیه السّلام کجا است؟ بعد میگویند: او اصلاً داخل شهر نیست. یعنی در بین این شورشیان –از نظر شما- نیست، او در بیرون شهر در حال عزاداری است. لذا چون برای آنها هزینه داشت اعلام میکند: پس تنها خانهی امن مدینه، خانهی علیّ بن الحسین علیه السّلام است چون بهانهای ندارد، حضرت بیرون از شهر هستند. اصلاً حضرت به کسانی که قیام کردهاند کاری ندارد. این تنها گوشهگیری حضرت است.
تبلیغ امامت توسط امام سجّاد علیه السّلام
این جایگاه که برای حضرت ایجاد شد در دعای ۴۷ صحیفه که کاملاً نشان میدهد صحیفهی سجّادیه تعلیمی است –من دو، سه جمله از آن را میخوانم- میفرماید: خدایا، «رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَایِبِ أَهْلِ بَیْتِهِ» خدایا، به آن عطائی که به اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیهم اجمعین داشتی، به آن افراد خاص، صلوات و درود خود را بفرست، که آنها «جَعَلْتَهُمْ … حُجَجَکَ عَلَى عِبَادِکَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِیراً بِإِرَادَتِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِیلَهَ إِلَیْکَ، وَ الْمَسْلَکَ إِلَى جَنَّتِک که اینها جَعَلْتَهُمْ حُجَّهً عَلَى عِبَادِکَ»، فضائل اهل بیت علیهم السّلام را میگوید.
بعد میفرماید: هر عصری دین خود را به واسطهی یکی از امامان اهل بیت علیهم السّلام تأیید کردی. حضرت خودش را نمیگوید. «وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ»، اطاعت او را بر ما واجب کردی. مردم میگویند: این آدم چه کسی است که امام سجّاد علیه السّلام که ما در برابر او سپر انداختهایم میگوید: به ما دستور دادهای که مطیع او باشیم. بعد عبارت حضرت این است، میفرماید: به ما توفیق شکرگزاری نعمت وجود او را عطا کن.
زمینهسازی امام سجّاد علیه السّلام برای امامت حضرت باقر علیه السّلام
حضرت سجّاد علیه السّلام چه تبلیغی در مورد مسئلهی امامت کرده است! «فَأَوْزِعْ لِوَلِیِّکَ شُکْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیْهِ، وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِیهِ»، بعد از اینکه امام زمان خود را دعا میکند، میفرماید: «وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً یَسِیراً، وَ أَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ»، ظاهر دعا میگوید: من آن امام نیستم. میدانید اگر امام سجّاد علیه السّلام میفرمود من آن امام هستم یا شهید میشد، یا به مرگ طبیعی از دنیا میرفت این مسئله قطع میشد ولی امام اهل بیت، تمام شدنی نیست.
امام اهل بیت یک عنوان حقوقی است که در هر عصری میتواند مصداق داشته باشد. حضرت تا زمان امام زمان را تبلیغ میکند. به ما گفتهاند برای امام زمان عجّل الله فرجه همین را بگوییم، «وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ»، خدایا، رأفت و رحمت آن امام را شامل حال ما بگردان. این را امام سجّاد علیه السّلام در مورد امام عصر خود بیان میکند، در حالی که امام، خود او است! بعد میفرماید: «وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِینَ مُطِیعِینَ»، ما را سامع، گوش به فرمان، مطیع، «وَ فِی رِضَاهُ سَاعِینَ»، اگر ملاحظه بفرمایید، در دعای ۴۷ صحیفه است. حضرت امامت را هم تبلیغ میکند.
وقتی امام باقر صلوات الله علیه به امامت میرسند به عنوان مردی از اهل بیت علیهم السّلام دیگر مردم نمیگویند کلّ سادات بنی هاشم، به ویژه اینکه حضرت باقر صلوات الله علیه… جابر میگوید در کودکی حضرت به محضر او رفتم. میخواستم سراغ امام سجّاد علیه السّلام بروم. میگوید: فاطمه بنت الحسین سلام الله علیها پیش من آمد و گفت: من نگران علیّ بن الحسین علیه السّلام هستم، این عبادت او را از پا در میآورد. برو بگو پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هم اینطور نبود. میگوید: من رفتم پیش امام سجّاد علیه السّلام با حضرت صحبت کنم، جلوی درِ خانه یک خردسال را دیدم.
منبع: www.hkashani.com