سفارش امیر المؤمنین (علیه السّلام) به امام حسن (علیه السّلام) در مورد خواهران و برادران
حضرت عبّاس:
حجت الاسلام کاشانی: اینکه شما میبینید امیر (سلام الله علیه) به این موضوع اشاره میکنند وقتی میخواهند به حضرت مجتبی (صلوات الله علیه) ۱۶ خواهر و برادر دیگرش را… در تعداد فرزندان حضرت امیر (سلام الله علیه) مورد اختلاف است. از ۱۵ تا ۲۵ فرزند گفتهاند. منابع قدیمی اکثراً ۱۷، ۱۸ فرزند را اسم بردهاند، امّا حالا روی عدد آن تأکیدی ندارم. اینکه وقتی میخواهند اسامی فرزندان خود را به حضرت مجتبی (سلام الله علیه) ذکر کنند وقتی به حضرت حسین (علیه الصّلاه و السّلام) میرسند میگویند: «وَ أَمَّا أَخُوکَ الْحُسَیْنُ» امّا دربارهی برادر تو حسین (علیه السّلام) «فَهُوَ ابْنُ أُمِّکَ» او پسر فاطمه است.
«وَ لَا أَزِیدُ الْوَصَاهَ بِذَلِکَ» و هیچ چیزی اضافه بر این نمیگوید. معلوم است که فرزند فاطمه بودن و از سوی دیگر فرزند حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) بودن باعث ایجاد حرمت میشود و شما میبینید کاری کرده که عالم را بیچاره کرده است. اگر هم میبینید در کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) زیر بازوی یک معصوم را میگیرد به این علّت است که او هم این ویژگی را دارد و از همین پدر و مادر است؛ یعنی آن ویژگی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای امام حسین (علیه السّلام) ذکر میکنند زینب کبری دارا است.
ویژگیهای مشترک قمر بنی هاشم (علیه السّلام) و حضرت علی (علیه السّلام)
بذر وجود انسان باید بالقوّه ارزشی داشته باشد تا بتوان روی آن کار کرد. اینکه در روایات آمده و در بین فرزندان امیر المؤمنین عدّهای اصلاً به کربلا نیامدهاند. عدّهای هم آمدند و شهید شدند ولی جایگاه قمر بنی هاشم را ندارند، هم صفات اکتسابی آن بزرگوار است و هم بعضی از آن صفات جبلّی است که یکی از آن صفات مادر است.
اینکه امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) به برادر خود میفرمایند: از یک خانواده و عشیرهی مهم، شجاع، سابقهدار، مجاهد کسی را انتخاب کن چون آن کارهایی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای پیغمبر انجام داده است خیلی حرف مهمّی میخواهم بیان کنم ولی از دهان ناپاکی چون من بیرون نمیآید. آن کارهایی که امیر المؤمنین برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام داده است قرار است این وجود برای سیّد الشّهداء انجام دهد. این پنج، شش ویژگی که امیر المؤمنین دارد و احدی را نسبت به رسول خدا نمیشود به او تشبیه کرد قمر بنی هاشم انجام داده است.
ویژگیهای منحصر به فرد حضرت عبّاس (علیه السّلام)
یکی از کارهایی که ایشان انجام داده است علمداری است، یکی از موارد امید لشکر بودن است، در تاریخ آمده است که تا وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) در جنگ حضور دارند سپاه در آرامش هستند. اگر فرار کنند هم میدانند که اسلام شکست نمیخورد. از دیگر موارد مقام برادری است.
صفات دیگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) «وَ کَاشِفِ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ» میگوییم تو «کَاشِفِ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الرّسول» هستی این مقام بسیار بالایی است. پیغمبری که هیچ چیزی در این عالم وجود نمیتوانست قلبش را منفعل کند. خدا میگوید: من او را بردم و آسمانها را به او نشان دادم که بخشی از آن را به ابراهیم (علیه السّلام) هم نشان داده بودم؛ ابراهیم (علیه السّلام) تماشا کرد و محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) «ما زاغَ الْبَصَرُ»گوشهی چشمی هم نینداخت، یعنی چشم او به سمت آنها منحرف نشد که آنها را ببیند چون عالم وجود برای پیغمبر چیزی نداشت که تماشایی باشد.
به عنوان مثال کسی که خود صاحب بزرگترین گالری جواهرات است که بدلیجات برای او جذّابیت ندارد. کسی که بزرگترین جواهر عالم را در دست داشته باشد اگر یک مغازهی بدلیجات ببیند برای تماشای آن نمیایستد لذا «ما زاغَ الْبَصَرُ» آن کسی که قرآن میخواهد به او نازل شود اگر به کوهها نازل شود خاضع و متصدّع میشوند در نهایت لرزشی از خشیّت در او ایجاد میکند اگر کسی «کَاشِفِ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ» این موجود بشود. امیر المؤمنین (علیه السّلام) این مقام را دارد. یکی از ویژگیهای قمر منیر بنی هاشم این است که از دامن یک مادر ویژه متولّد شده است.
حدیث مؤاخات و شأن امیر المؤمنین (علیه السّلام)
آنقدر این مقام برای ابن تیمیّه مهم است که حدیث مؤاخات را انکار میکند. او میگوید: نمیشود پیغمبر گفته باشد «أنتَ أخی فِی الدُّنیَا وَ الاخِرَهِ» چون این «أخی فِی الدُّنیَا وَ الاخِرَهِ» یعنی اینکه تو از همه جهت به من شبیه هستی. برداشت ابن تیمیّه این است و میگوید: اشبهیّت وقتی اتّفاق میافتد که در فضائل، هر دو هم سنخ شده باشند لذا آن کسی برادر پیغمبر است، به مقام برادری میرسد که پیغمبر به او بفرماید: «أنتَ أخی فِی الدُّنیَا وَ الاخِرَهِ» این باید افضل همهی عالم وجود، هر کسی که هست باشد چون باید برادر پیغمبر باشد و قطعاً باید عصمت داشته باشد و اگر اینطور باشد معلوم است خلیفهی بعد از پیغمبر چه کسی است و چون ما خلیفهی دیگری را قبول داریم پس این روایت درست نیست، اینکه کسی برادر پیغمبر باشد.
احادیث «بضعه رسول الله»
از پیغمبر روایت رسیده است که بضعهی من است. قوّت این روایت مثل روایت حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیست ولی دربارهی سه نفر بیان شده است؛ شوخی نیست. بضعهی پیغمبر یعنی پارهی تن پیغمبر، باید از جنس پیغمبر باشد، باید «مِنَ النَّبی» باشد که پارهی تن او باشد، از او باشد، از وجود پیغمبر است، فرمود: «فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی»، «سَتُدْفَنُ بَضْعَهٌ مِنِّی بِخُرَاسَانَ» اینکه حضرت رضا (صلوات الله علیه) عظیم الشّأن است، بضعهی پیغمبر است برای جناب زید هم فرمود: بضعهی من را به ظلم میکشند.
البتّه اهمّیّت این روایت مثل آن دو روایت نیست ولی روایت دارد. خیلی موجود عجیبی است، بسیار غیرتی است، غیره الله است. گاهی خرابکاری و گندکاری و بدکاری از کسی میبینم و میبینیم به بزرگی بیاحترامی شده است، امام مسلمین تخریب شده و دم بر نمیآوریم امّا وقتی جناب زید در مجلس هشام شرکت کرد و دید آن بیادب و ملعون ازل و ابد به امام باقر (سلام الله علیه) جسارت کرد، تاریخ نوشته است از خشم الهی برای دفاع از امام خود که برادر او است آنقدر خشمگین شد که نزدیک بود از پوست خود خارج شود! ضرب المثل بیان شده است که نزدیک بود از جلد خود بیرون بیاید، قبض روح بشود و گفت: والله انتقام خود را میگیرم تا کسی دیگر جرأت نکند به امام بیاحترامی کند.
جسارت به ائمّه (علیهم السّلام) به قصد تخریب
بعد از سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) دیگر کسی جرأت نکرد بر اهل بیت (علیهم السّلام) شمشیر بکشد امّا گاهی مجالسی پیدا میشد که جسارت میکردند. این جسارتها در زمان ائمّهی ابتدایی ما عادی بود. همان روز غارت خیام حرامزادهای یکی از مرکبها را به نام مقدّس سیّد الشّهداء صدا زد! یعنی عادت آنها تخریب بود. قبلاً هم ملعون دیگری امیر المؤمنین (علیه السّلام) را به چیز بدی تشبیه کرده بود. این جسارتها به قصد تخریب انجام میشد. امّا بعد از سیّد الشّهداء میترسیدند روی اهل بیت (علیهم السّلام) شمشیر بکشند و طوری سم میدادند که کسی متوجّه نشود. اگر شما بعد از امام سجّاد (علیه السّلام) را ببینید چندان متوجّه نمیشوید ائمّه چگونه شهید شدند.
تفاوت شأن جناب زید و حضرت عبّاس (علیه السّلام)
مجلسی که زید حضور داشت هشام ملعون به امام باقر (علیه السّلام) جسارت کرد. او چنان خشمگین شد که گفت: قسم میخورم که تو را بکشم و قیام کرد و به شهادت رسید و حضرت صادق (علیه السّلام) برای او گریه کرد امّا قیمت زید با حضرت عبّاس (سلام الله علیه) بسیار فرق داشت با اینکه پارهی تن پیغمبر بود چون از یک موهبت محروم بود؛ مادر او مادر قمر بنی هاشم نبود.
علّت مخالفت امام صادق (علیه السّلام) با قیام زید
زید در زمان امام صادق (علیه السّلام) قیام کرد. امام صادق با قیام زید مخالفت میکرد از این جهت که نمیخواست جریان قیام او انحراف پیدا کند و او را بین قیام مخیّر کرد ولی به او فرموده بود: توصیه میکنم این کار را انجام ندهی و متأسّفانه بعدها زیدیه منحرف شدند. در زمان امام جواد (صلوات الله علیه) ایشان بر زیدیه حکم ناصبی اطلاق کرد چون بعد از اینکه زیدیه منحرف شد آنها برای اینکه بتوانند دوام بیاورند ناگزیر شدند بگویند آن کسی که بود مثلاً پسر یا نوهی زید امّا باید میگفتند: «مَن إمَامه؟» در جمع خصوصی شیعه همه میدانستند امام چه کسی است لذا باید به آن امام جسارت میکرد که بگوید من امام هستم لذا به ائمّهی ما توهین میکردند و حتّی با زید النّار، برادر امام رضا (علیه السّلام) که قاتل معروفی است تبانی کردند و او را امام خود قرار دادند.
وقتی حضرت صادق (علیه السّلام) میدانستند جریان زیدیه منحرف خواهد شد، بسیاری از شیعه را درگیر خواهد کرد کما اینکه امروزه نیز همینطور است و هنوز جمعیت آنها زیاد است. حضرت صادق (علیه السّلام) با اینکه شیعیان به زید بپیوندند مخالفت میکرد. مادر زید محضر امام صادق (علیه السّلام) آمد و گفت: چون تو حسودی میکنی که پیغمبر پارهی تن خود را خطاب قرار داده و اینکه او امام شیعه بشود مخالفت میکنی.
حال این را با قمر منیر بنی هاشم مقایسه کنید. در منابع قدیمی نیست امّا بزرگان ما به حدّی این حرفها را بیان کردهاند برای کسی مثل من که مقامی ندارم امّا در تاریخ سخت باور هستم به راحتی این را باور میکنم که وقتی خبر شهادت او را میخواهند برای مادر او بیاورند –مادر زید را با مادر قمر بنی هاشم مقایسه کنید- وقتی خبررسان است ماجرا را خبر میآورد او میداند چه کسی را از دست داده است.
رشادت حضرت عبّاس (علیه السّلام)
ابو الفرج اصفهانی میگوید: هر اسبی یارای اینکه قمر بنی هاشم روی آن بنشیند را نداشت، باید اسب متحّم استفاده میکردند. پهلوانی بود که او را به اسم میشناختند. مسئلهی کمی نیست که در کربلا جمعیتی کمتر از صد نفر در مقابل ۳۰ هزار نفر چه نیازی است که برای یک نفر اماننامه بیاورند که لشکر سیّد الشّهداء تضعیف شود. حساب کنید ۳۰ هزار نفر به صد نفر! اگر ساده حساب کنیم با یک حملهی آنها کار این لشکر تمام است و این مسئله را تنها منابع شیعی ننوشتهاند. وقتی خبر شهادت او را برای مادرش میآورند، مادری که برای تربیت این پهلوان زحمت کشیده است، فقط شیعیان نگفتهاند، ابو الفرج اصفهانی که سنّی است و بعضی از ناقلان که زیدی هستند و اهل سنّت که سنّی هستند نوشتهاند: «یُدعَی بِقَمَرِ بَنی هَاشِم» این مسئلهی کمی نیست، او کسی نبود که آنها نشناسند.
ادب حضرت عبّاس (علیه السّلام)
او پهلوانی است که به خاطر هیبت خود زیاد نزدیک امام حسین (علیه السّلام) نمیایستد، معمولاً دور میایستد تا قامت او با ابا عبدالله قیاس نشود.
ادب مادر حضرت عبّاس (علیه السّلام)
وقتی خبر شهادت او را برای مادرش میبرند دو نقل از واکنش ایشان بیان شده است. یک نقل این است که گفت: باور نمیکنم. روضهی بسیار عجیبی است. شاید کسانی که در حرم بودند هم باور نمیکردند برود و بر نگردد. اصلاً خود ابا عبدالله هم روی او حساب کرده است «یَومٌ ابوالفَضلُ استَجَارَ بِهِ الهُدَی» روزی که امام حسین (علیه السّلام) به او پناه برد، باور نمیکند. چه کسی بوده که توانسته جلوی او بایستد؟ باور نمیکند. امّا بعد میپرسد حسین من چه شد؟ بشیر گفت: چهار فرزند تو شهید شدند امّا او پرسید: حسین من چه شد؟ آخر گفت: خدا دهان تو را بشکند، بند دلم در حال گسستن است «أولادی … وَ مَن تَحتَ الخَضراء» فرزندان من، این عبّاس من و هر کسی که زیر این آسمان است کلّهم به فدای أبی عبدالله الحسین.
از این مادر آن فرزند به دنیا میآید. با پارهی تن پیغمبر او را مقایسه کنید قابل قیاس نیست. این بزرگوار که من یقین دارم و از روی اعتقاد میگویم که عمداً از مادر او صحبت کردم که به ما نظر کند. والله به این اعتقاد دارم.
امیرالمؤمنین ماجرای پس از سقیفه
یکی دیگر از ویژگیهایی که قمر بنی هاشم دارد این است. وقتی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را با طناب بستند بعد به خانهی ایشان جسارت شد ابن قتیبه میگوید: وقتی علیّ بن ابی طالب در مسجد ایستاده بود و زهرای مرضیه (سلام الله علیها) با آن حال پشت در خانهی خدا آمد و فرمود: نفرین میکنم. امیر (سلام الله علیه) فرمود: سلمان برو بگو برگردد و نفرین نکند، پدر او برای این امّت بسیار زحمت کشید. زهرای مرضیه (سلام الله علیها) فرمود: پس صبر میکنم علی را سالم به من برگردانید.
اینجا امیر المؤمنین میخواهد برگردد. تصوّر کنید پهلوانی که همهی عالم به او پناهنده میشوند الآن نتوانسته از همسر خود دفاع کند. میخواست از پیغمبر اکرم نیز اعتذار کند لذا –نوشتهاند- کنار قبر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفت و عرض کرد: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی» (آیهی قرآن که توسط حضرت علی (علیه السّلام) خوانده شد) یا رسول الله، منتها نگفت یا رسول الله، خطاب اعتذار هارون را گفت. ای پسر مادرم، چون رسول خدا دربارهی مادر امیر المؤمنین هم اطلاق «اُم» میکرد. «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی»تو دستور دادی من نسبت به این قوم مدارا کنم. شاید اشاره به این است که خجالت میکشید، حیا میکرد و برگردد و آن مظلومه را ببیند.
این اتّفاق برای قمر بنی هاشم افتاده است هم در منابع مخصوصاً وقتی حضرت استاد اخوان فرمودند من کمی مطمئنتر شدم که سیّد الشّهداء به مادر حضرت عبّاس (سلام الله علیه) میفرمود: «یَا اُم». از جهتی ما عقیده داریم که کنار علقمه محرمیت معنوی هم رخ داده است «یَا بنَ اُم» چون بزرگان میگویند هم اهل خیمه هم باور نمیکردند که آن مولا بر نگردد هم خود امام حسین (علیه السّلام) دچار یأس شد.
سختترین لحظهی کربلا بر امام حسین (علیه السّلام)
امام سجّاد (صلوات الله علیه) نشسته بودند، عبیدالله پسر قمر بنی هاشم که وارد شد گریهی حضرت شروع شد. فرمود: وقتی خدا میخواست اسدالله و اسد رسوله، حمزه را از پیغمبر بگیرد آن لحظات سختترین لحظات برای پیغمبر بود منتها آن لحظه که حمزه شهید شد آن ملعون وحشی بدن مبارک او را قطعه قطعه کرده بود جوانان مدینه آمدند دیوار بستند که خواهرش بدن او را نبیند، امیر المؤمنین حاضر بود و از پیغمبر دفاع میکرد. امام سجّاد (علیه السّلام) میخواست بگوید: برای پدر من در کربلا هیچ لحظهای سختتر از آن لحظه نبود که حافظ خیام او شهید شد، آبآور او از دنیا رفت.
فرمود: «إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی» کار یک نفر به جایی برسد که امام معصوم اینطور روی او حساب کند. من به آن جملهی علّامه طباطبایی امید دارم که عبّاس جان خدا میداند ما امروز با امید در خانهی تو آمدهایم.
اینکه میگویند دست او باز است و به دست بریدهی او نگاه نکنید از امام سجّاد (علیه السّلام) هم نقل شده است که همانطور که خداوند به عموی ما جعفر طیّار دو بال داد کنایه از اینکه دست، بال علامت قدرت است، وقتی بال داد پرواز کند یعنی بند وسائل و وسائط هم نیست.
حماسهی پسران امّ البنین در کربلا
حضرت عبّاس برادران خود را جمع کرد. این جمله را دینوری گفته است که بسیار منقلبکننده است: حضرت برادران خود را جمع کرد و فرمود: «بِنَفسی أنتُم» اقدام کنید «فَحَاموا عَن سَیِّدُکُم» بروید و از سیّد و مولای خود دفاع کنید «فَمُوتوا دونَهُ» مبادا سالم برگردید. لباس رزم را بر تن آن سه برادر خود کرد. امّ البنین روی شما حساب و سرمایهگذاری کرده است. ما به سیّد الشّهداء هم همین را میگوییم «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر»یعنی سلام بر آن کسی که بلند مدّت سرمایهگذاری و صبر کرده است، این همه صبر کرد. امّ البنین روی شما حساب کرده است. وقتی آنها شهید شدند تاریخ نگفت قمر بنی هاشم ناراحت شد. گفتهاند: «فَبَقِیَ العَبَّاس قَائِماً»برای اوّلین در عمرش به آقا پشت کرد و مقابل او ایستاد.
در مورد برادران او جملهی عجیبی گفتهاند: وقتی سه برادر به میدان رفتند و دیدند دشمن بسیار زیاد است و امکان جنگ نیست و همهی هدف آنها این است که ابا عبدالله را بزند برگشتند و مقابل حضرت ایستادند وقتی تیرها میآمد «یَقُونَهُ بِوُجُوهِهِم» وقتی تیر میآمد سرهای خود را جا به جا میکردند و تیر به صورت مبارک آنها اصابت میکرد «وَ نُحُورِهِم» به گردانهای آنها اصابت کند و به مولا نخورد. وقتی آنها افتادند خود او مقابل مولا ایستاد. «وَ بَقِیَ العَبَّاسُ بنِ عَلیٍّ قَائِماً» هر جا ارباب بود او هم بود. زینب آرامش داشت و راحت بودند. طاقت بیان عبارت دینوری را ندارم. او میگوید: تا زمانی که عبّاس به زمین افتاد تیرها هم به ارباب اصابت کرد. به ما یاد دادهاند که به ارباب خود سلام کنیم، به آن «کَاشِفِ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الحُسَین» به آن کسی که دست او باز است.
شأن حضرت عبّاس از زبان امام صادق (علیه السّلام)
امام صادق (علیه السّلام) راجع به او مطالبی بیان کرده است که اگر در مورد یک فرد عادی بیان کنند و مردم شک کنند امام چه کسی است، یقین میکنند که او امام است. این با روایت صحیح است: ای عبّاس «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» تو تسلیم محض هستی، نه در کجا. تسلیم محض یعنی معصوم، «وَ الْوَفَاءِ» یعنی الآن به شما بگویند مایع شیر، ذهن شما سریع به سمتی چیزی میرود که برای صبحانه آن را میخورند، معادل آن است؛ لفظ با معنا. امام صادق (علیه السّلام) میگوید: کسی کلمهی وفا را بشنود میگوید عبّاس. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ … وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَهِ» مهربانی، بگویند مهربانی میگویند عبّاس. «لِخَلَفِ النَّبِیِّ» برای جانشین پیغمبر. امام معصوم فرموده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» هرگز امام مثل من نیست که بیجهت لقب بدهد.
بندهی صالح، یعنی بندهی کسی نیست «الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» در کجا مطیع است؟ به طور کلّی. یعنی اگر گفتند مطیع خدا و رسول ذهن به سمت عبّاس منصرف میشود. بعد فرمود: «أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» من پیرو راه تو هستم. حتماً این زیارت را بخوانید، در مفاتیح وجود دارد و صحیح السّند است اینطور نیست که یک نفر آن را نوشته باشد. شیخ صدوق در فقیه آن را آورده است و میگوید اینطور نیست که تصوّر کنند حضرت بیجهت الفاظ را آورده باشد.
میفرماید: «أَعْطَاکَ مِنْ جِنَانِهِ» خدا در بهشت به تو «أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا» بزرگترین خانه، «وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً» برترین اتاق را به تو داده است. نکته هم این است که عبّاس جان تصوّر نکن با آن تواضع واقعی تو فقط اینها تو را دوست دارند «وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی الْعِلِّیِّینَ» تو در علّیّین محبوب هستی. در علّیّین یا عبّاس میگویند، لطف کردند اجازه دادند ما هم بگوییم. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی الْعِلِّیِّینَ».
جانبازی یاران امام حسین (علیه السّلام)
میخواهم فضائل حضرت عبّاس (علیه السّلام) را بگویم تا إنشاءالله به ما نظر کند، مادر او به ما نظر کند. یکی از کسانی که مرد میدان بود دو جوان بودند –قبلاً هم عرض کردم امّا میگویم تا برکت نازل شود- «عِنْدَ ذِکْرِ الصَّالِحِینَ یَنْزِلُ الرَّحْمَهُ» اسم انسانهای خوب بیاید رحمت نازل میشود. دو برادر جوان خدمت حضرت آمدند و گریه میکردند. حضرت فرمودند: چرا گریه میکنید؟ به زودی جدّ من شما را سیراب میکند. در راه پسر پیغمبر جهاد کردید. گفتند: جان خود را فدای تو میکنیم امّا تکلیف خیمهها چه خواهد شد؟ یعنی من اصلاً مهم نیستم. عابس از معدود افرادی است که جرأت نکردند با او بجنگند.
تواریخ مهمّ معتبر میگویند دویست نفر همزمان با او جنگیدند؛ یعنی شروع به جنگیدن با دویست نفر نمود. وقتی سر مطهّر او جدا شد چون همه فرار میکردند قبیله و خانواده بود که دعوا میکرد که سر او را ما حمل کنیم. عابس، دوستی به نام شؤذب دارد که از رزمندگان امیر المؤمنین (علیه السّلام) هستند، شیعه هستند. همان عابس عاشق که وقتی وارث مثل علی اکبر (سلام الله علیه) که جرأت نکردند با او بجنگند به طرف او سنگ زدند و او برهنه شد، عابس همین شخص است. عابس بن ابی شبیب شاکری گفت: شؤذب، برادر تو زودتر از من به میدان برو. گفت: چشم، چرا؟ گفت: میخواهم در راه این ارباب تو را هم از دست بدهم، میخواهم شهادت تو را هم ببینم.
مسلم و حبیب هم دو پیرمرد ویژه هستند. مسلم کسی است که اهل سنّت گفتهاند نماز او ویژه بود. وقتی به میدان رفت و به زمین افتاد سیّد الشّهداء (علیه السّلام) و حبیب بالای سر او رفتند، گریه میکردند. به سختی دست مبارک خود را بلند کرد و رو به امام حسین (علیه السّلام) و گفت: قبل از او کشته شو.
الگو گرفتن از اخلاقهای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
اگر میخواهید زندگی فوق العاده خوبی داشته باشید سعی کنید برخی از اخلاقهای عبّاس بن علی (علیه السّلام) را در زندگی خود پیاده کنید. نمیشود کسی که عاشق عبّاس بن علی (علیه السّلام) که غیرت الله است باشد و به همسر خود که ناموس یک پدر است ظلم کند، به ناموس مردم نگاه کند، نامهربانی کند، نمیشود. دوستی کنیم و بعد نتیجهی آن را میبینیم. بگویید ثواب آن به عبّاس بن علی (علیه السّلام) برسد، عبّاس جان من را هم نگاه کن والله جواب میدهد، تصمیم قطعی بگیرید و سعی کنید به اندازهای که میتوانید شبیه او بشوید والله جواب میدهد، قسم جلاله خورده است.
سکوت حضرت عبّاس در اطاعت از امام حسین (علیه السّلام)
وجود مبارک حضرت عبّاس (صلوات الله علیه) از مدینه به مکّه و از مکّه تا مسیر و تا کربلا نگاه بکنید شما یک مورد پیدا نمیکنید که ایشان به تأسّی از پدر خود یک رفتاری کرده باشد، یک مورد اگر پیدا کردید که قمر منیر بنی هاشم حرف زده باشد. حرف نزد. آن خطبهی معروف مکّه هم خوب میدانید که سند ندارد.
سخنرانی نکردن امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
اگر امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السلام) اینها درس برای من است که یاد بگیرم این کار را بکنم، فقط گفتن آن مهم نیست- زمان پیغمبر از دنیا میرفت، امروز تاریخ میگفتند: علیّ بن ابیطالب هنری در سخنوری نداشته است، کسی نمیدانست امیر المؤنمین چه کسی است. مرحوم علّامهی محمودی که خریّت این فن است و ۱۴ جلد سخنان امیر المؤمنین را جمع کرده است؛ یعنی این نهج البلاغهی یک جلدی ایشان سفر کرده است تا نسخ خطّی ظاهریه و نمیدانم اسکندریه و همه را رفته است دیده است ایشان میگوید: علی زمان پیغمبر سخنرانی نکرده است، حرف نزده است. بله سؤال کرده است.
موارد زیادی وجود دارد که امیر المؤمنین… مثلاً شما حتماً زیاد شنیدید قبل از اینکه ماه رمضان شروع بشود، هنگام شروع ماه رمضان خطبهی پایان ماه شعبان رسول الله شما دیدید آنجا امیر المؤمنین عرض میکند یا رسول الله افضل اعمال این ماه چیست؟ سؤال بله، سؤال کرده است، شاگرد پیغمبر است، سؤال کرده است امّا جایی بروید پیدا بکنید امیر المؤمنین حرف زده باشد به عنوان اینکه که کنار پیغمبر ایشان هم یک نظری داده باشد. ببینید پیدا میکنید؟
تنها سخنرانی امیر المؤمنین در زمان حیات پیامبر
خریّت فن که مرحوم علّامهی محمودی (اعلی الله مقامه الشّریف) است، میگوید: من یکجا سخنرانی سراغ دارم از علیّ بن ابیطالب آن هم یک خط است موقع عقد ازدواج ایشان با صدّیقهی طاهره، رسول خدا فرمود: علی جان بلند شو یک حرفی بزن، خدا خیلی نعمت بزرگی به تو داده است. امیر المؤمنین هم بلند شد یک حمد خدا کرد، یک خط؛ در صورتی که شما نهج البلاغه را ببینید امیر المؤمنین وارد حمد میشود همان اوّلین خطبه را ببینید حمدها مفصّل است، زبان علی سلام الله علیه) باز میشد کسی در برابر او اصلاً توان…
استفادهی امیر المؤمنین از عباراتی قرآنی در خطبههای خود
میدانید که امیر المؤمنین مشهور بود. مقابل ایشان مسابقه میگذاشتند. آن خطبهی معروف بیالف که خیلی ضرافتهای توحیدی است، کلاً امیر المؤمنین یک هنر عجیبی که دارد این است که چون فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ»، «یَدُورُ حَیْثُ مَا دَارَ»با قرآن عجین بود، قرآن در سینهی علی بود لذا گاهی امیر المؤمنین که حرف میزد که معمولاً اینطور است، ضمائر عبارات قرآن را تغییر میداد و با آن حرف میزد. خیلی از خطب حضرت اینطور است.
یعنی همان کلمات قرآن را حضرت جملات… مثلاً فرض بفرمایید قرآن با صیغهی سوم شخص راجع به یک شخص غایبی سخن گفته است، امیر المؤمنین با یک شخص مخاطب دارد صحبت میکند. یعنی همان موادّ را فقط هیئات آن را جا به جا میکند که استفاده بکند در آن خطبهی بیالف هم خیلی آیه اینطور وجود دارد، یعنی آیات تغییر هیئتی پیدا کرده است که حضرت در سخنرانی از آن استفاده بکند. میدانست امیر المؤمنین اینطور است؛
تنها سخنرانی حضرت عبّاس در شب عاشورا
خلاصه این حیدر کرّار زمان پیغمبر ساکت است، قمر منیر بنی هاشم هم همینطور است، تنها جایی که قمر منیر بنی هاشم پیشدستی در سخن گفتن کرده است مثل امشب است.
آن موقعی که سیّد و سالار شهیدان فرمود: «اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا» شب را مرکب قرار بدهید، هیچ کسی نمیبیند. حالا که قرار است من را بکشند با شما کاری ندارند. شما حیف هستید، با من کار دارند به شما کار ندارند. «اتَّخِذُوا اللَّیْلَ جَمَلًا» بلند بشوید بروید. اینجا نگاه بکنید اوّلین جایی است که اسم حضرت عبّاس آمده است که حرف زد، بقیهی مواقع عمل میکند. اینجا محضر اباعبدالله الحسین عرض کرد که: خدا نیاورد آن روزی که ما زنده باشیم و شما نباشید. زندگی را میخواهیم چه کار بکنیم؟! نیاورد آن روزی که ببینیم دنیایی هست و حسین نیست. ما نمیتوانیم تحمّل بکنیم. دیگر حرف نمیزند. ولی میشود به او تکیه کرد.
زیارت معتبر حضرت عبّاس
چون روز تاسوعا است بنا ندارم حرف بزنم حیفم میآید به جای اینکه حرف بزنم کلمات امام صادق را نخوانم. کلمات امام صادق کوتاه است، دو صفحه هم نیست. امام صادق در این روایت که عرض کردم زیارتی است که چند تا طریق دارد دوتای از آنها معتبر است و یکی از آن طریقها فتوای فقها، اعلام کردند که این روایت صحیحه است. میشود به این اعتنای فقهی کرد.
زیارت حضرت عبّاس نقل شده از امام صادق (علیه السّلام)
اینطور شروع شده است؛ ابوحمزهی ثمالی میگوید: محضر امام صادق (علیه السّلام) رفتم، فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ زِیَارَهَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِیٍّ وَ هُوَ عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ»که کنار نهر علقمه است «بِحِذَاءِ الْحَیْرِ» نزدیکی حائر حسینی. بایست و اینطور بگو: «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ»؛
سلام امام صادق بر حضرت عبّاس (علیه السّلام)
«سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ» سلام خدا، سلام ملائکهی مقرّب «وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِینَ وَ جَمِیعِ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الزَّاکِیَاتِ الطَّیِّبَاتِ» خیرات و برکات. «فِیمَا تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ» همیشهی دورانها. «عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» سلام خدا و ملائکه و انبیاء و شهدا و صدّیقین بر تو باد ای پسر امیر المؤمنین. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» خیلی عبارات عجیبی دارد مرحوم مقرم در آن کتاب العبّاس چند بار بالاترین منازل سلوکی را برای قمر منیر بنی هاشم اثبات کرده است از همین زیارت.
تسلیم بودن حضرت عبّاس (علیه السّلام) در سراسر عمر
«أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» نمیفرماید تو در روز عاشورا تسلیم بودی، تو در مسئلهی آب آوردن تسلیم بودی، تو در جوانی خود تسلیم بودی، سنّ تو زیاد شد… «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» این الف و لام، الف و لام جنس تسلیم است. یعنی تو تسلیم محض بودی کأنّه ارادهای اصلاً غیر از دستور سیّد الشّهداء نداشتی و امامان قبلی. «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ» امام صادق شهادت داده است. شهادت صادق مصدوق است. من نزد خدا شهادت میدهم که تو تسلیم محض بودی «وَ التَّصْدِیقِ» تو تصدیق محض بودی، هرگز مخالفت نکردی در گفتار و رفتار. آنچه اهل بیت دستور دادند تصدیق فرمودی.
به جا آوردن حقّ وفا و دلسوزی توسّط حضرت عبّاس
«وَ الْوَفَاءِ» یعنی «أشهَدُ لَکَ بِالوَفاء» حقّ وفا را به جا آوردی. «وَ النَّصِیحَهِ»، «وَ أشهَدُ لَکَ بِالنَّصیحَه» شهادت میدهم که تو حقّ نصیحت، حقّ دلسوزی را به جای آوردی.
صبر کردن امام حسین بر سرمایهگذاری خود
سال گذشته محضر شما عرض کردم برادرهای خود را جمع کرد فرمود: امّ البنین روی شما حساب کرده است، سرمایهگذاری کرده است. ما برای سیّد الشّهداء میگوییم: «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر» سلام بر تو ای مولایی که سرمایهگذاری کردی و پای این سرمایهگذاری ایستادی. ده میلیون پول یک جا میبرند میدهند بعد میگویند: طرف کلاهبردار بوده است بعد آدم میترسد میرود پیگیری میکند. ببینید امام حسین روز عاشورا چه سرمایهگذاری با خدا کرده است و صبر کرده است. یک به یک بچّهها را داد و صبر کرد لذا در آن زیارت منسوب به امام زمان است که به امام حسین اینطور عرض کردند، «السَّلَامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِر» سلام بر تو که سرمایهگذاری کردی و هر چه بلیّه دیدی دم نزدی، اعتماد کردی.
پاداش حضرت عبّاس از طرف خدا و رسول او
شما حقّ نصیحت و خیرخواهی را به جای آوردی. «لِخَلَفِ النَّبِیِّ ص الْمُرْسَلِ» در راه بازماندهی پیغمبر. «وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ» نوهی بزرگوار ایشان. «وَ الدَّلِیلِ الْعَالِمِ» راهنمای عالم. «وَ الْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ» وصّی پیغمبر. «وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ» در راه آن مظلومی که حقّ او را خوردند. «فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» امام صادق میفرماید: عبّاس جان خدا… یک وقت یک کسی برای انسان کاری میکند یک ما به ازایی میدهد، پول آن را میدهد، یک وقت میگوید: از دست ما برنمیآید از تو تشکّر بکنیم. تو در راه جدّ ما خیلی زحمت کشیدی. «فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنْ رَسُولِهِ» خداوند از طرف رسول خود «وَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ» خداوند از طرف این بزرگواران به تو جزا بدهد. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» امام حکیم است.
افضل الجزاء برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
خدا افضل الجزاء را به تو بدهد، دقّت بکنید، قید نمیزند، برترین جزا را خدا به تو بدهد، برای چه برترین جزا را بدهد؟ مگر میشود؟ حکیم است. برترین جزا را به برترین عمل میدهند. معنا ندارد که امام حکیم ربّانی به من بگوید: کاشانی ده دقیقه حرف بزنی افضل الجزاء را به تو بدهند، این معنی ندارد. عالم حساب و کتاب دارد.
علّت برترین جزا برای حضرت عبّاس (علیه السّلام)
قمر منیر بنی هاشم چه کرده است که امام صادق میفرماید: «فَجَزَاکَ اللَّهُ» خدا به تو جزا بدهد از طرف امیر المؤمنین، از طرف رسول خدا، از طرف حسنین. «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» چرا؟ «بِمَا صَبَرْتَ» خیلی داغ دیدی صبر کردی. خیلی سختی کشیدی صبر کردی. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ» همین که عرض کردیم. سرمایهگذاری کرد برادران خود را صدا کرد فرمود: امّ البنین روی شما سرمایهگذاری کرده است، به گردن شما حق دارد. گفتند: برادر ما در خدمت شما هستیم. فرمود: دوست دارم قبل از اینکه نوبت من بشود، داغ شما را بببینم. «بِمَا صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ وَ أَعَنْتَ» یاری کردی «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» به، به از آن جایگاهی که تو در آخرت داری.
لعن دشمنان و کشندگان حضرت عبّاس توسّط امام صادق (علیه السّلام)
بعد عبارت عوض میشود راجع به دشمنان قمر بنی هاشم ببینیم. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ» امام میفرماید: خدا لعنت بکند آن کسانی که تو را کشتند. این جمله تعجّب ندارد هر مظلومی را هم بکشند آدم ممکن است این حرف را بزند، این جملهی بعدی من را حیرت زده کرده است.
شهادت امام صادق (علیه السّلام) نسبت به تحقّق وعدهی خدا در مورد حضرت عبّاس (علیه السّلام)
میفرماید: «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» خدا لعنت بکند آن کسانی را که تو را نشناختند. لعنت برای کجا است؟ من یک کار غیر حرام انجام بدهم که معصوم من را لعن نمیکند. لعن آنجا است که یک عمل واجبی انجام نشود یا یک عمل حرامی انجام بشود، علامت آن این است که معصوم آنجا لعن میکند. مثلاً بگویند که لعنت خدا بر تارک صلاه. نه اینکه یک کار مکروه بکند، یک کار مثلاً مباح انجام بدهد، او را لعنت بکنند معنی ندارد، معصوم است، حکیم است. لعنت یعنی دوری از رحمت خدا با این شدّت این نشان میدهد یک واجبی در کار است حداقل شبههی وجوب است. یعنی فقیه باید بررسی بکند که نه آقا به دلایل دیگری واجب نیست. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» خدا لعنت بکند آن کسانی که حقّ تو را نشناختند.یعنی باید میشناختند.
درست است که حسین بن علی (صلوات الله علیه) امام بود ولی لازم بود تو را هم بشناسند و الّا امام لعن نمیکرد. «وَ اسْتَخَفَّ بِحُرْمَتِکَ» حرمت تو را شکستند. در روضه عرض میکنم چطور حرمت او را شکستند. «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ حَالَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَاءِ الْفُرَاتِ» خدا آنها را لعنت بکند بین تو و آب فاصله انداختند. میبینید همه را بر حرام برده است، آنجا میفرماید: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» یعنی تو را نشناسند حرام مرتکب شدند، واجب است تو را بشناسند. بعد دوباره امام صادق شهادت میدهند.
«أَشْهَدُ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً» تو را در حالی که مظلوم بودی کشتند. «وَ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ لَکُمْ مَا وَعَدَکُمْ» و شهادت میدهم خدا هر چه وعده به شهدا داده است دربارهی تو اجابت خواهد کرد. چون نیّت تو خالص بود. «جِئْتُکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» یا عبّاس ما هم امروز به در خانهی تو آمدیم به اسم حصین تو وارد شدیم. «وَافِداً إِلَیْکُمْ» به سمت شما آمدیم.
شهادت امام صادق (علیه السّلام) به تبعیّت از حضرت عبّاس
عبارات بسیار حیرتآور است. «وَ قَلْبِی مُسَلِّمٌ لَکُمْ» امام صادق فرموده است: قلب من تسلیم تو است. «وَ تَابِعٌ» تابع تو هستم. نکند کسی شک بکند دوباره تکرار میکند، میفرماید: «وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» میشود مگر؟ بله. چه زمانی میشود که امام بگوید: من تابع تو هستم.
حضرت عبّاس مظهر اوامر و نواهی امام
چون قمر منیر بنی هاشم تجلّی است. شما همانطور که دارید در مورد ائمّه (علیهم صلوات الله) ما میگوییم فعل امام کاشف از امر الهی است. کجا این را میگویید؟در جامعهی کبیره میگویید. «وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ» یعنی اگر خشم میکند میگویند: خدا امر کرد که خشم بکند. لبخند بزند خدا امر کرد که لبخند بزند. بایستد، خدا امر کرد بایستد. بنشینید، خدا امر کرد بنشیند. همانطور که امام تجلّی اوامر و نواهی الهی است، تجلّی ارادهی خدا است. خدا الآن چه دستوری داده است، چه ارادهای کرده است؟
از فعل امام معلوم میشود. قمر منیر بنی هاشم هم نسبت به ائمّه اینطور است. مظهر اوامر و نواهی امام است. از خود حرف نمیزند، از خود حرف بزند؟ ابدا نمیشود. غیر از ۱۴ معصوم آدم نمیتواند تبعیّت بکند. آن هم امام صادق بگوید. یعنی عبّاس جان تو از خود کاری نکردی، تو امر و نهی اباعبدالله را نشان دادی. «وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» من هم تابع تو هستم. «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ» آماده هستم که شما را یاری بکنم. کأنّه میخواهد با قمر منیر بنی هاشم بیعت بکند. «حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ» تا آن لحظهای که خیر الحاکمین دستور بدهند.
شهادت دادن امام صادق به رجعت حضرت عبّاس (علیه السّلام)
این عبارت امام صادق را حالا نگاه بکنید. امام صادق میخواهد شریک حضرت عبّاس بشود. «فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَا مَعَ عَدُوِّکُمْ» من با شما هستم. این روایت صحیحه است. وقتی کسی وعده میدهد نسبت وعده هم به ایشان صحیحه میشود، بعداً میشود مطالبه کرد. میفرماید: «إِنِّی بِکُمْ وَ بِإِیَابِکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» من به شما و رجوع شما به این دنیا و رجعت شما ایمان دارم. خطاب ایشان به قمر منیر بنی هاشم است.
لعنت امام صادق (علیه السّلام) توجیهکنندگان قتل حضرت عبّاس (علیه السّلام)
«وَ بِمَنْ خَالَفَکُمْ وَ قَتَلَکُمْ مِنَ الْکَافِرِینَ» من کافر هستم به آن کسانی که با شما مخالفت کردند و شما را کشتند. «قَتَلَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکُمْ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ» خدا بکشد آن کسانی که شما را کشتند، چه با زبان، یعنی زبانی آمدند شما را تخریب کردند، توجیه کردند، فتوا درست کردند برای قتل شما، قتل شما را از نظر شرعی توجیه کردند. عدّهای بودند، عالمان سوء.
سلام امام صادق (علیه السّلام) بر حضرت عبّاس (علیه السّلام) به عنوان بندهی صالح خدا
بعد امام صادق به ابوحمزهی ثمالی میگوید: اینها را که گفتی حالا مثل اینکه یک مقدار آشنا شدی، عرفان حق پیدا کردی، حالا محرم شدی. «ثُمَّ ادْخُلْ» داخل برو. صورت خود را به روی قبر او بگذار. بگو: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» سلام بر تو ای بندهی صالح خدا. مرحوم مقرم اینجا چند صفحه بحث کرده است از این جمله خواسته است عصمت را استفاده بکند، ظاهراً دور هم نیست.
حضرت عبّاس برجستهترین شیعهی اهل بیت (علیهم السّلام)
«الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» ای کسی که مطیع خدا و رسول «وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ» مطیع امیر المؤمنین «وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صلوات الله علیه)» بودی. «السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ عَلَى رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِیُّونَ» شهادت میدهم همانطور که بدریون اوّلین سپاه اسلام بودند اسلام را نجات دادند، تو هم به همان سمت رفتی. تو هم با سیّد الشّهداء دین را نجات دادی. «الْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» شهادت میدهم که تو در راه خدا جهاد کردی.
«الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِی جِهَادِ أَعْدَائِهِ» از آن کسانی هستی که در راه دشمنی و جهاد با اعداءالهی دلسوزی کردی. «فَجَزَاکَ اللَّهُ» دوباره تکرار میکند. خدا به تو جزا بدهد «أَفْضَلَ الْجَزَاءِ» برترین جزا. «وَ أَکْثَرَ الْجَزَاءِ» بیشترین پاداش. «وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ» فراوانترین ثواب. «وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بَیْعَتَهُ» خدا بالاترین ثوابی را که میشود به یک شیعهای نسبت به امام او داد، به تو عطا بکند. از این جمله بر میآید که ایشان برجسته شیعهی اهل بیت میتواند باشد.
بیان باب الحوائج بودن حضرت عبّاس از زبان امام صادق (علیه السّلام)
بعد فرمود: «وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ» دعاهای تو مستجاب است. از این برداشت میشود ما هم وقتی میخواهیم وارد بشویم بگوییم یا باب الحوائج. فرمود: خدا دعاهای تو را مستجاب میکند. «وَ أَطَاعَ وُلَاهَ أَمْرِهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَالَغْتَ فِی النَّصِیحَهِ» شهادت میدهد تو در خیرخواهی و دلسوزی برای سیّد الشّهداء و فرزندان ایشان تا جایی که جا داشت «بَالَغْتَ» مبالغه کردی. ممکن است کسی شک بکند عبارت را نگاه بکنید کلمات به این اطلاقی از معصوم برای یک فرد بسیار کم پیش میآید. «وَ أَعْطَیْتَ غَایَهَ الْمَجْهُودِ» نهایت تلاش و توان خود را به کار بردی، پیش از این دیگر نبود. «وَ أَعْطَیْتَ غَایَهَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَکَ اللَّهُ فِی الشُّهَدَاءِ» خدا تو را فقط در میان شهدا قرار میدهد؟ میفرماید: نخیر. «وَ جَعَلَ رُوحَکَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ» روح تو با نیکبختان خداوند در بهشت قرار میدهد.
جایگاه حضرت عبّاس (علیه السّلام) در بهشت
حالا یک به یک بالا میرود. انبیاء در بهشت هستند. اولیا هستند صالحین هستند. بعد فرمود: «وَ أَعْطَاکَ» خداوند به تو عطا میکند در بهشت. «مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا» بزرگترین منزل برای تو است. «وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً» نیکوترین غرفهها را خدا به تو عطا میکند. این خیلی حرف عجیبی است. «وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» یعنی خدا به من و شما منّت گذاشته است که اسم او را ببریم. «رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» اسم تو را در علیّین بلند کرده است.
«وَ حَشَرَکَ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» شهادت میدهم که تو سستی نورزیدی، «وَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِیِّینَ» امام صادق (صلوات الله علیه) یک دعا میکند. «فَجَمَعَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ» خدا بین و تو در قیامت جمع بکند، همنشین تو باشیم. «وَ بَیْنَ رَسُولِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ فِی مَنَازِلِ الْمُخْبِتِینَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سه وظیفهی حضرت عبّاس (علیه السّلام)
اگر کربلا اتّفاق نمیافتاد اینطور که اتّفاق افتاد، فقط قمر بنی هاشم را مظلوم میکشتند با این جملات معلوم است که امروز روز ویژهای است. مؤرّخین اینطور نوشتند که قمر منیر بنی هاشم سه وظیفه داشت؛ حافظ الخیام بود، تا عبّاس زنده بود، احساس ترس و ناامنی راه پیدا نکرد به حرم. ساقی حرم بود تا عبّاس زنده بود امید به اینکه لب بچّهها تر بشود بود و از این دو مهمتر این بود که محافظ سیّد الشّهداء بود. با شهادت عبّاس این غلغله در حرم افتاد. اباعبدالله تنها شد، دل اهل بیت به شور افتاد، شما میبینید هر شهیدی که کربلا به میدان رفت جز دو شهید گزارش شده است هر شهیدی به میدان رفت لحظات آخر ما هم اینطور هستیم دیگر دوست داریم لحظات آخر عمر خود ارباب ما که یک عمر سنگ او را به سینه زدیم بیاید سر ما را به دامن بگیرد.
هر کسی در کربلا زمین میافتاد هیچ کسی هم توقّع نداشت سلام خدا به سعید بن عبدالله حنفی سر و صورت او غرق تیر شد در نماز سیّد الشّهداء تا نماز تمام شد فرمود: «عَلیکَ مِنِّ السَّلَام یَا اباعبدالله هَل وَفیتُ» ؟ آقا همینقدر از دست ما برمیآمد. همه دوست داشتند سلام بکنند، ارباب ما سر آنها را به دامن بگیرد، اباعبدالله الحسین هم این کار را یک به یک کرده است. حتّی وقتی وجود مبارک علی اکبر که به قلب دشمن برده شد از خیمهها دور بود مولای ما خود را مثل باز شکاری بالای سر علی رساند. چطور ممکن است؟ برای اینکه دل سیّد الشّهداء از خیمهها آرام بود. عبّاسی بود، دفاع بود. لذا به قلب دشمن هم که میزد دل او آرام بود.
دو دلیل نیامدن سیّد الشّهداء (علیه السّلام) بر بالین حضرت عبّاس (علیه السّلام)
امّا به دو لیل نشد سر عبّاس را به دامن بگیرد؛ یکی اینکه وقتی قمر بنی هاشم آب رفته بودن بیاورند سیّد الشّهداء باید از خیام محافظت میفرمود. میان آنها فاصله افتاد. یکی دیگر هم این است که قمر بنی هاشم خیلی متفاوت از باقی شهدای کربلا است. جرأت نمیکردند با او مقابله بکنند. ۳۰ هزار نفر هم بخواهد مقابله بکند، آن چند نفری که باید جلو بروند نمیرفتند. میترسیدند. لذا وقتی کار به آنجایی رسید که بر زمین افتاد، دوره کردند، کاری کردند مطمئن بشوند از جا بلند نمیشود فرصت نکرد مثل سایر شهدا به ارباب ما سلام بکند و سر ایشان را به دامن بگیرد.
منبع: www.hkashani.com